💥آرزوی امام جواد علیه السّلام در انتقام از قاتلان حضرت زهراء علیها السّلام
t.me/HEJAMATE_KASHAN
نشرمعارفاهلبیتعلیهمالسّلام
🏴 #ایام_جوادیه ⚫️ در بيان شهادت حضـرت امـام جـواد صلوات الله و سلامه عليه و بعضى از احوال آن حضرت
🏴 #ایام_جوادیه
⚫️ در بيان شهادت حضـرت امـام جـواد صلوات الله و سلامه عليه و بعضى از احوال آن حضرت (۴)
به روايت ديگر: چون حضرت از معاشرت مأمون منزجر گرديد، از مأمون رخصت طلبيد و متوجّه حجّ بيت اللَّه الحرام شد، و از آنجا به مدينه جدّ خود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله معاودت كرد و در آنجا سكنا اختيار نمود، و در سال دويست و هيجده هجرت مأمون به عذاب الهى واصل شد، و معتصم برادر او غصب خلافت كرد، و از وفور استماع فضائل و كمالات آن معدن خيرات و سعادات، نايرهٔ حسد در كانون سينهٔ نفاق آلودش مشتعل شد و در صدد دفع آن حضرت در آمد، و او را از مدينه به بغداد طلبيد.
آن حضرت چون اراده بغداد نمود، حضرت امام على النّقى عليه السّلام را خليفه و جانشين خود گردانيد، در حضور اكابر شيعه و ثقات اصحاب خود، نصّ صريح بر امامت آن حضرت نمود، و كتب علوم الهى و اسلحه و آثار حضرت رسالت پناهى و ساير پيغمبران را به فرزند پسنديدهٔ خود تسليم نمود، و دل بر شهادت نهاده آن فرزند گرامى را وداع كرد و با دل خونين مفارقت تربت جدّ خود اختيار نموده روانهٔ بغداد گرديد، و در روز بيست و هشتم محرّم سال دويست و بيستم هجرت، داخل بغداد شد، آن ملعون در همين سال آن حضرت را به زهر شهيد كرد.
به روايت ديگر ابن بابويه و ديگران و بعضى گفته اند كه: واثق بالله كه بعد از آن ملعون خليفه شد، حضرت را شهيد كرد.
و كيفيّت شهادت آن مظلوم چنانچه در كتاب عيون المعجزات روايت كرده است آن است كه: چون حضرت وارد بغداد شد، و معتصم لعين انحراف امّ الفضل را از آن حضرت دانست، آن ملعونه را طلبيد و او را به قتل آن سرور راضى كرده زهرى براى او فرستاد كه در طعام آن جناب داخل كند، آن ملعونه انگور رازقى را زهرآلود كرده به نزد آن امام مظلوم آورد. چون حضرت از آن تناول نمود، اثر زهر در بدن مباركش ظاهر شد، و آن ملعونه از كرده خود پشيمان شد، و چاره اى نمى توانست كرد، و گريه و زارى مى كرد. حضرت فرمود: اى ملعونه الحال كه مرا كشتى، گريه مى كنى، به خدا سوگند كه به بلائى مبتلا خواهى شد كه مرهم پذير نباشد، به درستى كه مستمند خواهى گرديد كه در دنيا و آخرت رسوا شوى.
چون آن نونهال جويبار امامت در اوّل سنّ جوانى از آتش زهر دشمنان از پا در آمد، معتصم آن ملعونه را به حرم خود طلبيد، و در آن زودى ناسورى در فرج او به هم رسيد، و هر چند اطبّا معالجه كردند مفيد نيفتاد، تا آنكه از حرم آن ملعون بيرون آمد و آنچه داشت از مال دنيا صرف مداواى آن مرض كرد، چنان پريشان شد كه از مردم سؤال مى كرد و با بدترين احوال به عذاب خداوند قهّار ذو الجلال واصل شد و زيانكار دنيا و آخرت گرديد.
به روايت ابن شهر آشوب: در هنگام مقاربت آن ملعونه، دستمال زهرآلودى به آن حضرت داد، چون اثر زهر در جسد شريف او ظاهر شد، حضرت فرمود: خدا مبتلا گرداند تو را به دردى كه دوا نداشته باشد؛ پس خوره در فرج او به هم رسيد، چندان كه اطبّا مداوا كردند سودمند نيفتاد، تا آنكه در اسفل السّافلين به پدر لعين خود ملحق شد.
