eitaa logo
نسیم عرفان
2.8هزار دنبال‌کننده
20 عکس
2 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۲۱ (۱۱) (۱۴۰۳.۱۱.۶ / ۲۴ رجب / شنبه) 🔴 بخش اول ✅ رساله
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 چند نکته در پایان ✅ ۱. هر چه از مقامات در بالا هست، لمحه‌ای از آن در پایین هم هست. برخی می‌گویند: همین که شما از خودتان چیزی نمی‌گویید و آن را آشکار نمی‌کنید، این یک نحو فنا است. همین که خود نبیند و به زبان اصرار نکند، در جان اثر می‌کند. و گاه احساس می‌کند که در عالم این‌چنین مانند خودش نیست. اگر زیاد انسان درباره خودش بگوید، برايش اثر بد دارد. خوب است که انسان برخی از کمالات خودش را به زبان نیاورد. اولین درجه محو این است که انسان کمالش را به زبان نگوید. کمی جلوتر رفت، در درونش نوعی اِزدراء داشته باشد. به تعبیر امیرالمؤمنین علیه‌السلام که مؤمن باید در درونش به خودش بد بگوید و نسبت به خودش خیلی خوش‌بین نباشد. زبان در مرحله ظاهر است؛ اما اِزدراء در مرحله باطن است. خودش را متهم کند که اگر تو کمی میدان پیدا کنی، از بقیه چیزی کم نداری. این هم نوعی محو است. نسبت به خودش، وقتش که شد، دیگران را جلوتر قرار دهد. یا اینکه دیگران اگر جای من بودند، خیلی بیشتر پیش می‌رفتند. ✅ برخی امام‌جماعت‌ها این‌گونه در دل صحبت می‌کنند: خدایا، من که آبرویی ندارم، ولی این مأمومین که آبرو دارند! و بعد نماز جماعت را شروع می‌کنند. همان اول هم گاهی دیده‌ام که از اول در نهادشان باور ندارند که خودشان جدی چیزی هستند. نه اینکه کمالات ندارند، اما متوجه است که این کمالات را خدا داده است. خدا تفضل کرده است. و الا من از خودم هیچ ندارم. اینها یک نوع محو و فانی کردن خود است. ✅ کمی جلوتر برود، دیدِ حق‌بین پیدا می‌کند. و اصلاً صحبت شهود نیست، بلکه دیدِ حق‌بین پیدا می‌کند که همه‌اش حق است. انسان معارف را بخواند و به عنوان حقيقت نگاه كند، خیلی اثر دارد. تعبیري حضرت امام ره (دارند با اين مضمون): ما همه هیچیم و هر چه هست اوست. این انديشه واقعاً از ادبیات عرفان نظری به‌دست می‌آید. این اندیشه را میدان دهد و جَوَلان کند و بر اساس آن تعامل داشته باشد. این یک نوع محو است؛ اما در حد فكر و ذكر. ✅ بعد کم‌کم که جلو می‌رود، حس محو شدن پیدا می‌کند. این حس گاهی نیاز به توجه و تمرکز دارد که عرفا معمولاً این‌گونه دستور می‌دهند که در ذکر غور کن و جلو برو تا به حق برسي. اينها زمينه مي‌شود تا حقيقت آشكار شود. به مرحله شهود می‌رسد. من دیده‌ام کسانی که قوت دارند، از اول روی توحید ذاتی می‌ایستند و تمرکز می‌کنند و حتی صحبت توحید صفاتی و افعالی هم نمی‌کنند. ✅ اول توجه، بعد نگاه و بعد محو. و البته تا بخواهد به تجلی ذاتی نهایی برسد، زمان می‌برد، ولی از همان اول به سراغ توحید ذاتی می‌روند. ما زمینه‌های مناسب با او را پدید بیاوریم. همین راه سلوکی که به فنا می‌رسد، برخی از زمینه‌ها که فراهم شده است، استفاده کرد. باید دقت شود كه انانیت‌ها اگر زیاد شود، راه برای فنا باز نمی‌شود. زمینه‌هایش باز است. باید برداشت این موانع را و باید خون دل خورد. ولی از اول انسان این زمینه‌ها را ایجاد کند، برای کار می‌تواند مفید باشد. 🔵 ۲. بدفهمی‌ها در باب فنا؛ (چرا راه را می‌بندید؟) ✅ این بدفهمی‌ها باعث شده است که هم کسانی که می‌فهمند بخواهند پیش بروند مشکل پیدا کنند و هم کسانی که می‌خواهند به این سمت بیایند، نمی‌توانند جلو بیایند. اين بدفهمي‌ها گره كور شده است. حال چه کار باید کرد؟ اصرار بر سخن حق کرد و نه اینکه اینها را بگذارید کنار. برخی بحث فنا را نمی‌کنند، درحالی‌که بحث سجده در نماز، بهترین حالت برای تبیین فنا است. چرا می‌گویید فنا نه؟ درحالی‌که در سجده حالت بدنی ما یک نوع خضوع نهایی پیدا می‌کند که در نهایت می‌شود فنا. درحالی‌که این همه دستورات دینی داریم باید بگذاریم کنار. ✅ برخی می‌گویند: این‌ها بافته‌های صوفیه است. درحالی‌که این‌طور نیست، بلکه اینها یافته‌های عارفان است با استفاده از شریعت. اگر شما ادبیات فنا را حذف کنید، بسیاری از حالات و مقاماتی که برای اهل بیت صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين گفته شده است نمی‌توانید توضیح دهید. اینکه اهل بیت صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين می‌فرمايند: ما اسم اعظم هستیم. این اسم اعظم هم اسم اعظم الهی است. اين بيان را مي‌خواهيد چه كار كنيد؟ البته از این سو هم برخی از بدفهمی‌هایی که دراویش و صوفیه داشتند هم هست که همه غلط است. هم کسانی که در فضای عرفانی هستند، بدفهمی دارند و به نتیجه درست نمی‌رسند. هم کسانی که بدبینی دارند به سراغ این بحث نیایند. