نشرمعارفاهلبیتعلیهمالسّلام
🏴 #ایام_جوادیه ⚫️ در بيان شهادت حضـرت امـام جـواد صلوات الله و سلامه عليه و بعضى از احوال آن حضرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 #ایام_جوادیه
⚫️ در بيان شهادت حضـرت امـام جـواد صلوات الله و سلامه عليه و بعضى از احوال آن حضرت (٣)
سيّد ابن طاووس و صاحب كشف الغمّه روايت كرده اند از حكيمه دختر امام رضا عليه السّلام كه گفت: بعد از فوت برادرم روزى به ديدن زوجه اش امّ الفضل رفتم، و بعد از آنكه بسيار بر او گريست و از صفات مرضيّهٔ او مذكور ساخت، گفت: اى عمّه اگر خواهى به نقلى عجيب از او تو را خبردار گردانم كه مثل آن نشنيده باشى؟ گفتم: بگو، گفت:
روزى در خانه خود نشسته بودم كه زنى خوش صورت خوش محاوره به ديدن من آمد، چون پرسيدم كه: تو كيستى؟ گفت: من از اولاد عمّار بن ياسرم و زن ابو جعفر محمّد بن عليم، من خود را در حضور او ضبط كردم. چون رفت، حسد و غيرتى كه زنان را مى باشد چنان در من اثر كرد كه ضبط خود نتوانستم كرد و به غصّهٔ تمام آن روز را به شب رسانيدم.
چون نصفى از شب رفت، گريان و نالان به خدمت پدرم مأمون رفتم و گفتم: با من چنان و چنين كرده، و زنان بر سر من مى خواهد، چون حرف مى زنم با او تو را و عبّاس را و تمامى پدران تو را دشنام مى دهد، مأمون در آن حال چنان مست شراب بود كه خبر از خود نداشت و از استماع اين سخنان در خشم شد، برخاست و شمشيرى برداشت و خادمان همراهش رفتند. چون به بالين ابو جعفر رسيد او را در خواب ديد، شمشير كشيد و به گمان حاضران او را پاره پاره كرد و برگشت، من از گفتار و كردار خود نادم گرديدم و طپانچه بسيار بر سر و روى خود زدم، و در گوشه اى به خواب رفتم.
چون صبح شد، ياسر خادم به او گفت كه: امشب عجب چيزى از تو سر زد، پرسيد: چه چيز؟ ياسر نقل كرد كه: دخترت آمد و چنين گفت، و تو بر سر او رفته و شمشير بسيار بر او زدى و اعضاى او را جدا كردى، مأمون از استماع اين سخنان چندان بر سر و روى خود زد كه بيهوش شد و ياسر را فرستاد كه خبرى بياورد، ياسر گويد كه: چون به خانه آن حضرت آمدم ديدم بر كنار آب نشسته و مسواك مى كند، سلام كردم و جواب شنيدم، و خواستم كه با او حرف زنم به نماز مشغول شد، و من دوان دوان به خدمت مأمون آمدم و گفتم: بشارت باد تو را كه ابو جعفر را باكى نيست و به نماز مشغول است، مأمون سجده شكر كرد و هزار دينار انعام به من داد و گفت: بيست هزار دينار به جهت ابو جعفر ببر و سلام مرا به او برسان.
من چون آمدم، خواستم كه بدن مباركش را ببينم كه اثر آن زخمها دارد يا نه، گفتم:
يا بن رسول اللَّه، به اين پيراهن كه دربردارى مرا مخلّع نمى كنى كه به جهت كفن خود نگاه دارم، پيراهن را بر آورد و به من داد و گفت: چنين شرط شده بود ميان ما و او؟ گفتم: فداى تو شوم از آن عمل مطلقاً خبرى ندارد و شرمنده و پشيمان است. چون نگاه كردم مطلقاً اثرى نديدم، نزد مأمون آمدم و ماجرا را نقل كردم، مأمون اسب و شمشيرى كه در دست داشت، به جهت او فرستاد، امّ الفضل گفت: پس مرا پيغام كرد كه اگر بار ديگر حرف شكوه ناك از آن حضرت از تو بشنوم، جز به كشتنت راضى نخواهم شد. خود به خدمت آن حضرت آمد و او را در بر گرفت، آن حضرت او را نصيحت كرد كه ترك شرب خمر كند، و در دست او تائب شد، و آن حضرت به او دعائى تعليم نمود و فرمود: چون شب اين دعا با من بود، ضررى از آن زخمها به من نرسيد. و آن دعا در مهجّ الدّعوات مسطور است، و تا مأمون زنده بود، به بركت آن دعا از جميع بلاها محفوظ ماند، و بلاد بسيار براى او مفتوح گرديد.
