🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش دوم
🔵 وقتی انسان مضطر شد، راه برایش باز میشود
✅ چیزهایی که در دلمان هست، اینجور جاها باید با منطق توحید و التجا و اضطرار و گریه و زاری، به سمت خدا برویم. مثلاً سالک گاه میشنود که دست رد بر سینهاش خورده است که تو نمیتوانی بیایی! اینجا سالک بیچاره میشود. وقتی این حرف را شنید، اینجا التجا میکند و مضطر میشود. مرحوم قاضی میگوید: وقتی انسان مضطر شد، راه برایش باز میشود.
✅ تجربیات دیگری از بعضی از آقایان دیدهایم: کسی هر چه بحثهای علمی را میخواند، متوجه نمیشد. دیگر به سیم آخر زد و کتاب را زمین کوبید و گفت: هیچ کار نمیشود. خدایا، چرا اینچنین؟ همین که این را گفت و التجا پیدا کرد، راه برایش باز شد و متن را فهمید.
✅ گاه بندهخدایی تلاش میکند و هر چه تلاش میکند کار پیش نمیرود؛ مثلاً روزی هشت ساعت ذکر و عبادت دارد و حتی گاهی شیطان هم میآید به سراغش، در نهایت به التجاء میافتد که خدایا، من اینقدر زحمت میکشم، چرا اینجور میشود. اینها که پیش میآمد و امتحان سنگین شد، اینجاست که میگویند باید زاری کند. این را حضرت استاد تعبیر میکنند به پذیرش ابتلاء. چارهای جز راز و نیاز و رفتن به سوی خدا ندارد. این را باید یاد بگیرد.
🔵 گریه و زاری کودکانه و عارفانه
✅ یکی از اساتید ما میگفت: بچه که گاه شیطانی میکند، مادر بچه را میاندازد بیرون در! و بعد بچه میبیند راه و چاره ای ندارد باز هم میآید به سمت در و شروع میکند به گریه کردن و از مادر میخواهد که در را باز کند. همین مادر او را بیرون کرده است، ولی میگوید من جز این در و مادر راهی ندارم. این زاری باعث التجا به سوی حق میشود. کسانی که در کار سلوک هستند و امتحان سنگین برایشان پیش میآید، باید زاری کنند و التجا کنند.
🔵 رسم عاشقی
✅ «درجه چهاردهم؛ ابتلاء، شیوه معشوق [خداوند متعال] امتحان و بلا افزودن است و رسم عاشقی [بندگان] راز و نیاز و تضرع و زاری».
🔵 امتحانات درونی و بیرونی
✅ امتحانات سنگینی که پیش میآید باید تضرع و زاری و التجا کرد. گاه انسان آنقدر زحمت میکشد و میبیند راه باز نمیشود، وقتی تلاش زیاد کرد یک دفعه میبیند که راه باز شده است. این امتحانات درونی است. اما گاهی امتحانات بیرونی است. مثل اینکه گاه تمام شرایط اجتماعی علیه اوست. گاه نامردی شدید میبیند. و از این دست موارد که فراوان میشود، میفهمد که امتحان و ابتلای خدا است. چارهاش زاری است.
✅ «میان عاشق و معشوق فرق بسیار است/چو یار ناز نماید شما نیاز کنید».
🔵 دعا برای عمویِ دروغگو
✅ یاد بگیریم وقتش که شده التجا کنیم. گاه میبیند که وقایع آمده است. بندهخدایی گفت: من حاضرم سختیها را تحمل کنم. مبتلا شد، دید نمیتواند تحمل کند، رفت بیرون و به بچهها گفت: بچهها، برای عمویِ دروغگویتان دعا کنید!
✅ «حدیث جناب امام صادق علیهالسلام است که «إنّ أشدّ الناس بلاءً الانبیاء ثم الذین یلونهم ثم الأمثل فالأمثل» (اصول کافی، ج۲، ص۱۹۶)
🔵 زاری به بندگی نزدیک است
✅ وقتی مقام معرفتی بالا میرود، بلا هم سنگینتر می شود. عزم سنگینتر میشود، بلا هم سنگینتر میشود و نباید از زیر آن شانه خالی کرد و باید التجاء و زاری کرد. زاری به بندگی نزدیک است و لطفی دارد. گاه انسان میبیند و مییابد هیچکاره است. اگر خدا بخواهد درها را و راهها را ببندد، هیچ کسی نیست که راه را برایش باز کند. در سوره فاطر آمده است: راهی که خدا باز کند، هیچ کس نمیتواند آن را ببندد و راهی را که خدا ببندد، هیچ کسی نمیتواند آن را باز کند. یکی از کارکردهای بلا این است که انسان میفهمد که همهکاره خداست و هیچ کس کارهای نیست.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش سوم
🔵 خودشکن
✅ گاهی خدا به خاطر امتحان انسان را میشکند. این خودشکنیها خیلی دل را ناب میکند. وقتی انسان میبیند که جز خدا چارهای ندارد، به سمت خدا میآید و زاری میکند. زاری یک لطفی دارد.
🔵 لطافت بر لطافت
✅ تعبیر بکاء را در روایات دیدهاید؟ گاه خداوند به خاطر یک گریهکننده یک ملت را نجات میدهد. این بکاء یک گریهکننده عادی نیست. سختی لطافت میآورد. گریه هم لطافت بر لطافت میآورد و راه باز میشود؛ و این لطافت، لطافت ویژهای است.
