هدایت شده از نسیم حکمت
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 ضرورت حضور در انتخابات
بیانات آیت الله یزدانپناه در مورد انتخابات
در آغاز درس تفسیر (٧ اسفند 1402)
🔹ضرورت دو چندان حضور در انتخابات مجلس در شرایط کنونی
🔹پیام واضح حضور مردم برای دشمن و مرعوب کردن او
🔹در شرایط کنونی هر رای ما کمک به مردم غزه است.
🔹برای تغییرات اساسی در کشور به انتخاب افراد پخته و کاردان نیاز داریم.
🔹حتی یک نماینده خوب هم در کل مجلس موثر است.
🔹ما به مجلس انقلابی، کاردان، شجاع، پیرو رهبری و متدین و متقی نیاز داریم.
🔹نقش اندیشه های ناب رهبری در راهبری کشور
🔹اگر نماینده ای مطیع رهبری نباشد او مضر است.
🔹در شرایط کنونی شجاعت نمایندگان و اقدامات شجاعانه مجلس، دشمن را در جای خود مینشاند.
🔹ان شاء الله همه مردم در انتخابات شرکت کنند و به اصل نظام و اصلاح آن کمک نمایند.
🔹سرورانی که میتوانند شور انتخاباتی در مردم ایجاد کنند بروند و این کار را انجام دهند.
🔹حتی یک نفر را سر صندوق رای بیاوریم برد کرده ایم.
🔹راه حل مشکلات کشور همین روند قانونی است.
https://eitaa.com/nasimehekmat
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم
🔵 جلسه ۴۰۳ (۱۷) (۱۴۰۲.۱۲.۵ / ۱۴ شعبان/ شنبه)
🔴 بخش اول
✅ بعد از مراقبت و صمت و فکر و ذکر، یعنی عملاً دست به کار شدنِ کامل که همه اینها ریاضت است و یک بسته به حساب میآید. بعد از اینها باید به دو امر توجه کرد: صبر و شکر. اینکه گاه سختیهایی پیش میآید و گاه نعمتهایی میآید، باید صبر و شکر داشت. حالا که دست به کار شدی، استقامت بورز با همۀ سختیهایش. اگر سختی آمد، باید صبر پیشه کرد و اگر نعمت داده شد، باید شکر داشت.
✅ صبر و شکر و توکل و ابتلا و رضا و تسلیم و فقر، اینها هم یک بسته به حساب میآیند. ابتدا دست به کار شدن است که شامل مراقبت و صمت و... است. بعد از دست به کار شدن، بسته دوم است مانند صبر و شکر و توکل و... . پس از اینکه این امور را رعایت کند، به شهود میرسد. کل اینها میشود مقام اول و بعد از این، شهود میشود مرحله دوم که از درجه هجدهم به بعد خواهد بود که سلوک در مقامات شهود است. بعد از دست به کار شدن، تتمه دست به کار شدن است که از درجه یازدهم تا درجه هفدهم را شامل میشود. اینها را تعبیر میکنیم به تتمه دست به کار شدن. قواعدی را که بعد از دست به کار شدن، باید رعایت کرد، اینها میشود تتمه دست به کار شدن.
🔵 دستهبندیهای کلان سی منزل
✅ حضرت استاد در پایان رساله باب رحمت، صفحه ۳۳۳ دستهبندی کلان و خلاصه این سی مقام را در سه مقام بیان میفرمایند: ۱. از خلق به حق و از کثرت به وحدت. از درجه اول تا درجه هفدهم. ۲. سلوک در حق که مقامات شهود است. ۳. سلوک مع الحق در مقام قرب. میتوان این سی درجه را به سه مقام اصلی تقسیم کرد. مقام اول که از خلق به حق رسیدن است، سلوک از کثرت به وحدت است، این را عملاً نگاه کنیم، با سه دسته همافق روبهروییم: ۱. قبل از دست به کار شدن و حرکت برای دست به کار شدن. باید نیتش را درست کند و به سراغ استاد رفتن و... این مقام اول است. دسته اول از درجه اول تا درجه پنجم میشود. ۲. دست به کار شدن که از درجه پنجم تا درجه دهم است که شامل مراقبت و صمت و فکر و ذکر است. ۳. از درجه یازدهم تا درجه هفدهم است (صبر و شکر و توکل و ابتلا و رضا و تسلیم و فقر) اینها بسته سوم است که تتمه دست به کار شدن است.