📚 کتاب شریف جلاء العیون، علّامهٔ مجلسی رضوان الله عليه (تاریخ چهارده معصوم علیهم السلام)، ص ۹۶۵ - ۹۶۶
- - - - - - - - - - - -
🤲 اللهـمّ عجّـل لولیّـك الفـرج
لینک کانال نشر معارف اهل بیت علیهم السّلام در ایتا
https://eitaa.com/NashreMaarefeAhleBeit
لینک کانال تلگرام نشر معارف اهل بیت علیهم السّلام
telegram.me/NashreMaarefeAhleBeit
💥آرزوی امام جواد علیه السّلام در انتقام از قاتلان حضرت زهراء علیها السّلام
t.me/HEJAMATE_KASHAN
نشرمعارفاهلبیتعلیهمالسّلام
🏴 #ایام_جوادیه ⚫️ در بيان شهادت حضـرت امـام جـواد صلوات الله و سلامه عليه و بعضى از احوال آن حضرت
🏴 #ایام_جوادیه
⚫️ در بيان شهادت حضـرت امـام جـواد صلوات الله و سلامه عليه و بعضى از احوال آن حضرت (۴)
به روايت ديگر: چون حضرت از معاشرت مأمون منزجر گرديد، از مأمون رخصت طلبيد و متوجّه حجّ بيت اللَّه الحرام شد، و از آنجا به مدينه جدّ خود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله معاودت كرد و در آنجا سكنا اختيار نمود، و در سال دويست و هيجده هجرت مأمون به عذاب الهى واصل شد، و معتصم برادر او غصب خلافت كرد، و از وفور استماع فضائل و كمالات آن معدن خيرات و سعادات، نايرهٔ حسد در كانون سينهٔ نفاق آلودش مشتعل شد و در صدد دفع آن حضرت در آمد، و او را از مدينه به بغداد طلبيد.
آن حضرت چون اراده بغداد نمود، حضرت امام على النّقى عليه السّلام را خليفه و جانشين خود گردانيد، در حضور اكابر شيعه و ثقات اصحاب خود، نصّ صريح بر امامت آن حضرت نمود، و كتب علوم الهى و اسلحه و آثار حضرت رسالت پناهى و ساير پيغمبران را به فرزند پسنديدهٔ خود تسليم نمود، و دل بر شهادت نهاده آن فرزند گرامى را وداع كرد و با دل خونين مفارقت تربت جدّ خود اختيار نموده روانهٔ بغداد گرديد، و در روز بيست و هشتم محرّم سال دويست و بيستم هجرت، داخل بغداد شد، آن ملعون در همين سال آن حضرت را به زهر شهيد كرد.
به روايت ديگر ابن بابويه و ديگران و بعضى گفته اند كه: واثق بالله كه بعد از آن ملعون خليفه شد، حضرت را شهيد كرد.
و كيفيّت شهادت آن مظلوم چنانچه در كتاب عيون المعجزات روايت كرده است آن است كه: چون حضرت وارد بغداد شد، و معتصم لعين انحراف امّ الفضل را از آن حضرت دانست، آن ملعونه را طلبيد و او را به قتل آن سرور راضى كرده زهرى براى او فرستاد كه در طعام آن جناب داخل كند، آن ملعونه انگور رازقى را زهرآلود كرده به نزد آن امام مظلوم آورد. چون حضرت از آن تناول نمود، اثر زهر در بدن مباركش ظاهر شد، و آن ملعونه از كرده خود پشيمان شد، و چاره اى نمى توانست كرد، و گريه و زارى مى كرد. حضرت فرمود: اى ملعونه الحال كه مرا كشتى، گريه مى كنى، به خدا سوگند كه به بلائى مبتلا خواهى شد كه مرهم پذير نباشد، به درستى كه مستمند خواهى گرديد كه در دنيا و آخرت رسوا شوى.
چون آن نونهال جويبار امامت در اوّل سنّ جوانى از آتش زهر دشمنان از پا در آمد، معتصم آن ملعونه را به حرم خود طلبيد، و در آن زودى ناسورى در فرج او به هم رسيد، و هر چند اطبّا معالجه كردند مفيد نيفتاد، تا آنكه از حرم آن ملعون بيرون آمد و آنچه داشت از مال دنيا صرف مداواى آن مرض كرد، چنان پريشان شد كه از مردم سؤال مى كرد و با بدترين احوال به عذاب خداوند قهّار ذو الجلال واصل شد و زيانكار دنيا و آخرت گرديد.