🔵 خدایا، بدیها از من است
✅ بعد از انبیاء کسانی که بعد از آنها هستند و سپس هر کسی که معرفتش بیشتر است، بلایش بیشتر است و هر چه معرفت پایینتر باشد، بلا کمتر است. ابتلای حضرت یونس بسیار سخت است. خداوند فرمود: این قوم اگر این کار را بکند، آنها را عذاب میکنم. حضرت یونس کمی زودتر از قوم و پیش از فرمان خدا مبنی بر نزول عذاب، قوم را ترک کرد و خداوند او را مبتلا به نهنگ کرد. و حضرت یونس در شکم نهنگ ذکر یونسی را گفت: «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین». این سبک زاری خیلی عالی است. خدایا، بدیها از من است.
🔵 عصمت فوق عصمت
✅ پیغمبر ما ابتلائات بسیار داشت و بسیار سخت امتحان شد که از پس آن برآمدن اصلاً آسان نیست. تمام انبیاء معصوماند، اما ما برای رسولالله و اهل بیت صلواتاللهعلیهماجمعین یک عصمت ویژهای قائلیم. و به همین خاطر تکتک اعمال و رفتارشان برای ما حجت است، حتی دست تکان دادنشان. این یک عصمت فوق عصمت است که این بزرگواران دارند و سبب میشود همه رفتارشان الگو باشد. اما اینکه چه کسی بفهمد این حرکت دست برای چه بود، یک بحث دیگری است. اما به طور کلی میفهمیم که صرف اینکه این بزرگواران عصمت فوق عصمت دارند، تکلیف و امتحاناتشان سنگین میشود.
🔵 کمترینِ کمتران و خوارترینِ خواران
✅ گاه سبکی که حجج الهی رفتار میکنند، خیلی عجیب و غریب است. امام سجاد علیهالسلام میفرماید: «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ، وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ، وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا»؛ و من گذشته از این، کمترین کمتران و خوارترین خواران و همانند ذرّه یا کمتر از آنم(دعای چهل و هفتم صحیفۀ سجادیه). کلینی در باب اینکه چه زمانی امام به مقام امامت میرسد، از امام هادی علیهالسلام نقل میکند: «پدرم به شهادت رسید، چون تداخلنی ذلة لله لم أکن أعرفها من قبل». هر کسی به حسب کمالات معنوی و معرفتی که دارد، مورد امتحان و ابتلا قرار میگیرد. هر چه مؤمن ایمانش بالاتر میرود، امتحانش دقیقتر و ظریفتر میشود. اینکه حضرت استاد این حدیث را آورده است که چرا سالک را مورد ابتلا قرار میدهد، چون انبیاء هم مبتلا میشوند. خداوند نسبت به کسی که بالاتر است، بلای بیشتری عنایت میفرماید.
🔵 هر چه از دوست رسد نیکو است
✅ بعد در ادامه ضربالمثلی را نقل میکند که مفادش این است: هر چه از دوست رسد نیکو است. «ضرب الحبیب زبیبٌ» زدنِ دوست کشمش است. وقتی ایمان حقیقی شد، هر چه خدا برایش رقم بزند، خیر است، ولو بدترین بلا باشد. برخی از اولیای الهی وقتی مبتلا به سرطان میشوند، میگویند: این نعمتی است که از سوی دوست به من رسیده است.
🔵 تحفه خدا
✅ در حدیث آمده است: بیماریای که خداوند به مؤمن میدهد، تحفه خدا به اوست. یعنی در آن خیر است و به او لطافت میدهد. او میداند که همه حوادث عالم از سوی اوست. حتی اگر کافری حرفی میزند و مؤمن میداند شیطان به زبانش جاری کرده است او باید بگوید: خداوند کاری کرد و خواسته است که شیطان از زبان او به من چیزی بگوید.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش چهارم
🔵 شعور مطلق
✅ حقیقت توحید بیاید، کجای عالم است که فعل خدا نباشد. خداوند شعور مطلق است و همه عالم هم فعل خدا است؛ همهاش میشود معنادار. و نسبت به کسی که مؤمن حقیقی است، حتی بلاهایش معنایش چیست؟ «ضرب الحبیب زبیب». به ظاهر بد است، ولی باطنش لطف خدا به ما است.
🔵 لطف خدا
✅ ما بعضی از چیزها را گاه متوجه نیستیم.مثلاً در خانه درگیری پیش میآید. نمیداند که اگر مؤمن حقیقی است، این درگیری لطف خداست. شما احساس نکنید که مشکلی که در خانه یا جامعه پیش میآید، از سوی غیرخدا است. چون همهاش فعل خداست و حکمت و لطف حضرت حق در آن جاری است و لطف خدا کلاً نسبت به مؤمن در همه اینها جاری است. ما خبیثِ مؤمن داریم و طیب مؤمن. و خداوند گاه با این ابتلائات خبیث مؤمن را جدا میکند. گاه حتی اگر افراد آلوده از سر صدق کاری را انجام دهند، خداوند به آنها اجر ویژه میدهد. شیوه اهل بیت صلواتاللهعلیهماجمعین هم همینگونه است.
🔵 خیر ویژه
✅ به نظرم اگر کسی از سر صدق دلش برای اباعبدالله به درد بیاید، خداوند برایش خیر ویژه رقم خواهد زد.
خلل از من است
✅ مؤمن باید این را بگوید: حتماً در چنین مسئلهای خیری در کار بوده است. و بلا را نتیجه خللی در جان خود بداند. همه چیز را از خدا خیر ببیند.