📚 کتاب شریف جلاء العیون، علّامهٔ مجلسی رضوان الله عليه (تاریخ چهارده معصوم علیهم السلام)، ص ۹۶۶ - ۹۶۸
- - - - - - - - - - - -
🤲 اللهـمّ عجّـل لولیّـك الفـرج
لینک کانال نشر معارف اهل بیت علیهم السّلام در ایتا
https://eitaa.com/NashreMaarefeAhleBeit
لینک کانال تلگرام نشر معارف اهل بیت علیهم السّلام
telegram.me/NashreMaarefeAhleBeit
14.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری
🔴 آیا برای احیاء غدیر، برنامهای داریم؟!
فقط شانزده روز تا عید ولایت، فرصت باقیست؛ هر شیعهای باید در حد وُسع و توان خود، برای احیاء #غدیر و دفاع از #ولایت ائمّه معصومین علیهمالسلام در جامعه قدمی بردارد.
🎙 استاد احمدی اصفهانی
#تلنگر #تبلیغ #اطعام #سقیفه #غصب_خلافت #فدک #عاشورا #امیرالمؤمنین علیهالسلام
🤲 اللهـمّ عجّـل لولیّـك الفـرج
لینک کانال نشر معارف اهل بیت علیهم السّلام در ایتا
https://eitaa.com/NashreMaarefeAhleBeit
لینک کانال تلگرام نشر معارف اهل بیت علیهم السّلام
telegram.me/NashreMaarefeAhleBeit
نشرمعارفاهلبیتعلیهمالسّلام
🏴 #ایام_جوادیه ⚫️ در بيان شهادت حضـرت امـام جـواد صلوات الله و سلامه عليه و بعضى از احوال آن حضرت
🏴 #ایام_جوادیه
⚫️ در بيان شهادت حضـرت امـام جـواد صلوات الله و سلامه عليه و بعضى از احوال آن حضرت (۵)
به روايت ديگر: چون با معتصم لعين بيعت كردند، متفقّد احوال حضرت امام محمّد تقى عليه السّلام شد، و به عبد الملك كه والى مدينه بود نامه نوشت كه آن حضرت را با امّ الفضل روانه بغداد كند. چون حضرت داخل بغداد شد، به ظاهر اعزاز و اكرام و تحفه ها براى آن جناب و امّ الفضل فرستاد، و شربت حماضى براى حضرت فرستاد با غلام خود اشناس نام، و سر آن ظرف را مهر كرده بود. چون شربت را به خدمت آن حضرت آورد گفت: اين شربتى است كه خليفه براى خود ساخته، و خود با جماعت مخصوص خود تناول كرده، و اين حصّه را براى شما فرستاده كه با برف سرد كنيد و تناول نمائيد، و برف با خود آورده بود و براى حضرت شربت ساخت، حضرت فرمود: باشد كه شب در وقت افطار تناول نمايم، آن ملعون گفت: برف آب مى شود، و اين شربت را سرد كرده مى بايد تناول كرد، هر چند آن امام غريب مظلوم از آشاميدن امتناع نمود، آن ملعون مبالغه را زياده كرد تا آنكه شربت زهرآلود را دانسته به ناكام نوشيد، و دست از حيات كثير البركات كشيد.
عيّاشى در تفسير خود از زرقان روايت كرده است كه ابن ابى داود از مجلس معتصم غمگين خانه آمد، از سبب اندوه او سؤال كردم، گفت: امروز از فرزند رضا عليه السّلام در مجلس خليفه امرى صادر شد كه موجب رسوائى ما گرديد، زيرا كه دزدى را نزد خليفه آوردند، خليفه امر كرد كه دست او را قطع كنند، و از من پرسيد كه: از كجا قطع بايد كرد؟ من گفتم: از بند كف بايد قطع كرد، و جمعى از اهل مجلس با من موافقت كردند، بعضى از حاضران گفتند كه از مرفق بايد بريد، و از هر يك دليلى پرسيد بيان كرديم.
پس متوجّه امام محمّد تقى فرزند امام رضا عليه السّلام شد و گفت: تو چه مى گوئى؟! او گفت:
حاضران گفتند و تو شنيدى، خليفه گفت: مرا با گفته ايشان كارى نيست آنچه تو مى دانى بگو، حضرت فرمود: مرا معاف دار از جواب اين مسأله، خليفه او را سوگند داد كه البتّه بايد گفت، حضرت فرمود: بايد چهار انگشت او را قطع كنند و كف او را بگذارند كه به آن عبادت پروردگار خود كند، و دليلى چند گفت كه ما جواب او نتوانستيم گفت، و بر من حالتى گذشت كه گويا قيامت من برپا شد، و آرزو كردم كه كاش بيست سال پيش از اين مرده بودم و چنين روزى را نمى ديدم.