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 چند نکته در پایان ✅ ۱. هر چه از مقامات در بالا هست، لمحه‌ای از آن در پایین ه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم ✅ باید بحث صدرا را خواند و دید که او چه می‌گوید در باب فنا. «معلق به عز قدس» را چگونه می‌شود معنی کرد؟ مگر می‌توانیم به «عز قدس» برسیم تا به آن معلّق شویم؟ اینها که مرحله خَلقی نیست. کمال انقطاع به حق چیست؟ اینها را باید حل کرد و نمی‌شود گفت اینها را نگاه می‌داریم، چون جزء متشابهات است! درحالی‌که برای اهلش اینها واضح است و جزء محکمات است. چرا راه را می‌بندید؟ ✅ اینکه «اولی الایدی و الابصار» هستند، یعنی چه؟ اینکه حضرت ابراهیم اول عبد شد، بعد نبی شد، این مراد چیست؟ این چه نوع عبودیتی است؟ علامه در المیزان، مرحله چهارم اسلام و ایمان را که توضیح می‌دهد، كه يك نوع اسلام و عبوديتي داريم كه قبل از آن را نبايد اسلام و عبوديت بدانيم. بحث‌های مفصل‌تر فنا را الان احتیاج نداریم. همین مقدار کافی است. 🔵 درجه بيست و هفتم: بقاء بعد الفناء ✅ «درجه بيست و هفتم، بقاء بعد الفناء، که مظهر هو الحیّ الذی لا یموت می‌شود؛ چنان که عالم مظهر لیس کمثله شیء است». در فناء جهت بشری جمع می‌شود و جهت حقانی می‌ماند. اما در بقاء بعد الفناء چه اتفاقی می‌افتد؟ یک نوع حق خلق داده می‌شود، اما به نحو حقانی که این حالت در سفر سوم بیشتر به ‌چشم می‌آید. حظ ویژه‌ای که از حق گرفته شده است که شده است زید یا عمرو یا بکر و... اما زيد و عمرو حقاني. شأنی از شئون حق است. جهت حقانی در او اشباع شده است. اساساً با جهت حقی می‌بیند. جهت خلقی گم می‌شود، یعنی غلبه دارد حق. درست مثل اینکه می‌گویید: این یک نفس. ولی دوباره برمی‌گردد و از جهت حقانی خلق را می‌نگرد. ✅ در بقاء بعد الفناء جهت خلقی خودش را ظاهر می‌کند، اما با جهت حقی. حقاني يعني چه؟ از این به بعد شیء را نگاه می‌کند، اسماءالله، فعل حق و ذات حق را هم در او می‌بیند، شیء را هم می‌بیند. همه را می‌بیند؛ شیطان مظهر اسم مضل است و پیغمبر مظهر اسم هادی است. او در این حال، همه چیز را حقانی می‌بیند. پس بقاء بعد الفناء قوتی افزوده بر فناء است که قوت بسط جهت حقانی به خلق در او پدید آمده است. 🔵 پیشینه بقاء بعد الفناء ✅ عارفان ما در گذشته، به فناء و بقاء دست یافتند و در آثارشان توضیح داده‌اند. اما یک چیزی بود که برای عارفان خیلی واضح بود: کسانی که غرق حق‌اند، مشغول آن‌سو هستند و در عین حال این‌سو را نمی‌توانند تدبیر کنند. از سویی می‌دیدند که رسول‌الله تشکیل حکومت داده است، بلکه پر اشتغال‌ترین کار، کار حاکمیتی است و این کار را می‌کند و از سویی حضرت سرآمد عارفان در فنای ذاتی است. سوالی که مطرح شده است: آیا فناء اوج است یا اینکه بالاتر از آن هم هست؟ ✅ جنید بغدادی گفت: رسول‌الله که سرآمد عارفان است، چگونه در کثرت هست؟ باید گفت بالاتر از فناء مقامی دیگر است به نام بقاء بعد الفناء که حضرت به آنجا رسیده است. در قرآن صحبت از تمام کثرات شده است، حتی تمام آنچه می‌بینیم را گزارش می‌دهد، در عین حال همه‌اش حقانی است. کسی که به اینجا برسد که بقاء بعد الفنا است، هم حقِّ حق را و هم حقِّ خلق را ادا می‌کند. این باعث شده است که عارفان و فيلسوفان مسلمان بحث کرده‌اند كه آیا فناء اوج است یا بقاء بعد الفناء؟ می‌گفتند بقاء بعد الفناء بالاترین است که حضرت رسول و اهل بیت صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين که سرآمد از همه هستند، حکومت تشکیل می‌دادند. در دل کثرت هستند ولی حقانی نگاه می‌کنند. ✅ این ادبیات بقاء بعد الفناء بعد از جنید بغدادی که شیخ‌الطائفه است، شروع شده است. از یک سو شخص که به بقاء بعد الفناء می‌رسند، به خاطر قوتی که پیدا کردند در آن‌سو، آن قوت توحید سبب شده است که آنها به خلق برگردند و می‌توانند درک کنند که حق چگونه و در چه روندی خودش را به ساحت مخلوقات کشانده است. ✅ «درجه بيست و هفتم، بقاء بعد الفناء، که مظهر هو الحیّ الذی لا یموت می‌شود؛ چنان که عالم مظهر لیس کمثله شیء است». او می‌بیند که همه مظهر حق‌اند. هم خودش و هم دیگران، همه مظهر حق‌اند. مثلاً اسم حی را در انسان می‌بیند. یا اسم حیّ و قیوم را در عالم می‌بیند. بعد از فناء همه می‌شوند مظهر حق و جلوه حق و... همه شئون و جلوه حق‌اند. چنین کسی که رفت بالا، حالا خلقی است همراه با اسماءالله. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم ✅ باید بحث صدرا را خواند و دید که او چه می‌گوید در باب فنا. «معلق به ع