🔵 درجه پانزدهم: رضا
✅ رضا یعنی رضایت به فعل الهی دادن. یعنی هر آنچه فعل خدا است، رضایت به آن بدهیم. گاه ما چیزی را میپذیریم، چون فعل خدا است. اما گاهی خشنود و راضی میشویم به آنچه رقم خورده است. این میشود مقام رضا. رضایت دادن یعنی هیچگاه اعتراض نکند و در دل هم اعتراضی نداشته باشد. سختی دارد و تحمل کردن سختی دارد، اما اعتراضی در آن نباشد. لطفش میشود همدلی. همهاش درست است.
🔵 زیاد قرآن بخوانید
✅ معتقدم طلبهها باید زیاد قرآن بخوانند و این اندیشه در آنها زیاد پیش بیاید که چگونه حوادث پیش میآید و چگونه سختیها را باید تحمل کرد. به نظرم قرآن فکر و ذکر و جان ما را از رسوبات افکار غلط درمیآورد و با واقع آشنا میکند. این قاعده ما باشد، قرآن خواندن ما زیاد باشد؛ منطق ما شود و همه جا را قرآنی معنی کنیم و با آن نفس بکشیم.
🔵 قرآن سرّالقدرهای عالم را میگوید
✅ بنده معتقدم کل قرآن همه سرّالقدرهای عالم را میگوید. ظاهرش جوری است، ولی باطنش جوری دیگر است. مانند حضرت خضر که از رجال غیب است و کشتی فقرا را سوراخ کرد. دلیل آن را هم بیان کرد. پادشاه غاصب کشتیهای سالم را میگرفت. این کشتی سوراخ شد تا پادشاه آن را غصب نکند و بعد فقرا آن را تعمیر کنند و با آن امرار معاش کنند. ظاهرش یک چیزی است وباطنش چیز دیگری است که این باطن میشود بحثهای سرّالقدری قرآن.
🔵 طلاباران کفار
✅ اگر کسی بحثهای سرّ القدری را بداند، هیچ وقت اعتراضی نمیکند. اگر برای مؤمن سخت نبود، من (خدا) کل کفار را طلاباران میکردم، اینها توضیحاتی است و لطفی دارد و اگر انسان اینها را کنار هم بچیند، میبیند که همه اینها با دلیل است و درست. همهاش خیر است و خوب و حق. در فرهنگ قرآنی اینها فراوان است.
🔵 کارکردِ دانستنِ مباحث سرالقدریِ قرآن
✅ انسان باید آنقدر قرآن را بخواند تا این منطق را پیدا کند که حوادث چرا رقم میخورد. گاه سیل برای دفع بلای بزرگتر است و گاه سیل خودش بلا است و گاه سیل برای هشدار است. این بحثهای سرالقدری را انسان بداند، آرام میشود و میبیند که همه چیز درست و خیر و زیبا است و این انسان را به مقام رضا میرساند و میکشاند.
✅ انسان وقتی زیاد قرآن بخواند، اول کمی میفهمد، کمکم به جانش مینشیند و بعد میبیند که خدا همهکاره است و بهتدریج به جایی میرسد که اسرار عالم را خواهد فهمید. ما الحمدلله مؤمنیم و با قرآن آشناییم؛ این را انسان ادامه دهد تا به نتیجه برسد.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم
🔵 جلسه ۴۰۵ (۱۹) (۱۴۰۳.۲.۱ / ۱۱ شوال/ شنبه)
🔴 بخش اول
✅ حضرت استاد حسنزاده رحمتاللهعلیه در سی منزل مدارج و منازل سالکان را در رسالۀ رحمت بیان کردهاند. در جلسات قبل تا منزل چهاردهم بیان شد و به منزل پانزدهم رسیدیم. ایشان سی منزل را در سه مقام بیان کردهاند:
۱. از خلق به حق؛ سلوک از کثرت به وحدت است.
۲. سلوک در حق؛ سلوک در مقامات شهود است.
۳. سلوک مع الحق؛ سلوک در مقام قرب است.
بحث ما در مقام اول در سلوک از خلق به حق است. با یک لحاظ از درجه هجدهم سلوکِ مقام دوم شروع خواهد شد. با یک لحاظ تا منزل پانزدهم است که بعداً این را توضیح خواهیم داد.
✅ منزل اول: شوق یا طلب کلی (چهار منزل اول)
شوق و طلب و خلوص و محبت؛ همه اینها را میتوان شوق یا طلب کلی نامید. محورشان شوق و لوازم شوق است.
✅ منزل دوم: دست به کار شدن (ریاضت کلی)
از منزل پنجم تا منزل دهم ریاضت کلی است؛ یعنی دست به کار شدن. ریاضت، طاعت، مراقبت، صمت، فکر و ذکر. صمت و فکر و ذکر هم از لوازم مراقبت است. این سه مرتبه آخر برای تکمیل ریاضت است.
✅ منزل سوم: تتمه ریاضت (افعال و افعال تحققبخشنده فلسفه ریاضت)
از منزل یازدهم تا پانزده یا هفده، تتمه ریاضت است و احوال و اسبابی که تتمه ریاضت است.
🔵 زهدِ زاهد و زهدِ عارف
✅ ریاضت مناسب این است که وقتی انسان دست به کار شد و بالا رفت، ریاضتهای ویژهای دارد که از جنس ریاضتهای راهبرنده به سمت باطن است. عبادت خشک را میتوان انجام داد، ولی با این عبادت انسان هیچ تکانی نمیخورد. گرچه غالباً اینگونه نیست، ولی گاهی عبادت خشک است و انسان را هیچ تکان نمیدهد. بوعلی گفته است: زهدِ زاهد و زهدِ عارف. زهدِ زاهد اینگونه است: من اینجا کمتر استفاده میکنم تا آنجا امکانات بیشتری به من برسد. کمتر میخورم تا آنجا بیشتر بخورم. تعلق هست، اما آن را کم کرده است تا در بهشت بیشتر به آن برسد. اما زهد عارف برای تنزّه و تجرد و رفعِ تعلق است که منطق آن با زهدِ زاهد فرق میکند.