✅ قواعدی که بعد از دست به کار شدن باید رعایت کرد تا به شهود تبدیل شود. همه اینها هر کدام یک لحاظی را درست میکنند، در عین حالی که یک ترتیبی هم دارند. صبر و شکر و توکل و ابتلا و رضا و تسلیم و فقر؛ اینها باید رعایت شود. هم تتمه است و هم قواعد دست به کار شدن است. اگر خوب دست به کار شدید، مشکلی پیش آمد، صبر کنید. وقتی سختی و صعوبت دارد، کار سنگینتری باید بکنید، صبر کنید، یا حال خوشی دست داد، شکر کنید.
🔵 توکل؛ لنگرگاه انسان
✅ باید دایماً توکل داشت. اگر تکیه بر تقوا و دانش و توانایی خودش کند، اوضاع به هم میریزد. پایه کار برای حرکت را باید توکل قرار دهد. درست است که دست به کار شدهای، اما وقتی بگویی: الحمدلله من همه کارها را بلدم و میتوانم، این درست نیست. باید به خدا توکل کرد تا کار درست شود. توکل به «قوت الهی» و به «فعال ما یَشایِ هستی» تکیه کردن است. یعنی تکیهگاه محکم داشتن. تعبیر کردیم به این که توکل لنگرگاه انسان است. یعنی در تبوتابها خیال انسان راحت است.
🔵 وضعیت انسانِ غیرِ متوکل
✅ انسان تا خدا برایش جدی نیست، تبوتابها همیشه اذیتش میکند. پناهی ندارد؛ کسی که با توحید زیست نکرده است، میبیند که طوفانی میآید، اوضاعش به هم میریزد؛ شرایط خاصی پیش میآید، اوضاع به هم میریزد. هیچ چیز دست آدم نیست. اوضاع درونی به هم بریزد، اینگونه میشود. انسان مالک حشر و نشر و حیات و موت نیست. انسان مالک هیچ چیز نیست. از یک جهت ما از خودمان هیچ نداریم. برخی میگویند: من ثروت دارم؛ گمان میکند که با ثروت هر کاری میتواند بکند، درحالیکه یک مریضی میگیرد میبیند که هیچ کاری نمیتواند بکند. به این دلیل است که انسان به حقیقت تکیه نکرده است و حقیقت پشتش نیست. من میشناسم کسی را که فرزندی نداشت ولی الان همه در خدمت اویند. (از طرف دیگر کسانی امیدشان به این بود که چند فرزندی که دارند عصای دستشان شوند و نشد).
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش دوم
🔵 وَاللهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ
✅ مهم این است که انسان کاری در دنیا کند که پایه محکم شود و رکون حقیقی شود و هر بلایی بیاید پایش سست نشود. تنها جایی که انسان رکون پیدا میکند، اینجاست (یعنی خدا). چرا؟ چون قدرت مطلقه عالم اوست. حتی دشمن ما هم از یک جهت سپاه خدا است. کار برای خدا اصلش اینگونه است. چرا که جنود آسمان و زمین دست اوست. او قدرت مطلق و مشیت مطلقه است و تقدیر هم به دست اوست. «وَاللهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ»(یوسف، ۲۱).
✅ سوره ناس که خوانده میشود، چرا باید پناه برده شود به رب ناس، ملک الناس، اله الناس؟ به این خاطر است که رب و پادشاه مردم اوست؛ و او تنها جایی است که میشود از دست شرور به او پناه برد. پادشاه عالم عزت و غلبهای دارد که هیچ کسی بر او غلبه ندارد. در روایت آمده است: «یا عزیز العز ....». عزت تنها از آن اوست و در برابرش شیطان چه کاره است؟ اگر کسی این را فهمید، خودبهخود تبدیل میشود به تکیه کردن به او. همچنان که امور مادی را میبینیم که کسی از دستش کاری بر میآید به او تکیه میکنیم، در امور زندگی هم تنها جایی که میشود به او تکیه کرد، فقط اوست.