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش چهارم 🔵 بحث تخلل ✅ بحث تخلل و به نور حق در دل اشیاء آمدن و احوال حق داشتن. اینها را در فصّ ابراهیمی می‌خوانید. که آنجا این بحث شد که حضرت ابراهیم چنان قوتی پیدا کرد که با نور حق در اشیاء تخلل پیدا کرد و بسط حق در (دل) اشیاء را انجام داد. به نفس نور حق این حقیقت را یافت. درباره اهل بیت صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين بياني است: «انفسکم فی النفوس و ارواحکم فی الارواح». همه نفس‌ها و هم روح‌ها، نفس و روح شماست. «اجسادکم فی الاجساد». این سریان باعث می‌شود که هر آنچه آنجا هست، اینجا هم باشد. این لطف بقاء بعد الفناء وقتی قوی می‌شود، این‌گونه است که تبدیل می‌شود به تخلل. همه جا ساری می‌شود. این تخلل، نوع عالی بقاء بعد الفناء است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۲۲ (۱۲) (۱۴۰۳.۱۱.۱۳ / ۲ شعبان / شنبه) 🔴 بخش اول 🔵 تکمیل بحث بقاء بعد الفناء ✅ اصل بحث فنا که اینجا مطرح است، فنای ذاتی است، ولی حضرت استاد هر سه فنا را توضیح دادند. بقاء بعد الفناء هم همین‌طور است. بقاء بعد الفناء از یک جهت به جهت این‌سویی برمی‌گردد. در حال فناء، حقی محض است. در بقاء بعد الفناء به جهت خَلقی برمی‌گردد. این حال خلقی را پیش از فناء هم داشت. اما آنجا خَلقی بود و به سمت حق پیش می‌رفت. ولی در بقاء بعد الفناء به خلق می‌آید و خلقی است، اما حقّانی. بسان اینکه کسی از ناحیه صقع ربوبی به خلق نگاه کند. هویت وجودی شخص و عارف این‌گونه است که وقتی به صقع ربوبی رسید و حال فنا حالتی برایش ایجاد کرد که به جهت حقی رسید و از آنجا آهسته‌آهسته به سمت خلق می‌آید. حقِّ حق و حقِّ خَلق هم داده می‌شود و این حقیقت اصلی خلق است. این می‌شود بقاء بعد الفناء. حق خلق واقعاً در اینجا ادا می‌شود. ✅ چگونه فنا به بقاء بعد الفناء تبدیل می‌شود؟ اینجا از یک جهت تعمیق در فناء است. فنا وقتی عمیق می‌شود، آهسته‌آهسته سِعۀ بال می‌آورد. کسی که با صقع ربوبی متحد شد، آن‌قدر تمکن پیدا می‌کند که لوازمش را هم می‌یابد. (منظور لوازم وجودی است). شما گاهی به یک حقیقت می‌رسید و دَه لازم دارد. شما به ده لازم نمی‌رسید. ولی کمی دقت کنید به لوازمش هم می‌رسید. اگر کسی ادامه دهد، باعث تعمیق می‌شود، لوازم را می‌فهمد. چون خود صقع ربوبی بود که شد این کثرات. در حال فنا، جهت خَلقیِ شخص گم شده است. اما الان جهت خلقی‌اش گم نمی‌شود و چون عمیق شده است جهت حقی و به عمق می‌رسد و قوت پیدا می‌کند، آهسته‌آهسته لوازم وجودی آن را می‌بیند. جهت خلقی اشیاء را می‌بیند، اما حقی. حتی جهت خلقی خودش را هم حقانی می‌بیند. ✅ اینجاست که حق خلق را درست ادا می‌کند. اینجاست که همه شئونات حق‌اند؛ از یک جهت عین ذی‌شأن است و از یک جهت غیر آن. حق به معنای واقعی‌اش برایش آشکار می‌شود. به همین دلیل است که آقایان عرفا که به اینجا می‌رسند، به اندیشه وحدت شخصیه می‌رسند. اینکه در توقیع ناحیه مقدسه آمده است: «لا فَرْقَ‏ بَیْنَکَ‏ وَ بَیْنَها إِلَّا أَنَّهُمْ‏ عِبادُکَ‏ وَ خَلْقُکَ» این حقیقت انسان و کل هستی است که همه عَبدند. و معنای حقیقی عبودیت اینجا خودش را نشان می‌دهد. این عبد واقعی است. حقیقت خلقی ما این است. 🔵 شاهکار عرفان اسلامی ✅ در بقاء بعد الفناء حقیقت خلقی ما آشکار می‌شود. تا قبل از این حقیقت خلقیه آشکار نشده بود، بلکه در ابتدا خلق مستقل بود، اما الان مستقل نیست. قبل از این خلق را شأن نمی‌دیدیم، اما الان شأن می‌بینیم. این لوازم وجودی را در بقاء بعد الفناء می‌شود به‌درستی فهمید. این تعمیق دیدگاه انسان است که پس از حال فنا دست می‌دهد. این از شاهکارهای عرفان اسلامی است. در برخی از سنت‌ها حداکثر فنا است. اما از شاهکارهای عرفان اسلامی این است که بقاء بعد الفناء را مطرح می‌کند. برخی از مشایخ عرفان می‌گویند: باید گفت کمال نهایی در این بقاء بعد الفناء است، در عین حال که فناء پلۀ بلندی است و خیلی عالی است، ولی اوجِ آخِر نیست، بلکه اوج آخر، بقاء بعد الفناء است (و این تفاوت اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین با سایر عارفان است). 🔵 اوج بندگی ✅ بر این اساس اگر کسی بگوید: با دیدِ حق‌بین در خلق، معنایش واضح است. با چشم حق در دل خلق بیا، این خیلی واضح می‌شود که هم سهم خلق و هم سهم حق را درست می‌کند. اوج بندگی اینجاست که بنده بتواند در برابر رب و خدایش قرار بگیرد. و بتواند ارتباط و تعامل حقی خلقی برقرار شود. ✅ علامه مراتب اسلام و ایمان را توضیح می‌داد، در توضیح مرحله سوم گفت: رضا. اسلام نوع چهارم را می‌گوید: فناء. علامه تعبیر می‌کند: تمام آنچه گذشت، بندگی حقیقی نبوده است. اما وقتی به فنا رسید، تازه شده است بنده. اوجی که این بندگی را نشان می‌دهد، بقاء بعد الفنا است. اگر کسی به اینجا رسیده باشد، از او بپرسی نماز را چگونه بخوانیم، توضیح می‌دهد؛ چرا گناه نکنیم؟ توضیح می‌دهد. جور دیگری همه چیز را توضیح می‌دهد. همان چیزی که شریعت گفته است. 