زرقان گفت: بعد از سه روز ابن ابى داود لعين نزد خليفه رفت و با او در پنهان گفت كه: خير خواهى خليفه بر من لازم است، و امرى كه چند روز قبل از اين واقع شد مناسب دولت خليفه نبود، زيرا كه خليفه در مسأله اى كه بر او مشكل شده بود علماى عصر را طلبيد، و در حضور وزرا و كتّاب و امرا و لشكرى و ساير اكابر و اشراف از ايشان سؤال كرد، و ايشان به نحوى جواب گفتند، و در چنين مجلسى از مردى كه نصف اهل عالم او را امام و خليفه را غاصب حقّ او مى شمارند، و او را اهل خلافت مى دانند سؤال كرد، و او بر خلاف جميع علماء فتوا داد، و خليفه ترك گفتهٔ همهٔ علماء كرده به گفته او عمل كرد، و اين خبر در ميان مردم منتشر شد، و حجّتى براى شيعيان و مواليان او گرديد.
آن لعين چون اين سخن را شنيد، رنگ شومش سرخ شد و نايرهٔ كفر و حسد و نفاقش مشتعل گرديد و گفت: خدا تو را جزاى خير دهد كه مرا آگاه گردانيدى بر امرى كه غافل بودم از آن، پس روز ديگر يكى از نويسندگان خود را طلبيد و امر كرد آن حضرت را به ضيافت خود دعوت نمايد و زهرى در طعام آن حضرت داخل كند، آن بدبخت حضرت را به ضيافت طلبيد، حضرت عذر خواست و فرمود: مى دانيد كه من به مجالس شما حاضر نمى شوم، آن لعين مبالغه كرد كه در مجلس ما امرى كه منافى طبع شريف شما باشد نخواهد بود، و غرض اطعام شماست، و يكى از وزراى خليفه آرزوى ملاقات شما دارد و مى خواهند كه به نصيحت شما مشرّف شود.
پس آن لعين چندان مبالغه كرد كه آن امام مظلوم به خانهٔ آن ملعون تشريف برد، چون لقمه اى از طعام آن لعين تناول كرد، اثر زهر در گلوى خود يافت و برخاست، آن لعين بر سر راه حضرت آمد و تكليف ماندن كرد، حضرت فرمود: آنچه تو با من كردى اگر در خانهٔ تو نباشم از براى تو بهتر خواهد بود، و بزودى سوار شد و به منزل خود مراجعت كرد.
چون به منزل رسيد، اثر آن زهر قاتل در بدن شريفش ظاهر شد، و در تمام آن روز و شب رنجور و نالان بود تا آنكه مرغ روح مقدّسش به بال شهادت بسوى درجات سعادت پرواز كرد.
📚 کتاب شریف جلاء العیون، علّامهٔ مجلسی رضوان الله عليه (تاریخ چهارده معصوم علیهم السلام)، ص ۹۶۸ - ۹۷۰
- - - - - - - - - - - -
🤲 اللهـمّ عجّـل لولیّـك الفـرج
لینک کانال نشر معارف اهل بیت علیهم السّلام در ایتا
https://eitaa.com/NashreMaarefeAhleBeit
لینک کانال تلگرام نشر معارف اهل بیت علیهم السّلام
telegram.me/NashreMaarefeAhleBeit
۱ ذی الحجّه
۱ ـ عزل ابوبکر از تبلیغ سوره ی برائت (۱)
در این روز در سال نهم هجرت، ابوبکر از تبلیغ سوره ی برائت عزل شد.
سپس پیامبر صلّی الله علیه و آله امیر المؤمنین علیه السلام را روانه فرمود که آیات برائت را از ابوبکر بگیرد و خود بر اهل مکّه قرائت فرماید. (۲)
آغاز ماجرا این بود که در سال ۹ هـ پیامبر صلّی الله علیه و آله ابوبکر رابه مکّه فرستاد تا آیات اوایل سوره ی برائت را بر کفّار بخواند. پس از رفتن او جبرئیل نازل شد : «یا رسول الله، ادای این امر باید به دست شما یا مردی که از شماست انجام شود». به روایت دیگر :
«باید علی علیه السلام از جانب تو تبلیغ کند». (۳)
پیامبر صلّی الله علیه و آله امیر المؤمنین علیه السلام را که به منزله ی جانش بود معیّن کردند و به او فرمودند:
شتاب کن و آیات را از ابوبکر بگیر و در موسم حجّ بر مردمان قرائت کن.