به روايت ابن شهر آشوب: در هنگام مقاربت آن ملعونه، دستمال زهرآلودى به آن حضرت داد، چون اثر زهر در جسد شريف او ظاهر شد، حضرت فرمود: خدا مبتلا گرداند تو را به دردى كه دوا نداشته باشد؛ پس خوره در فرج او به هم رسيد، چندان كه اطبّا مداوا كردند سودمند نيفتاد، تا آنكه در اسفل السّافلين به پدر لعين خود ملحق شد.
📚 کتاب شریف جلاء العیون، علّامهٔ مجلسی رضوان الله عليه (تاریخ چهارده معصوم علیهم السلام)، ص ۹۶۶ - ۹۶۸
- - - - - - - - - - - -
🤲 اللهـمّ عجّـل لولیّـك الفـرج
لینک کانال نشر معارف اهل بیت علیهم السّلام در ایتا
https://eitaa.com/NashreMaarefeAhleBeit
لینک کانال تلگرام نشر معارف اهل بیت علیهم السّلام
telegram.me/NashreMaarefeAhleBeit
14.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری
🔴 آیا برای احیاء غدیر، برنامهای داریم؟!
فقط شانزده روز تا عید ولایت، فرصت باقیست؛ هر شیعهای باید در حد وُسع و توان خود، برای احیاء #غدیر و دفاع از #ولایت ائمّه معصومین علیهمالسلام در جامعه قدمی بردارد.
🎙 استاد احمدی اصفهانی
#تلنگر #تبلیغ #اطعام #سقیفه #غصب_خلافت #فدک #عاشورا #امیرالمؤمنین علیهالسلام
🤲 اللهـمّ عجّـل لولیّـك الفـرج
لینک کانال نشر معارف اهل بیت علیهم السّلام در ایتا
https://eitaa.com/NashreMaarefeAhleBeit
لینک کانال تلگرام نشر معارف اهل بیت علیهم السّلام
telegram.me/NashreMaarefeAhleBeit
نشرمعارفاهلبیتعلیهمالسّلام
🏴 #ایام_جوادیه ⚫️ در بيان شهادت حضـرت امـام جـواد صلوات الله و سلامه عليه و بعضى از احوال آن حضرت
🏴 #ایام_جوادیه
⚫️ در بيان شهادت حضـرت امـام جـواد صلوات الله و سلامه عليه و بعضى از احوال آن حضرت (۵)
به روايت ديگر: چون با معتصم لعين بيعت كردند، متفقّد احوال حضرت امام محمّد تقى عليه السّلام شد، و به عبد الملك كه والى مدينه بود نامه نوشت كه آن حضرت را با امّ الفضل روانه بغداد كند. چون حضرت داخل بغداد شد، به ظاهر اعزاز و اكرام و تحفه ها براى آن جناب و امّ الفضل فرستاد، و شربت حماضى براى حضرت فرستاد با غلام خود اشناس نام، و سر آن ظرف را مهر كرده بود. چون شربت را به خدمت آن حضرت آورد گفت: اين شربتى است كه خليفه براى خود ساخته، و خود با جماعت مخصوص خود تناول كرده، و اين حصّه را براى شما فرستاده كه با برف سرد كنيد و تناول نمائيد، و برف با خود آورده بود و براى حضرت شربت ساخت، حضرت فرمود: باشد كه شب در وقت افطار تناول نمايم، آن ملعون گفت: برف آب مى شود، و اين شربت را سرد كرده مى بايد تناول كرد، هر چند آن امام غريب مظلوم از آشاميدن امتناع نمود، آن ملعون مبالغه را زياده كرد تا آنكه شربت زهرآلود را دانسته به ناكام نوشيد، و دست از حيات كثير البركات كشيد.
عيّاشى در تفسير خود از زرقان روايت كرده است كه ابن ابى داود از مجلس معتصم غمگين خانه آمد، از سبب اندوه او سؤال كردم، گفت: امروز از فرزند رضا عليه السّلام در مجلس خليفه امرى صادر شد كه موجب رسوائى ما گرديد، زيرا كه دزدى را نزد خليفه آوردند، خليفه امر كرد كه دست او را قطع كنند، و از من پرسيد كه: از كجا قطع بايد كرد؟ من گفتم: از بند كف بايد قطع كرد، و جمعى از اهل مجلس با من موافقت كردند، بعضى از حاضران گفتند كه از مرفق بايد بريد، و از هر يك دليلى پرسيد بيان كرديم.