🔵 سه‌گانه بقاء بعد الفناء ✅ همان‌طور که فنا سه گونه است، بقاء بعد الفناء هم سه گونه است: ۱. بقاء بعد النفاء افعالی؛ ۲. بقاء بعد الفناء صفاتی؛ ۳. بقاء بعد الفناء ذاتی. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۲۲ (۱۲) (۱۴۰۳.۱۱.۱۳ / ۲ شعبان / شنبه) 🔴 بخش اول 🔵 تکمی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 بقاء بعد الفناء افعالی ✅ (در این مرحله) می‌بیند همه چیز به اراده حق است و به اراده اوست. در عین حال که اراده حق است، اراده خودش هم هست. الان سهم حقیقی خلق و حق را می‌بیند. از یک جهت اراده خود است در عین حال که اراده حقانی هم هست. صدرا در جلد ششم اسفار، در بحث جمع بین ارادتین (اراده خداوند سبحان و انسان) این مطلب را توضیح می‌دهد. معمولاً فیلسوفان این دو اراده را به صورت طولی توضیح می‌دهند؛ آنها اراده خداوند سبحان را به عنوان علت و اراده انسان را به عنوان معلول در نظر می‌گیرند. اما صدرا می‌گوید جمع اراده به نحو طولی درست نیست. همین‌جا که این اراده دارد صورت می‌گیرد، به نفس ارادۀ حق اراده می‌کنم. در ذات این فعل و اراده، فعل و اراده حق را می‌بیند. این بقاء بعد الفناء افعالی است. 🔵 بقاء بعد الفناء صفاتی ✅ (در این مرحله) او می‌رسد به اینکه همه جا اسماءالله و صفات الهی است که کار می‌کند. اسم علیم حق است که برای تحصیل‌کننده علم کار می‌کند. توحید اسمائی به نحو بقائی. همه‌اش برای خدا است. این قدرت در آن قدرت خودش را نشان می‌دهد. چگونه آن قدرت مطلقه انشعاب پیدا می‌کند. و نفس این قدرت می‌شود آن قدرت. قَدر حق را در هر سه ساحت فناء افعالی و صفاتی و ذاتی می‌شود دید. 🔵 بقاء بعد الفناء ذاتی ✅ اینجا بدین صورت است که هر جا را نگاه می‌کند، هم ذات حق را می‌بیند و در عین حال اشیاء را هم می‌بیند. «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (بقره: ۱۱۵). این ذات حَسَن است و در دلش حق را می‌بیند، ذات علی در دلش وجود حق را می‌بیند و... مراد از ذات هم در اینجا وجودات حق است. همه اینها وجودند، در عین حالی که وجود حق هم هستند. چگونه؟ به صورتِ «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (بقره: ۱۱۵). ✅ یکی از لوازم تجلی ذاتی در بقاء بعد الفناء این است که در هر جا حظّ ذات حق را می‌بیند. چون قرار است وجود حق واسع و بی‌انتها باشد و همه جا را گرفته است. پس این چیست که «وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ» (انفال: ۲۴) و یا امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: همه جا را پر کرده است در عین حال که هیچ یک از اینجاها نیست. همه اینها تجلیات ذاتی است، اما نه اینکه به کنه ذات رسیده باشد. در همه جا با ذات هستیم، اما به کنه ذات دست نمی‌یابیم. قونوی گفته است: مناسبت بین نامتناهی و متناهی وجود ندارد تا بشود کنه را درک کرد. مناسبت ذاتی نیست. بین نامتناهی و متناهی مناسبت ذاتی نیست. لذا رسول‌الله می‌فرماید: ما عرفناک حق معرفتک. من حق معرفت را نمی‌توانم به جا بیاورم. ✅ از رسول‌الله بالاتر نداریم. اینکه برخی می‌گویند: تجلی ذاتی رسیدیم، یعنی به کنه ذات رسیدیم، تحلیل درستی نیست. اگر به کنه ذات رسیدید یعنی از اسماء هم بالاتر رفته‌اید. درحالی‌که رسول‌الله هم نرسید به آنجا. درحالی‌که به علم حضرت و اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین افزوده می‌شود؛ یعنی آنها به کنه ذات نرسیده‌اند. اگر کسی به کنه ذات رسید، باید تمام شود، درحالی‌که نمی‌شود. ✅ عارفی این را می‌بیند، نمی‌تواند درست تحلیل کند، گمان می‌کند که به کنه ذات رسیده است. در‌حالی‌که قونوی می‌گوید: امکان دستیابی به کنه ذات وجود ندارد. نمی‌شود به کنه رسید. این همه بیانات اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین و عرفا هست. مگر کسانی که به تجلی ذاتی رسیدند، از رسول‌الله هم بالاتر رفته‌اند؟ خیر. ✅ (در افراد بشر) بالاتر از این نمی‌شود رفت. اینکه فرغانی گفته است: اوج کار تعین اول است، این فرغانی یا فناری، از قونوی و ابن‌عربی گفته‌اند. تمام آنچه در مصباح‌الانس می‌بینید برای فرغانی است که از قونوی گرفته است که می‌گوید: اوج انبیاء دستیابی در تعین ثانی است و بالاتر از آن اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین هستند در تعین اول. دستیابی به ذات و کنه آن امکان ندارد. البته از یک جهت به ذات رسیدیم، نه اینکه نمی‌شود رسید، لذا ابن‌عربی می‌گوید: من در دل همه مخلوقات حظ ذات را می‌یابم و شهود می‌کنم. اوجش این است که وجود نفس رحمانی را در نظام هستی بیابد. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 بقاء بعد الفناء افعالی ✅ (در این مرحله) می‌بیند همه چیز به اراده حق است و به