🔵 تتمه ریاضت
✅ تتمه ریاضت این است که باید چند کار انجام دهیم تا ریاضت جایگیر شود و به شهود برسد؛ یعنی به سلوک در مقامات شهود برسد. باید چه چیزهایی باشد؟ صبر، شکر، توکل، ابتلاء، رضا، تسلیم، فقر. صبر و شکر را توضیح دادیم؛ بعد توکل و ابتلا، بعد هم رضا و تسلیم و فقر. برای این که ریاضت جایگیر شود و برسیم به فلسفۀ ریاضت که رسیدن به خدا است، باید صبر و شکر داشت، پس از آن توکل و ابتلاء است. ابتلاء پذیرش بلاهای الهی است.
🔵 درجه پانزدهم: رضا
✅ به رضایت در دستورات شریعت خیلی توجه شده است؛ انسان باید سعی کند به مقام رضا برسد. کسی که این مراحل را طی کرد، باید به جایی برسد؛ یعنی عملاً اینگونه است: به جایی میرسد که همه چیز برایش به لحاظ حقی، نیک است و خیر. و اینکه چون خدا گفته است، راضی است. یعنی از یک جهت تأبی درون را برمیدارد. تأبی اندیشههای غلط درون را برمیدارد. تأبی نسبت به حق برداشته میشود.
✅ ابتلا پذیرش امتحانات بود، اما اینجا به هرچه خدا رقم میزند، راضی است؛ چه تشریع و چه تکوین و قضا و قدر. همه چیز را در جای خودش نیکو میبیند. نیکی و خیر در آن میبیند و در ناحیه حق هیچ خبطی دیده نمیشود.
✅ نفس ما گاه منُّومنّی دارد؛ گاه ممکن است به دل خطور کند که چرا خدا اینگونه عمل میکند؟! برخی به زبان میآورند. بندهخدایی که اهل قبله و نماز بود، ولی تعلق به زن و فرزند و زندگی داشت، وقت احتضار اعتراض کرد که خدا چرا من را میبَرد و از این امور جدا میکند؟! او به زبان آورد، اما ما گاه به زبان نمیآوریم ولی در دل خطور میکند. یک وقتی که درگیری زیاد شود، زحمت زیاد شود و اوضاع دگرگون شده است، اگر این وضع ادامه پیدا کند، اعتراض میکنند که چرا؟ اما بعضی از افراد در چنین شرایطی نشاط پیدا می کنند.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش دوم
🔵 رضایت در اسارت
✅ یکی از سروران آزاده را دیده بودم که وقتی از اسارت برگشت، چاق شده بود! دلیلش را پیگیری کردم دیدم به این خاطر است که او احساس رضایت داشت. دلیلش این است که درون همراه میشود و منطقش همراه میشود و عالَم را خوب میبیند.
🔵 خداخدایش درمیآید
✅ به مرحوم قاضی گفتند: فلانی خیلی در مریضی افتاده است و در احتضار شرایطش سخت است. ایشان فرمود: برایش خوب است؛ خداخدایش درمیآید. منطقش تصحیح شده است و نفسش رام شده است؛ اینها است که کار را تغییر میدهد. خداوند گاه تفضل میکند تا عالَم و اوضاع آن را درست ببیند. برخی تقسیم کردنهای خدا را درست ببیند. خداوند گاه میبیند برای برخی از مؤمنان فقر خوب است. البته اینها مؤمنان حقیقی هستند. گرچه گاه فقر برای برخی عذاب است. گاه خیر بندهای را در تمکن میبیند و به او تمکن میدهد. خداوند سبحان مدافع مؤمن است. اگر خداوند نمیگذارد کافر بالا بیاید، هم خیر خودش و هم خیر جامعه در این امر است. همه اینها از روی حکمت و رأفت و رحمت است. و گاه خداوند تفضل میکند که انسان این را بفهمد. میفهمد که در این کار رأفت و رحمت است.
🔵 رحمت با زحمت
✅ بندهخدایی فرزند مریضی داشت و اوضاع آن فرزند خوب نبود؛ بعد از مدتی که این فرزند از دنیا رفت، تازه فهمید که هر چه خیروبرکت در خانه داشت بهخاطر همین فرزند مریض بود. گرچه زحمت داشت، ولی همین زحمتها برایشان رحمت بود.
✅ بنده دیدم تبوتابهای اجتماعی سنگین که پیش میآید، بعضیها متوجهاند که قرار است چه کاری درست شود. خداوند میبیند شما که نکردید من اینگونه شرایط را مهیا میکنم تا کار درست شود. از سویی خداوند در جامعهای خیر نمیبیند، اگر پول و ثروت هم میدهد، حسابوکتاب دارد و برایشان زحمت است. سختی هم بدهد، زحمت است. گرچه ظاهرش خوب است.