🔵 ریشۀ توکل
✅ خدایا، جوری کن که شیطان در حریم من نیاید. او ربّ من است ربّ شیطان هم هست. تو ملک و قادر غالب هستی. تو الهی و الوهیت از آن توست و من و همه چیز بند به توییم. اندیشه توکل، تکیه کردن بر حقیقت حضرت حق است. ریشه توکل، در معرفت درست و باور به این معرفت است. این خیلی مهم است. اگر کسی بخواهد به توکل حقیقی برسد، معرفت درست و باور این معرفت در قلب اوست. در بحث ایمان در ضمن بحثهای عرفان در وادی عمل، گفتیم: ۱. بعضی از اعمال خودش حقایق و معارف است که به صورت عمل در آمده است. گاهی ایمان از عملی برمیآید که خودش ذکر ایمان و تکرار ایمان است. ۲. اعمالی که ایمان نیست، اما نتیجه ایمان است و چون نتیجه است، منجر به ایمان میشود. مثل توکل که درونش معرفت خوابیده است و باور به معرفت، خودش تبدیل میشود به توکل. این عمل موجب افزایش ایمان میشود. این لطف را گفتیم و نکته اصلیاش این است: توکل ریشه در معرفت دارد و برمیگردد به معرفت درست داشتن و این معرفت را تبدیل به باور قلبی کردن است.
🔵 حسبی الله
✅ «حسبی الله» تنها خدا کافی است «و من یتوکل علی الله فهو حسبه». چرا؟ چون «وَاللهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ» و کسی هم نمیتواند جلویش را بگیرد. اما در توکل آنی که باعث نتیجه میشود، معرفت درست است که همهکاره خدا است. و درکنارش هم ایمان و باور. ما گاه معرفت داریم، ولی اگر باور قوی و جدی شود، راحت میگوییم: کی چه کاره است در برابر خدا، هیچ کسی توانایی ندارد. این ایمان خیلی مهم است بعد از گره قلبی که میخورد.
🔵 معرفت مشوب
✅ معرفتهای مشوب را دیدهایم که خیلی جاها وجود دارد، ولی به نتیجه نمیرسند. بعضی میگویند: هم خدا و هم فلانی! این درست نیست و واقعیت ندارد. این نوع معرفتها مانع توکلاند. توکل این است که همهاش از آن خدا است. کارۀ اصلی خدا است و هیچ کسی کارهای نیست.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش سوم
🔵 کاسبِ بدون تبلیغ
✅ مؤمنان پاک عملاً به تجربه میفهمند که توکل چیست و همهکاره خداست. بندهخدایی در تجارت معیاری داشت و سعی میکرد زیاد تبلیغ نکند. (اینها به حسب حال اشخاص است و قرار نیست قاعدۀ کلی باشد). این بندهخدا حالش اینگونه بود: احساس میکرد اگر بخواهم برای شغل تبلیغ کنم، دیگران را تأیید کردهام. جوری رفتار میکرد که دیگران میگفتند: چرا اینگونه عمل میکند. اما جوری شد که از یک شهر دیگر کسی آمد و تمام جنسش را خرید، بدون اینکه این آن را بشناسد و آن این را. این دست خدا است. خداوند میتواند سنگ را کنار شیشه نگاه دارد بدون اینکه شیشه بشکند و میتواند شیشه را بشکند بدون اینکه سنگی در کار باشد. لازمه این معرفت به خدا که خدا کافی است و همهکاره اوست و عالم دست اوست و این باور جدی شود، خودش تبدیل میشود به توکل. بچه چرا به سمت مادر میآید و به او پناه میبرد؟
🔵 هویت توکل چیست؟
✅ معمولاً در این موارد بر ایمان و معرفت درست بیفزایید و نتیجه بگیرید. این در سطح است، اما به لحاظ عمق و توحید افعالی، کل عالم در اختیار خدا است و از آن اوست. درحالیکه وقتی هر کسی اراده کند، همه چیز به دست اوست. مگر حضرت ابراهیم چه داشت که اینقدر راحت در برابر نمرود ایستاد و چقدر راحت است حتی در دل آتش. وقتی جبرئیل میخواهد کمک کند به او میگوید: «اما إلیک فلا»! این معرفت برمیگردد به درجه توکل و درجه توکل برمیگردد به درجه معرفت و ایمان و باور. اگر کسی توانست توحید ناب قرآنی را بفهمد، جز توکل راهی نیست. هویت توکل چیست؟ تکیه کردن. اعتماد به یک منبع لایزالی که از او هر چه بخواهد، میجوشد.