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم ✅ هیچ‌گاه از این خالی نیست و معنایش این نیست که به کنه ذات می‌شود دست یافت. اینها همه حرف‌های قونوی است و از دیگری نیست: اوج انسان برزخیتِ اولی است که جمع بین احدیت و واحدیت در تعین اول کرده است. بر این اساس، تجلی ذاتی این‌گونه است: اسماء و افعال چشمش را پر نکرده است، بلکه ذات حق است که چشمش را پر کرده است. ابن‌عربی می‌گفت: «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (بقره: ۱۱۵) که هرجا را نگاه می‌کنم، حقیقتِ واحدِ احدیِ ذات را شهود می‌کنم. پس ما قبول داریم تجلی ذاتی را. بلکه ما همین الان با ذات محشوریم ولو اینکه ذات را نبینیم و ندانیم. ✅ انسان می‌تواند برسد و ببیند؛ ابتدا تجلی ذاتی و سپس بقاء بعد الفناء که کثرات را می‌بیند در عین حال که حضور ذات در کثرات را هم می‌بیند. این می‌شود حضور ذاتی بقاء بعد النفاء. رسول‌الله وقتی عمل می‌کند، بر این اساس است؛ حکومت تشکیل می‌دهد، بر این اساس است و تعامل می‌کند بر همین اساس. لذا برخی می‌گویند قرآن بر اساس فنای ذاتی و بقاء بعد الفناء ذاتی سپس صفاتی و سپس افعالی است. وقتی کسی می‌رسد به اینجا معنایش این نیست که از مراحل کمالی‌اش کم شود. دم‌به‌دم جلوتر می‌رود. در عین حال که با حق است، در عین حال حق را در دل همه مخلوقات می‌بیند. این سه نوع بقاء را داریم؛ عمدتاً در اینجا ناظر به مراحل نهایی اسمائی و ذاتی مراد است. 🔵 بیان استاد حسن‌زاده ✅ در توحید اسمائی حیّ قیوم را می‌دید مثلاً، اما الان مظهر حی قیوم را هم می‌بیند. یعنی حی قیوم که خداست را می‌بیند به لحاظ اسمائی و مظهرش که خلق است را می‌بیند و در دلش ظهور حی قیوم را هم می‌بیند. چون در حدیث هست «من الحی القیوم الی الحی القیوم». از خدایی که حی قیوم است به بنده‌ای که حی قیوم است. این بنده به نحو فنایی اسمائی به بقاء بعد الفناء برسد و خلق را هم ببیند که همه جا حی قیوم است؛ این می‌شود بقاء بعد الفناء و دیدنِ مظهر همراه با ظاهر است. دیدنِ خلق همراه با حق‌تعالی است. 🔵 درجه بیست و هفتم، بقاء بعد از فناء ✅ «که مظهر هو الحیّ الذی لایموت می شود؛ چنان که عالم مظهر لیس کمثله شیء است، از این روی جناب امام صادق علیه‌السلام فرمود: اذا مات المؤمن الفقیه ثلم فی الاسلام ثلمة لا یسدها شیء (کافی، ج۱، ص۲۰)» ✅ ملائکه آسمان می‌بینند که مؤمن فقیه عملش آنقدر ناب می‌شود که دوست دارند عمل او بالا بیاید و عمل او تنه می‌زند به عمل همه بندگان دیگر. و وقتی او از دنیا برود، آن ملائکه جزع‌وفزع می‌کنند. چون آن لذتی که از عمل او دریافت می‌کنند، دیگر دریافت نمی‌کنند. چون مظهر ناب خدا از زمین رفته است. لذا ثلمه و سوراخی در زمین ایجاد شده است. ما خودمان هم احساس می‌کنیم که وقتی یک عالم ربانی از دنیا می‌رود، گویا تکیه‌گاهی را از دست داده‌ایم. چرا ثلمه ایجاد شده است؟ چون یک مظهر تام و ناب خدا از اینجا جمع شده است؛ کلمات تامات خدا از اینجا جمع شده است؛ چون اسماء زیبا و زیادی را جلوه می‌داد. لذا در زمین رخنه ایجاد شده است. ✅ «و معرفت این مقام است که به حقیقت مرقاة معرفت پروردگار است که «من عرف نفسه فقد عرف ربه»» این حدیث چند معنی دارد؛ اما یکی از معانی‌اش این است: کسی که اسماء خدا را در خود پیاده کرده است، دیدنِ او دیدن خدا است. اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین وقتی آیه «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (بقره: ۱۱۵) را توضیح می‌دهند می‌فرمایند: وجه‌الله ماییم. شما می‌خواهی با خدا تعامل کنی، وجه‌الله ماییم. ✅ «انما یبایعون الله» در بحث قرب نوافل و فرایض این را توضیح دادیم. بله، دیدن او دیدن خدا است. این یک تفسیر از حدیث است و خود حضرت استاد بیش از شصت تفسیر کرده است این حدیث را. «و در حدیثی عرشی: «من الحیّ القیوم الی الحیّ القیوم» تدبّر بسزا باید.» این بیان حضرت استاد یک سبکی از بیان بقاء بعد الفناء است. و الا بیان بقاء بعد الفناء همان است که ما توضیح دادیم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم ✅ هیچ‌گاه از این خالی نیست و معنایش این نیست که به کنه ذات می‌شود دست یافت. این
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش چهارم 🔵 لوازم اجتماعی فناء و بقاء بعد الفناء ✅ ۱. برخی در بقاء بعد الفناء نکته‌هایی می‌فهمند که برایشان خیلی مؤثر است. این بقاء بعد الفناء اوج کار عرفان اسلامی است. بر خلاف دیگران که فناء را اوج گرفته‌اند. همین بحث اثر اجتماعی فراوانی دارد. بقاء بعد الفناء یکی از فوایدش این است که هیچ صحنه‌ای از صحنه‌های خَلقی برای اولیاء کامل حذف نمی‌شود. برخلاف فناء که آن مقام، مقامی است که در عین حال که کمال است، اما او را از عبادت آگاهانه باز می‌دارد. شبیه کسی که بلند می‌شود نماز صبح می‌خواند و بعد هیچ یادش نیست. بعضی از عرفا در حال فناء حالت لاشعوری پیدا می‌کنند و اصلاً