🔵 هیچگاه خداوند تو را ته درّه نمیبرد
✅ گاه کسی میفهمد که امری درست است، اما باز آن را ترک میکند یا میفهمد که کاری غلط است، اما باز مرتکب میشود. مثل اینکه میداند حرفی غلط است، اما آن را باز تکرار میکند. کسی که به مقام رضا میرسد، این فهم را دارد و مانع ندارد و نفسش رام و همراه است و خواستهای ندارد که با مشیت حق و اراده حق در آدم منافی باشد. برخی که به این مقام میرسند، میگویند: اراده یعنی چه؟! هرچه خدا خواست، همه از روی حکمت و رأفت است. حتی جایی که تو را نزدیک درّه برده است، بدان که به نفع توست و هیچگاه خداوند تو را ته درّه نمیبرد. البته اگر در ایمان صادق باشی. خداوند هیچگاه خیر را از بین نمیبرد، بلکه به آن برکت میدهد. کسی که این را بفهمد، به مقام رضا رسیده است.
🔵 شکفتن در میان سیلِ مشکلات
✅ این شیوه و منطق و مقام اوست که به همه چیز راضی است. همیشه پروازی است و اصلاً روی زمین نیست. یکی از دوستان ما اینگونه بود و هرچه مشکلش بیشتر میشد، اصلاً درگیر نمیشد. مرحوم قاضی هم اینگونه بود که هرچه مشکل بیشتر میشد، از نظر معنوی شکفتهتر میشد.
🔵 عارف خندان
✅ «درجۀ پانزدهم رضا است که چنان به فعل خود راضی است، فعل حقتعالی را مثلاً به منزلۀ فعل خود داند». همانطور که از فعل خود راضی است از فعل حقتعالی هم راضی است. نمط نهم اشارات بسیار عالی است و حتماً باید خوانده شود. برخی از اساتید ما میفرمودند: این کتاب بِسان روایت میماند. در عین حالی که با یک دغدغه خاصی میخواهد سلوک را توضیح دهد، وقتی سلوک را توضیح داد، میرسد به اوصاف عارفان. عارف گشادهرو و خندان و شاداب است و همواره لبخند بر لب دارد. خوشحال و سرمست است. ابنسینا: «العارف هش بش بسام- يبجل الصغير من تواضعه كما يبجل الكبير- و ينبسط من الخامل مثل ما ينبسط من النبيه- و كيف لا يهش و هو فرحان بالحق و بكل شيء- فإنه يرى فيه الحق و كيف لا يستوي- و الجميع عنده سواسية».
🔵 آوردنِ معارف سر سفرۀ جان
✅ گاهی عارف شهود میکند و حالش اینگونه میشود، ولی گاهی بدون شهود هم این حالت را دارد. این منطق را قرآن خیلی خوب به ما میدهد که خداوند همه جا را اداره میکند و به ما لذت میدهد. چگونه حق غلبه بر باطل میکند. خواه ببیند و اهل شهود باشد و خواه اهل شهود نباشد. با اینکه اهل شهود نیست، ولی نوع نگاهش به عالم اینگونه است که خداوند را در همه جا حاضر میداند. کسانی که وحدت شخصی وجود را خوب خواندهاند، میدانند که اینها را باید سر سفره جان آورد. وقتی این منطق در ما پدید آمد، همه چیز را خیر میبینیم، ولو اینکه اهل شهود هم نباشیم. این منطق را در همه جا میبینیم: چه جنگ و صلح، چه راحتی و ناراحتی، در ارتباط با خانواده و اجتماع. شهود لزومی ندارد. باید این منطق را فهمید و سر سفرۀ جان آورد.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 بخش سوم
🔵 رساندن علم و اندیشه به صحنه عمل
✅ یکی از کارهایی که در ما کم است این است چگونه باید آن چه میدانیم در صحنه جان و عمل ما بیاید. ما به این خیلی کم توجه میکنیم. مثلاً اینکه در فلسفه، هویت ما عین فقر به خداست، خیلی مهم است، اما چرا سر سفره جان ما نمیآید. باید سعی کنیم آنچه میخوانیم، سر سفره جان بیاوریم، ولی عملاً سر سفره ما نمیآید و باید سر سفره جان بیاوریم.
🔵 چند شیوه برای رساندن اندیشه به صحنه عمل
✅ ۱. توغل زیاد در آن اندیشه. خوب بخوانید و به عمق برسانید؛ خود همین انسان را درگیر میکند. اگر انسان تصویر درستی نداشته باشد، نمیتواند آن را سر صحنه جانش بیاورد. معنایش این است که با حقایق باید خوب کنار آمد. اما گاه با فروعات و لوازمی که میگویند، برایش روشن میشود که چگونه به صحنه عمل بیاید.
✅ ۲. تکرار پیدرپی. گاه میدانیم و اعتقاد داریم، اما غفلت میکنیم. فکر، رسیدن است و ذکر رساندن آنچه میدانی به سر سفره جان. یک راهش این است: هر بار یاد بیاورید و بر سر سفره جان برسانید. مثلاً من وقتی امروز شنیدم، تا یک ساعت حسوحال دارم. خوب است که این را به یاد بیاوریم و تکرار کنیم. به یاد آوردن، خیلی اثر دارد. کسانی که بلدند، از آن خیلی استفادهها میکنند.
✅ ۳. دانایی را به قلب گره زدن. همیشه به جانتان ارجاع دهید و فقط در حد فکر نگاه ندارید. همیشه آن باور قلبی را جلوی کار قرار دهید. یک بحثی درباره چگونگی قرآن خواندن گفتیم که جان ما باید جلوی ما باشد و با قرآن مواجه شود؛ در عین حال که تامل و تعمق میکنیم. خود همین یک نتیجه است و همانی که میداند آمده است سر سفره جان. مهم حضورِ در قلب است. نسبتی که مادر با فرزندش دارد، این ارتباط قلبی است؛ ارتباط وجودی است. وقتی میگوید: قربونت بِرَم، اینجا اول قلب درگیر است و با همۀ وجود به سراغش میرود و فکر بعد از آن است. گاه با صوت خوش چیزی را شنیدن، اثر دارد. ما گاه پیش از آن که فکری عمل کنیم، وجودی عمل میکنیم. این یک بحث واسعی دارد.