← فرستادن امیر المؤمنین علیه السلام و بازگشت ابوبکر
آن حضرت ناقه ی عضباء (غضباء) را به امیر المؤمنین علیه السلام داد و آن حضرت همراه جابر بن عبدالله حرکت فرمود، و در روز دوّم به ابی بکر رسید و آیات برائت را از وی گرفت و اختیار آمدن یا برگشتن را به خود او واگذار کرد.
ابوبکر به مدینه بازگشت و به پیامبر صلّی الله علیه و آله عرض کرد:
«مرا برای کاری لایق دانستی که دیگران مشتاق آن بودند، ولی مقداری که رفتم مرا معزول نمودی»؟
حضرت فرمود:
«من تو را عزل نکردم بلکه خدا تو را عزل کرده است».
← تبلیغ سوره ی برائت توسط امیر المؤمنین علیه السلام
امیر المؤمنین علیه السلام آیات را در سه روز ایّام تشریق در مِنی که مجمع کفّار و مشرکین بود و از بغض و عداوت علی علیه السلام آکنده بودند، هر صبح و شام همراه با فرمایشات پیامبر صلّی الله علیه و آله بر مردم قرائت می نمود و سپس به مدینه مراجعت فرمود.
از هنگامی که علی علیه السلام به مکّه رفته بود، از فراق او آثار حزن بر صورت مبارک پیامبر صلّی الله علیه و آله ظاهر گشته بود. صحابه با خود می گفتند:
شاید خبر فوت آن حضرت از آسمان رسیده، یا از ما دلتنگ شده باشد.
ابوذر رَحِمَهُ الله نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله دارای مقام و منزلتی بود و لذا او را نزد آن حضرت فرستادند. ابوذر کلمات اصحاب را عرضه داشت، و آن حضرت فرمود :
«حزن و اندوه من برای مفارقت علی علیه السلام است».
← بازگشت امیر المؤمنین علیه السلام از تبلیغ برائت
ابوذر برای اطّلاع از حال علی علیه السلام از مدینه به استقبال آن حضرت حرکت کرد، و در اثنای راه به امیر المؤمنین علیه السلام رسید و با آن حضرت دیدن کرد و عرض کرد :
پدر و مادرم فدای شما باد، آهسته تشریف بیاورید تا پیشتر بروم و بشارت آمدن شما را به پیامبر صلّی الله علیه و آله بدهم.
ابوذر به سرعت خود را به پیامبر صلّی الله علیه و آله رسانید و آمدن علی علیه السلام را به پیامبر صلّی الله علیه و آله بشارت داد.
آن حضرت با اصحاب به استقبال علی علیه السلام آمدند و چون به آن جناب رسیدند، پیاده شده آن حضرت را در آغوش گرفتند و صورت مبارک خود را بر شانه ی علی علیه السلام گذاشتند و از شوق دیدار گریستند و امیر المؤمنین علیه السلام نیز گریستند.
پس پیامبر صلّی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود :
«پدر و مادرم به قربانت، در مکّه چه کردی»؟
امیر المؤمنین علیه السلام از آنچه انجام شده بود به آن حضرت خبر داد. (۴)
مجلسی رَحِمَهُ الله ار تاریخ طبری نقل می کند :
هنگامی که پیامبر صلّی الله علیه و آله در سال ششم هجرت نظر مبارکش بر این قرار گرفت که به طرف مکّه برای ادای عُمره حرکت کند، عُمَر را طلبید و به او فرمود:
به مکّه برو و اشراف قریش را از حال ما با خبر کن.
عُمَر گفت:
من بر جانم از اشراف قریش می ترسم ! (۵)
📚 منابع :
۱. مناقب آل ابی طالب علیهم السلام : ج ۲، ص ۱۴۴. و ... .
۲. مصباح المتهجد : ص ۶۱۳. و ... .
۳. بحار الأنوار : ج ۲۱، ص ۲۷۳، ۲۷۴، ج ۳۵، ص ۲۹۵، ج ۹۵، ص ۱۹۰. و ... .
۴. فیض العلام : ص ۱۰۷.
۵. بحار الأنوار : ج ۳۵، ص ۲۸۷. و ... .
🤲 اللهـمّ عجّـل لولیّـك الفـرج
لینک کانال نشر معارف اهل بیت علیهم السّلام در ایتا
https://eitaa.com/NashreMaarefeAhleBeit
لینک کانال تلگرام نشر معارف اهل بیت علیهم السّلام
telegram.me/NashreMaarefeAhleBeit