متوجه نمی‌شوند و حتی بلند می‌شوند و نماز می‌خوانند، اما متوجه نمی‌شوند. ابن‌عربی می‌گوید: من دو هفته در این حال لاشعوری بودم، اما وقتی از آن حال خارج شدم، اطرافیان می‌گفتند در این دو هفته تمام نمازهایت را اول وقت خوانده‌ای! این بماند که این شخص باید بعداً نمازهایش را قضا کند. بوعلی می‌گوید: از سر اسقاط تکلیف... این اقتضائات حال فنا است. ✅ اما بقاء بعد الفناء دیگر این‌طور نیست، تمام کمالات فناء را دارد، در عین حال که حق کثرات و خلق را هم ادا می‌کند. این باعث می‌شود که تعامل با اجتماع را از او نمی‌گیرد. این نشان می‌دهد که اوج عرفان اسلامی حقیقتی است که انسان عارف را از زندگی اجتماعی جدا نمی‌کند. لذا رسول‌الله در عین حال که نهایت فنا را داشت، اما پر اشتغال‌ترین شغل را هم داشت. این لطفی دارد و این لطف کم نیست. لذا اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین را باید این‌گونه به عنوان اسوه ما قرار بگیرند. این خیلی کمک می‌کند به ورودِ عرفان اسلامی به صحنۀ اجتماعی آن هم به صورت حقانی. این نحوۀ حقانی لوازمی دارد. حضرت امام ره به بعضی از این لوازم اشاره کردند به لحاظ حضور اجتماعی. ✅ ۲. آقایان عرفا فناء را راه ورود به حق می‌دانند؛ سفر دوم از حق به حق است. اما در بقاء بعد الفناء از سفر سوم شروع می‌شود. (اين تحليل) از ابن‌عربی به بعد شروع می‌شود و خوب این مسئله جا افتاده است. خواجه عبدالله نتوانست اینها را خوب سامان دهد. برخی از منازلی که ایشان گفته است، تحلیل سفر سومی ارائه می‌کند اما سفر سوم نیست. سفر چهارم که از بندگان دستگیری می‌کنند معمولاً انبیاء و اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین دارند. فناء در سفر دوم معنی دارد، بقاء از سفر سوم به بعد است. آقایان عرفا توضیح می‌دهند كه سفر دوم بی‌پایان است و تمام‌شدنی نیست، بلکه سرریز می‌کند و به سفر سوم و چهارم تبدیل می‌شود. فلسفه نبوت و امامت در سفر سوم و چهارم است؛ در سفر سوم به سوی خلق می‌آید و در سفر چهارم دستگیری از خلق کردن است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۲۳ (۱۳) (۱۴۰۳.۱۱.۲۷ / ۱۶ شعبان / شنبه) 🔴 بخش اول ✅ اساساً این مراحلی که حضرت استاد در رساله باب رحمت مطرح می‌کند، مراحل نهایی صقع ربوبی و تجلیات ذاتی در صقع ربوبی است که روی می‌دهد. 🔵 درجه بیست و هشتم: جمع الجمع ✅ اسماء ذاتیه که در تعین ثانی است، اسماء متعددی است از جمله اسم اعظم الله که اسم جامع است. در این درجه حضرت استاد به این امر اشاره می‌کند که شخص متصف به اسم الله می‌شود نه ذات الله. این الله وصفی است که جزء اسمائی است که در صقع ربوبی به عنوان سرسلسله تعین ثانی است. امام صادق علیه‌السلام فرمود: خداوند ابتدا چهار اسم پدید آورد؛ یکی مستأثر شد و سه اسم ظاهر شد: الله و تبارک و تعالی. این در تعین ثانی و واحدیت و اسماء الله برای خودشان هستند و همین تفاصیل به کلیات برمی‌گردند. اسم کلی نسبت به جزئی را توضیح دادیم. مثلاً اسم علیم کلی است که شامل اسم خبیر و سمیع و بصیر و... می‌شود. این اسم کلی خارجی است و صحبت سر کلیتِ مفهومی نیست. ✅ بالاترین اسم در تعین ثانی، اسم جامع الله است. این اسم جامع لوازمی دارد. یعنی به مراحل تجلی ذاتی که رسید، باز در تجلی ذاتی در تعین ثانی در واحدیت، بالاترین تجلی ذاتی‌ای که هست، اسم جامع الله است که اسمش گذاشته شده است: جمع الجمع. اسم جامع الله، اولین توجه وجودی حضرت حق برای ایجاد است. این اسم جامع الله می‌خواهد باشد، به شکلی درمی‌آید که می‌شود تک‌تک این موجودات و شعب اسماء الله. ✅ آن توجه ایجادی اصلی، حقیقتی که خواست عالم و آدم را خلق کند. این باعث شد که اسم جامع الله بشود سر سلسله همه اسماء و از یک طرف مستجمع تمام اسماء الهی است. چرا؟ چون همه اسماء زیر سر اسم جامع الله‌اند و شعب اویند و بسط اویند. الله شده است تبارک و تعالی و بعد از آن تبدیل شد به ۳۶۰ اسم که بعد از این اسماء نوبت به خلق رسید که عقل اول پدید آمد. الله پایۀ همۀ اسماء است. الله آمد در جایی و خواست عالم ماده را خلق کند، به شکل اسم ظاهر در آمد و خواست عالم عقل را خلق کند، به شکل اسم الباطن در آمد. اللهِ ظاهری شد عالم ماده؛ اللهِ باطنی شد عالم عقل. الله است که شده است قدیر و علیم و مرید و... یعنی این اسم جامع همه اسماء در صقع ربوبی است. ✅ اگر کسی این را خوب حل کند، می‌بیند اولین توجه ایجادی حق (اسم الله) خواست خودش را بسط دهد، شد این اسماء الله. یعنی اسماء الله از شعب الله است؛ شئون اوست. خود الله همه اسماء مادون را در خودش به نحو جمعی دارد. بعد خودش را بسط داد. بنابراین، الله مستجمع جمیع صفات است. ✅ در صقع ربوبی اسماء زیادی وجود دارد؛ بالاتر که می‌آید به مقام قرب می‌رسد. بعد اسم جامع الرحمن تجلی می‌کند که از اسماء ذاتی است و سعه دارد و تمام ذیل خودش را شامل می‌شود. اگر کسی به اینجا رسید، ارتقای وجودی پیدا می‌کند. اسمای افعال ریشه در اسمای صفات و اسمای صفات ریشه در اسمای ذات دارد و اسمای ذات همه ریشه در اسم جامع الله دارد که مستجمع جمیع صفات است. حال انسانی که به اینجا رسیده است، مستجمع جمیع صفات خواهد بود که می‌شود مقام جمع الجمع. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۲۳ (۱۳) (۱۴۰۳.۱۱.۲۷ / ۱۶ شعبان / شنبه) 🔴 بخش اول ✅ اسا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 «درجه بیست و هشتم، جمع الجمع» ✅ عمق همه این اسماء اسم جامع الله در تعین ثانی است که مقام جمع الجمع است. «مقام دلگشایش جمع جمع است *** جمال جان فزایش شمع جمع است» این بیت را محمود شبستری درباره رسول‌الله گفته است. چنین چیزی برای رسول‌الله روی می‌دهد به عنوان خلیفة الله. ✅ در جریان حضرت آدم آمده است: «علّم آدم الاسماء کلَّها» که این کلها، یعنی اسم جامع الله را به او تعلیم کردند که ابن‌عربی در فص آدمی تعبیر کرده است: فص حکمة الهیه فی کلمة آدمیه. اسم جامع الله همه صفات را به صورت جمعی دارد. در قرآن هم الله وصفی و هم الله ذاتی آمده است. ضمنِ بسم الله الرحمن الرحیم سوره حمد این را توضیح داده‌ایم که در قرآن گاه به صورت ذاتی و گاه به صورت وصفی آمده است. ✅ در قرآن این دوگونه الله را داریم. اسم جامع الله همه را به نحو جمعی دارد و حضرت آدم که نماد انسان است صحبت از مقام آدمیت است می‌تواند اسم جامع الله را در خود پیاده کند. و در روایات آمده است که اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین فرموده‌اند: ما اسم اعظم هستیم. و یا در روایات هست که ملائکه نور رسول‌الله و اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین را دیدند و به آدم سجده کردند. این مقام اصلش برای رسول‌الله است و اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین و دیگران به تبعیت از حضرتش می‌توانند برسند. این اسم جامع است و تمام عالم را می‌تواند در بر بگیرد که جمع الجمع است. حتی تمام مراحل خلقی را هم جمع می‌کند. ✅ این جمع یک شمعی دارد که رسول‌الله است؛ «که چنان که الله تعالی شأنه اسم جمع است» استاد اشاره به الله وصفی دارند نه الله ذاتی. «انسان کامل خلیفه اسم جمع است» که انسان کامل خلیفه اسم جامع الله است. اصلش چیست؟ اسم الله اصالتاً برای الله است و انسان به آن دست پیدا کرده است. لذا می‌شود خلیفه الله که هویت بندگی دارد و از آنها گرفته نمی‌شود. ✅ درست است «لا فَرْقَ‏ بَیْنَکَ‏ وَ بَیْنَها إِلَّا أَنَّهُمْ‏ عِبادُکَ» همان جا هم اگر از حضرت امیر صلوات‌الله‌علیه بپرسید، می‌فرماید: این برای خداست و نه برای من. آنجا حقانی شده است، نه اینکه به صورت خلقی و جدای از خدا دیده شود. این فضل خدا است و حقیقتاً خداست که دارد کار می‌رسد. کسی که به این مرحله رسیده خودش می‌گوید: من با نور حق به اینجا رسیدم. ولی به او رسیده است و داده شده است. مثلاً من دستم را تکان می‌دهم، ولی واقعاً حول و قوه الهی اینجاست. اگر حول و قوه الهی را بردارید، هیچ چیزی ندارید. آن اصل را فراموش نکنیم. 🔵 نقد اندیشه شیخ احمد احسائی ✅ آنچه شیخ احمد احسائی گفته است و اخیراً هم بعضی می‌گویند: خدا خیلی کاری ندارد و همه‌کاره اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین هستند. کسی پرسید شیخ احمد احسائی مشکلش چیست؟ کتاب‌هایش را آوردند و نشان داده شد که چگونه حرف می‌زند که خود اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین این‌گونه حرف نمی‌زنند. این‌طور نیست که اداره عالم به دست خدا نباشد و به دست اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین باشد. این سخن را خود اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین هم نمی‌گویند. انسان به صورت ثانیاً و بالعرض خلیفۀ خداوند سبحان می‌شود. ✅ اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین می‌فرمایند: «نزلونا عن الربوبیه و قولوا فی فضلنا ما شئتم». ما را ربّ نکنید و اله قرار ندهید. درست است که این بزرگواران «اول ما خلق الله» هستند، این بزرگواران مقام ذات را ندارند، حتی مقام صفات را هم که دارند، اصالتاً برای خدا است. همین که بحث از جانشینی و خلیفه بودن می‌شود، ثانوی است نه اولی. اما برخی به‌گونه‌ای صحبت می‌کنند که منجر به شرک می‌شود و بلکه بدتر از شرک. ✅ درباره عیسی مسیح خداوند به مسیحی‌ها می‌گوید شما درباره او چه می‌گویید؟ خودش، خودش را بنده خدا می‌داند، بله بنده مقرب است و بنده‌ای می‌شود که «لَنْ‏ يَسْتَنْكِفَ‏ الْمَسيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لاَ الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَميعاً (نساء،۱۷۲)» این نکته برای برخی از شرک خفی در آمده است و شرک جلی شده است. ✅ اگر کسی این را خوب بفهمد، خوب محوِ در اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین می‌شود. جوری خاک شوید که از مقام بندگی در نبرید و به مقام خدایی نرسانی. اینها می‌شود خلیفه. آنچه که خدا با الوهیتش در عالم کار می‌کرد، حال این بنده به اسم جامع الله رسیده است و می‌شود خلیفه و جانشین او و صفات او را پیدا کرده است و به نفس حق و به نفس صفت او کار می‌رسد. مثلاً یک معاون داریم که به نفس تیزهوشی او کارها پیش می‌رود. اسم حق است که دارد کار می‌رسد. همان صفت حق است که در او پیاده شده است و از او و با او مدد می‌گیرد و کار می‌رسد. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 «درجه بیست و هشتم، جمع الجمع» ✅ عمق همه این اسماء اسم جامع الله در تعین ثانی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 روح انسان کبیر ✅ وقتی کسی اسم جامع الله شد، تمام این اسماء می‌شوند اسمای او؛ مظاهر می‌شود مظاهر او. این را ابن‌عربی در فص ابراهیمی در بیان مقام تخلل خوب توضیح داده است. همه جا الله جزئی در هر جایی به شکلی خودش را بروز می‌دهد. کسی که صاحب این اسم شد، در همه جا جاری می‌شود به سریان اسم الله که ابن‌عربی اسمش را گذاشته است تخلل. بدن او آنقدر گسترده شده است که کل عالم می‌شود بدن او. کل مراتب عالم شئونات آن انسان کامل‌اند. انفسکم فی النفوس و ابدانکم فی الابدان. ✅ عرفا می‌گویند: عالم انسان کبیر است و روح این انسان کبیر، امام است. همان‌طور که روح در کل بدن ساری است، در کل عالم، انسان کامل و امام ساری است. در تمام اشیاء نور امام زمان را می‌بینند. در فص آدمی توضیح داده‌اند که نسبتش نسبت صورت است به هیولی. اگر کسی این را بداند، به لحاظ اینکه چرا تا امام هست عالم هست و تا امام نیست عالم جمع می‌شود، روشن می‌شود که «لولا الحجة لساخت الارض باهلها». بنده‌خدایی می‌گفت: دیدم نور ولایت امام رضا علیه‌السلام باز شد و باز شد و کل عالم را فرا گرفت. «یعنی مستجمع مراتب و مقامات وجود گردد باذن الله تعالی و حوله و قوّته، و ملک و ملکوت و شهادت و غیب و اول و آخر مر او را یکی گردد، و ذلک هو الفضل العظیم». 🔵 چرا اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین مختلف الملائکه هستند؟ ✅ چون امام مُلک و ملکوت و خلیفه خدا هستند. همه عالم خدمت اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین می‌رسند؛ به‌گونه‌ای که پرنده‌ها و حیوانات و حتی اجنه هم نزد این بزرگواران می‌آیند. داستان زعفر جنی را شنیده‌اید. همه اینها بند حجت خدایند و توسط او ارتزاق می‌کنند. حتی کافر و شیطان روزی‌اش را از طریق امام می‌گیرد. ✅ علامه طباطبایی ذیل آیۀ «إنی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» خیلی توضیحات خوبی می‌دهد. اینکه فیض همه از کانال حجت خدا به ما می‌رسد. بنابراین، کل مُلک و ملکوت می‌شود ذیل انسان کامل و شئونات او. حتی ملائکه مقرب هم این‌گونه‌اند. جبرئیل هم حتی، حتی روح اعظم که عقل اول است، حتی ملایک مهیمه هم تحت تدبیر اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین هستند. ولو اینکه خودشان نمی‌دانند. ✅ چون اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین صاحب اسم الله هستند، تمام ملائکه و شئون و قوای عالم، همه زیر پر اویند. اسم الله سر سلسله تعین ثانی است. تمام اسماء در تمام عالم گسترده است. و تمام اسماء در الله جمع است و امام معصوم صاحب اسم الله است، لذا کل عالم را نور اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین فرا گرفته است. البته به صورت ثانیاً و بالعرض. به نفس نور حق در همه عالم ساری است. این می‌شود مرکز ثقل عالم. هر چه هم انسان کامل دارد، همه بالتبع و بالعرض است. ✅حضرت رسول فرمود: «بُعِثتُ أنا وَ السّاعَةُ كَهاتَينِ» یعنی اینک در قیامتم. بلکه در همه عوالم این‌گونه است. این می‌شود مقام جمع الجمع که نسبت به فناء و بقاء بعد الفناء می‌شود اوج فناء و بقاء بعد الفناء در تعین ثانی و واحدیت. کسی که به اینجا رسید، همه می‌شود شئونات و ظهورات او. عالم را می‌گویند: العالم الکبیر، بوجود الانسان الکامل فیه. 🔵 جفا نسبت به مباحث معارفی ✅ واقعاً نسبت به این بحث‌ها جفا کردیم، چون این بحث‌ها را نمی‌خوانیم به آیات و روایات این‌گونه که می‌رسیم، می‌گوییم: متشابهات است و باید همه را کنار گذاشت! همین بحث حدوث اسماء که در کافی آمده است، کسی مانند علامه طباطبایی می‌تواند حل‌وفصل کند. چرا؟ چون درس و بحث آن را خوانده‌اند. ما در فقه چگونه عمل می‌کنیم؟ در اینجا هم باید به همان شیوه عمل کنیم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