پس متوجّه امام محمّد تقى فرزند امام رضا عليه السّلام شد و گفت: تو چه مى گوئى؟! او گفت:
حاضران گفتند و تو شنيدى، خليفه گفت: مرا با گفته ايشان كارى نيست آنچه تو مى دانى بگو، حضرت فرمود: مرا معاف دار از جواب اين مسأله، خليفه او را سوگند داد كه البتّه بايد گفت، حضرت فرمود: بايد چهار انگشت او را قطع كنند و كف او را بگذارند كه به آن عبادت پروردگار خود كند، و دليلى چند گفت كه ما جواب او نتوانستيم گفت، و بر من حالتى گذشت كه گويا قيامت من برپا شد، و آرزو كردم كه كاش بيست سال پيش از اين مرده بودم و چنين روزى را نمى ديدم.
زرقان گفت: بعد از سه روز ابن ابى داود لعين نزد خليفه رفت و با او در پنهان گفت كه: خير خواهى خليفه بر من لازم است، و امرى كه چند روز قبل از اين واقع شد مناسب دولت خليفه نبود، زيرا كه خليفه در مسأله اى كه بر او مشكل شده بود علماى عصر را طلبيد، و در حضور وزرا و كتّاب و امرا و لشكرى و ساير اكابر و اشراف از ايشان سؤال كرد، و ايشان به نحوى جواب گفتند، و در چنين مجلسى از مردى كه نصف اهل عالم او را امام و خليفه را غاصب حقّ او مى شمارند، و او را اهل خلافت مى دانند سؤال كرد، و او بر خلاف جميع علماء فتوا داد، و خليفه ترك گفتهٔ همهٔ علماء كرده به گفته او عمل كرد، و اين خبر در ميان مردم منتشر شد، و حجّتى براى شيعيان و مواليان او گرديد.
آن لعين چون اين سخن را شنيد، رنگ شومش سرخ شد و نايرهٔ كفر و حسد و نفاقش مشتعل گرديد و گفت: خدا تو را جزاى خير دهد كه مرا آگاه گردانيدى بر امرى كه غافل بودم از آن، پس روز ديگر يكى از نويسندگان خود را طلبيد و امر كرد آن حضرت را به ضيافت خود دعوت نمايد و زهرى در طعام آن حضرت داخل كند، آن بدبخت حضرت را به ضيافت طلبيد، حضرت عذر خواست و فرمود: مى دانيد كه من به مجالس شما حاضر نمى شوم، آن لعين مبالغه كرد كه در مجلس ما امرى كه منافى طبع شريف شما باشد نخواهد بود، و غرض اطعام شماست، و يكى از وزراى خليفه آرزوى ملاقات شما دارد و مى خواهند كه به نصيحت شما مشرّف شود.
پس آن لعين چندان مبالغه كرد كه آن امام مظلوم به خانهٔ آن ملعون تشريف برد، چون لقمه اى از طعام آن لعين تناول كرد، اثر زهر در گلوى خود يافت و برخاست، آن لعين بر سر راه حضرت آمد و تكليف ماندن كرد، حضرت فرمود: آنچه تو با من كردى اگر در خانهٔ تو نباشم از براى تو بهتر خواهد بود، و بزودى سوار شد و به منزل خود مراجعت كرد.
چون به منزل رسيد، اثر آن زهر قاتل در بدن شريفش ظاهر شد، و در تمام آن روز و شب رنجور و نالان بود تا آنكه مرغ روح مقدّسش به بال شهادت بسوى درجات سعادت پرواز كرد.
📚 کتاب شریف جلاء العیون، علّامهٔ مجلسی رضوان الله عليه (تاریخ چهارده معصوم علیهم السلام)، ص ۹۶۸ - ۹۷۰
- - - - - - - - - - - -
🤲 اللهـمّ عجّـل لولیّـك الفـرج
لینک کانال نشر معارف اهل بیت علیهم السّلام در ایتا
https://eitaa.com/NashreMaarefeAhleBeit
لینک کانال تلگرام نشر معارف اهل بیت علیهم السّلام
telegram.me/NashreMaarefeAhleBeit