✅ ۴. راهی که عارفان بیشتر طی میکنند و به آن توجه میکنند ذکر ویژه با صورتهای خیالی و حضور معالله است که مواظبت میکنند و خیلی غلیظ میکنند تا در صحنه جان داشته باشند. مثلاً دستوراتی میدهند که این ذکر را بگو؛ اینجور بگو؛ و این حال را داشته باش و همیشه آن را حفظ کن.
🔵 یکی از گره های کور ما
✅ یکی از گرههای کور ما این است که ما خیلی، داشته و دارایی داریم، ولی این داشتهها و داراییها سر سفرۀ جان حاضر نیستند. این مشکل ما است. مثلاً قرآن میخوانیم و میدانیم، یا در فلسفه میخوانیم یا با فکر رسیدیم به اندیشهای؛ اما این اندیشه سر سفره جان نیست. چاره کار این است که داشتهها را به شِبهِ دارایی و دارایی تبدیل کنیم. یعنی آن را بیاوریم سر سفره جان و از آن بهره بگیریم. بعضی از افراد را دیدهام که قرآن خوانده است: «وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ»(غافر۴۴) این را میخواند و سعی میکند که وقت خواندن حس بگیرد و دائم تکرار میکند، با همان شیوههایی که گفته شد.
✅ اینکه بوعلی گفته است: «فرحان بالحق» این جایی است که انسان به مقام رضا رسیده است. بعضی از اینها به شکل القا است. به انسان القای معنوی شده است و به او گفته شده است که فلسفه این امر این است و او مییابد که چقدر این امر و فلسفه آن زیباست. یادآوری این صحنه و توجه به آن خیلی مؤثر است. بعضی اوقات برخی به شهود نرسیدند، ولی به او القا شده است که عالم همهاش حقانی است و همهاش بالحق است و همهاش هم حق در او جاری شده است، مثل آنچه بوعلی گفته است: «یری فیه الحق» این القاء است و از واردات الهیه ضعیفه است، ولی شهود نیست. او میفهمد و برایش حل است.
✅ هستند کسانی که اهل درس و بحث و مدرسه و قرآن به صورت خاص نیستند، ولی این مسائل برایشان حل شده است و آن هم به خاطر القائات خوش است. این القائات را باید احیا کرد ویادآور شد. نعمتی به شما داده شده است، دائماً آن را احیا کنید و سر سفرۀ جان بیاورید. کسی را دیدهام در حرم امام رضا علیهالسلام یک حال خوشی به او دست داد. هربار میرود، همان جا مینشیند و آن حال را برای خودش یادآوری میکند و آن حال را احیا میکند.
✅ بنابراین، رساندنِ به جان یا فکری است یا القائی است یا شهودی. در همه اینها انسان همیشه با حق است و رضایتمندی دارد و لذا اینگونه است: هشٌّ بَشٌّ بسّام.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم
🔵 جلسه ۴۰۶ (۲۰) (۱۴۰۳.۲.۸ / ۱۸ شوال/ شنبه)
🔴 بخش اول
✅ حضرت علامه حسنزاده آملی رحمتاللهعلیه در رساله رحمت سلوک را در سه مقام بیان میکند:
۱. از خلق به حق؛
۲. سلوک در حق؛
۳. سلوک مع الحق که سلوک در مقام قرب است.
✅ منزل شانزدهم و هفدهم از یک جهت در مقام اول است و از یک جهت میتواند در مقام دوم که سلوک در حق است قرار گیرد. ریاضت معطوف به این است که انسان را به حق بکشاند. مراقبه و صمت و فکر و ذکر را دارد و ریاضت و مراقبه را داشت، اما یک تتمهای است که باید ریاضت را تکمیل کند و باید چند چیز را مراعات کند: صبر، شکر، توکل، ابتلا (پذیرش امتحان الهی با رازونیاز) و بعد درجه رضا.
🔵 درجه پانزدهم: رضا
✅ رضا یعنی احوالی داشته باشد تا به سمت شهود و وصول برود. مقام رضا یعنی رضایت دادن به هر آن چه در حق است، چه تکوین او باشد و چه تشریع او. فعل او باشد و یا دستورات او.
🔵 الحمدلله علی کل حال
✅ به این بیان رسیدیم: «العارف هَشٌّ بشٌّ بسّام»؛ کسی که به اینجا میرسد، همه چیز برایش خوشایند است و تمام شرایط برایش خوشایند است. طبق بیانی که رسولالله دارند هرگاه به ایشان نعمت میرسید میفرمود: «الحمدلله» و هر وقت سختی میرسید میفرمود: «الحمدلله علی کل حال». منطقی در این بیان هست؛ یعنی هر چه به ما میرسد، خیر است و از سوی خدای حکیم است. هر آنچه از سوی حق میآید، حسابکتاب دارد. و سالکی که اینجا هست، گاه میداند فلسفهاش چیست؛ در این صورت رضایت برایش واضح است. مثلاً گاه میداند که این بلا چه چیزی را درست میکند؛ ولی گاهی هم لازم نیست بداند، چند نمونه چشیده است و دیده است که جوری بود و برایش ناخوشایند بود، ولی بعد میبیند که عجب خوب شد. برخی از عارفان وقتی به مقصد میرسند، میگویند: خدایا، خوش بود و چه خوب شد که آن وقت ندادی. چون ندادن باعث التجاء و زاری شد و باعث نعم و معنویات ناب شد.
🔵 مدیریت حکیمانه
✅ برخی را دیدهام که چند نمونه دیده است رام است. او میداند که این دستگاه چه دستگاهی است. مثل اینکه کسی معترض به کار مدیرش است، بعد که وجه آن را فهمید، دیگر ناراحت نمیشود و اعتراض نمیکند. چرا؟ چون به این درک رسیده است که مدیرش از روی حکمت کارها را پیش میبرد. عارفان هم در ارتباط با حق اینگونهاند. ولو اینکه تمام فلسفه کارها را ندانند. اما چون چشیده است، دیگر ناراحت نمیشود. همین که میداند خداوند حکیم مطلق است و حکمت بالغه حق چه میکند، ولو اینکه نچشیده باشد، چنین کسی به حکمت بالغه حق ایمان دارد و اینگونه در زندگی سرریز میکند و رضایت دارد. عرض کردیم که با رجوع به تفسیر یا برخی مباحث فلسفی میتوان این یقین را حاصل کرد. اینکه کسی به رضایتمندی برسد، خیلی خدا خوشش میآید. برخی که این یقین را دارند، میگویند: این را که نمیشود حذف کرد. رضایت به قلب و دل است و این رضایتمندی قلبی است. طبعاً باید زبان و دست و پا همراهی کنند و تابع دل باشند.
🔵 سگ جذامی
✅ خداوند خطاب به حضرت موسی می فرماید: ای موسی بدترین و پستترین مخلوق را به من معرفی کن. حضرت موسی دید یک سگ جذامی در گوشهای افتاده است؛ به ذهن حضرت خطور کرد که شاید این پستترین مخلوق باشد؛ اما حیا کرد و این را نگفت. خداوند فرمود: اگر میگفتی تو را از نبوت خلع میکردم. کسی که به این مرتبه میرسد، میبیند که همه چیز عالَم خوش است.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش دوم
🔵 اجتهاد در سلوک
✅ ما در باب معارف روایت بسیار داریم؛ چرا به اینها توجه نمیکنیم؟! این بیان امام ره خیلی بیان درستی است که قرآن برای دو چیز آمده است: ۱. معارف ۲. سلوک. واقعاً بحثهای سلوکی قرآن فراوان است. الحمدلله ما المیزان را داریم که در این زمینه بینظیر است و همه آن با مداقههای اجتهادی و ظهورگیری است. بسیاری از جاها خیلی از نکتهها را گفته است، نه اینکه همه نکات را گفته باشد. در آیات و روایات، بحثهای سلوکی بسیاری داریم، باید کار فنی و اجتهادی کرد و الا میشود روایات را به شکل عادی معنی کرد؛ اما در جای خودش تفسیر نمیشود. بسترهای سلوکی نیازمند این است که کسی باشد این بستر را درست درک کند و بداند بستر سلوکی است. بسیاری از اینها را در حد اخلاقی گفتهایم، اما اینها سلوک نیست. چون نگاه ما سلوکی نیست، از آن استفاده سلوکی نمیکنیم. بستر سلوکی است؛ نکته سلوکی است؛ اما از آن استفاده سلوکی نمیشود. اجتهاد سلوکی نیاز به دو چیز دارد: ۱. هم قدرت ظهورگیری داشته باشد و متون دینی را خوب معنی کند. ۲. هم در این فضا نفس کشیده باشد تا بتواند درست معنی کند. و الا لوازم بیّن آن را نمیتواند استفاده کند.
🔵 بابالله الاعظم
✅ «در حدیث است: انّ الرضا باب الله الاعظم»؛ انواع باب داریم، شکر و صبر و ... . به صورت سلوکی همهاش باب است، میتوانم صبر کنم فقط استخواندار شوم، باید به سمت خدا رفت و جانب خدا را رعایت کرد. همه اینها باباند، اما رضا بابالله اعظم است. چرا؟ ۱. چون تا رضا به خدا میدهی، خدا خیلی خوشش میآید. مثل این که کسی به شخص احترام و اکرام میکند، او را به خضوعی وامیدارد که چیزی میگوید یا کاری میکند. خداوند با اسم شکورش میگوید: مگر میشود بندهای اینگونه به من توجه کند و هیچ قیلیویلی در دل نداشته باشد، من به او توجه نکنم؟! ۲. از یک جهت تا رضایتمندی آمد، تشویشها از دل میرود. هر چه هست خیلی خوش است و خوب. اگر تشویش نباشد، راه باز است. وصل است. ۳. در آن یک معرفت ناب خوابیده است. مکرر دارد معرفت ناب را نشان میدهد. وقتی معرفت ناب مکرر به دل بدهید، دل را شکوفا میکند.
🔵 درجه رضا بنیاد معرفتی دارد
✅ در بحث ایمان از مباحث عرفان در وادی عمل گفتیم: عمل از جهت ایمانزایی چند جور است: ۱. برخی از اعمال چون یک لطافت فطری ایجاد میکنند، کمک به ایمان میکنند و مناسبت ایجاد میکنند تا ایمان بیاید. مثلاً صدق در کارم هست و دروغ در کارم نیست. دروغ با ایمان نمیسازد؛ چرا؟ چون با آن مناسبت ندارد. ۲. دستهای از اعمال هستند که خودش ایمان است و تکرار ایمان است. مثل نماز که خودش ایمان است. نماز سراسر ایمان است از بسمالله تا حمد و سوره و ذکر رکوع و سجده. ۳. یک نوع دیگر هست: نفس این عمل یک بنیاد معرفتی دارد ولی سویه عملی دارد. مانند توکل. توکل به این معنی است که اگر به خدا توکل کنیم «حسبی الله» «وَمَن يَتَوَكّل عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمرِهِ»؛ من میدانم که خدا آنچه را بخواهد انجام میدهد. اصلش عمل است، ولی بیناد معرفتی در کار است. درجه رضا هم از این سنخ است، بنیاد معرفتی دارد. همهاش در مسیر حق است و همهاش به سوی حق است. این نوع نگاه در او وجود دارد. این را دایماً تکرار میکند، معرفت به سوی حق. نه تنها معرفت است، بلکه معطوف به عمل شد و عمل را در خودش پیاده کرد. اگر این است، پس چه باید گفت: باید گفت رضا بابالله الاعظم است.
✅ بندهخدایی میگفت: تو رضایتمندی را در کار بیاور، خودش تو را به خدا میرساند. بالاتر از مقام رضا در مقام وصول است، اما در اینجا میگوییم چگونه به خدا برسیم.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش سوم
🔵 خازن بهشت رضوان است
✅ «و نیز در خبر است که خازن جنت رضوان است». کسی که دربان بهشت است. رضوان و رضایتمندی و خشنودی، دربان بهشت است. هویت بهشت را با جهنم در نظر بگیرید؛ در بهشت کدورت نمیرود. برخی از درجات بهشت خوشی و سرمستی فراوان دارد که همان رضوان است. بر این اساس خازن بهشت رضوان است؛ مراحل نهایی بهشت است که جنت ذات و جنت صفات است. در درجات پایین انسان با نعم الهی است، اما گاه از جنت اعمال درمیآید و میشود جنت صفات و ذات. این جنت رضوان، برای آن مرحلهای است که تبدیل میشود به جنت ذات حق و جنت صفات حق. این جنت ذات و صفت را باید یک بار باحوصله توضیح دهیم. این تعابیر در متون دینی هم آمده است: «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی». این بندگان، بندگان ویژهاند. راضی و مرضیاند و تا این شد، اشاره به جنت ذات و صفات دارد که غیر از جنت اعمال است. این جنت لقاء است؛ جنت ذات و صفات است که رضوان الهی است. این غیر از آن مرحلهای است که کدورت ندارد، بلکه بالاتر از این حرفهاست.
🔵 و ذوالرضا بما قضا ما اعترضا
✅ «حال در جنت لقاءالله تأمل کن». این جنت ذات فرحة لقاء دارد. که تعبیری است که امام سجاد علیهالسلام دارد. این جنت لقاء کجاست؟ در جایی که به جنت ذات و صفات برسیم. خازنش کیست؟ هویتش چیست؟ هویت رضوانی است. در رضا جنت لقاء را جستجو کن. اینجاست که انسان به مقام وصول و فنا میرسد.
«متأله سبزواری نیز چه نیکو گفته است:
و بهجة بما قضی الله رضا
و ذوالرضا بما قضا ما اعترضا
اعظم باب الله فی الرضا وُعی
و خازن الجنة رضوانا دُعی»
✅ کسی که به مقام رضا برسد، اعتراض نمیکند. «وعی» یعنی سُمع. در حدیث آمده است رضا اعظم بابالله است. میشود خازن جنت را جوری معنی کرد که کل بهشت را بگیرد، چون خشنودی خدا است که شامل همه درجات بهشت حتی بهشت نعم و افعال الهی نیز میشود. بعضی از عرفا میگویند بهشت برای ما اصل نیست؛ ولی بهشتی که خدا به ما میدهد، این اعطا برای ما شیرین است. کل بهشت میشود رضایت خدا. چون رضایت و خشنودی خدادر آن هست.
🔵 اهل الجنه مع الجنه بالذات و مع الله بالعرض
✅ یک بحث جدی درباره مقربین هست که آیا مقربین جنت صوری دارند؟ چون جنت ذات و صفات، جنت معنوی است. در سوره واقعه درباره مقربین جوری نعمات بهشتی ذکر شده است که جنت صوری هم دارند. یک پاسخ این است: «اهل الجنه مع الجنه بالذات و مع الله بالعرض و اهل الله مع الجنه بالعرض و مع الله بالذات». درست مثل اینکه در دنیا بودند، بالذات با خدا بودند و در عین حال بالعرض با دیگران بودند. آنجا هم همینطور است. پاسخ دیگر این است: درست است که جنت صوری به پای جنت ذات و صفات نمیرسد، ولی تا گفته میشود خداوند به خاطر رضایتش این جنت صوری را به شما داده است، در دل آن لطف رضایت خدا را میبیند. مثل اینکه کسی برای یک عالم ربانی کاری میکند و آن عالم ربانی او را دعوت میکند بر سر سفرهاش بنشیند. این که سر سفره غذا میخورد، لذت میبرد، نه برای غذا بلکه برای آن رضایت عالم ربانی. اگر اینطور باشد، میتوان گفت کل بهشت همهاش رضوان است. پس دو تفسیر شد: ۱. رضوان میخورد به درجات عالی بهشت. ۲. اینکه رضوان همه درجات بهشت را بگیرد. خازن کل جنت میشود رضوان؛ چون در سراسر بهشت رضوان حق موج میزند.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