🔵 ضرورت توکل در سلوک
✅ چرا در بحث سلوک توکل لازم است؟ چون انسان وقتی به دیگری تکیه کند، این کافی نیست. اگر کسی بگوید: من تقوا پیشه کردم و زحمت کشیدم و دانش دارم، این کافی نیست. حضرت استاد میفرماید: تو که دست به کار شدی و در مسیر قرار گرفتی، باید بدانی که اگر هم چیزی داده شده است از آن خدا است. اما اگر به خودت و عمل خود و ایمان و تقوای خود تکیه کردی، بدان که راه را گم کردی و منحرف شدی. چون قرار بود به توحید ختم شود؛ و الان به خودت رسیدی و این مانع است.
✅ این دست به کار شدن، تتمهاش این است که انسان توکل کند. یعنی خود را نبیند؛ خودیت خود را نبیند؛ عمل خود را نبیند و دست به کار شود. اگر کسی کارهایی کرد و گفت: اینها را خودم کردم، این سقوط است. تو چه کارهای که اینها را کردهای؟ بر فرض هم خودت کردهای، با این نوع نگاهت، دیگر خدا ندیدی و بلکه خود را دیدهای! آنچه برای سالک راه را درست میکند، به توکلش برمیگردد. و خدا راه را باز میکند. انسان باید بنده باشد، من بندگی کردم، مابقی به من ربطی ندارد. کسی که دست به کار شد، کی باید راه را باز کند و انسان را پیش ببرد؟ خدا. این توکل است.
🔵 حَسْبِي مَنْ هُوَ حَسْبِي
✅ در تعقیب نماز صبح که از امام رضا علیهالسلام و یا ابنالرضا نقل شده است: «حَسْبِي مَنْ هُوَ حَسْبِي حَسْبِي مَنْ لَمْ يَزَلْ حَسْبِي حَسْبِي مَنْ كَانَ مُذْ كُنْتُ لَمْ يَزَلْ حَسْبِي حَسْبِيَ اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِيمِ». اگر این اندیشه فهمیده شود، خدا برای همه امور کافی است. و در هر امر سلوکی باید توکلم به خدا باشد. اگر کسی بگوید: در این هزار شب کار کردی، چه شد، تو بگو: اینها را خدا به من داد، بقیهاش هم از آن اوست و باید دید او چه میخواهد. «وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللهِ إِنَّ اللهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ»(غافر، ۴۴). تو نیتت خوش است، بر عهده خدا بگذار او خودش میداند چه کند.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش چهارم
🔵 استخارۀ عالم ربانی
✅ من دیدهام برخی از عالمان ربانی که استخاره میگیرند، میگویند: خدایا، تو میبینی ما جاهلیم، خودت راهنمایی کن!
🔵 توکل بهترین چیز است
✅ نتیجه، آینده، حال، وضعیت خود، همه را باید به خدا واگذار کرد. دیدهام که برخی به دلیل معرفتشان، توکلشان قوی است، کار را تمام شده میدانند و به واسطه توکل نتیجه را حاصل میدانند. این خیلی راه را باز میکند و برای این که سالک در گزند خودیت و نفسانیت نیفتد، توکل بهترین چیز است. انسان گاه با این روال عادی جلو میرود، فقط میبیند که بعد از مدتی که انسان مقدر کرده است، آن وقت خضوع و بندگیاش نسبت به خدا بیشتر از همه میشود. «قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا»(طلاق، ۳). گاه در فکرت میآورد این راه را میروی و گاه در فکرت هم نمیآورد و به جایی میرساند. گاه با دیدن یک امر نامطلوب و گاه با دیدن یک امر مطلوب به او میدهد و میرساند. گاه انسان را در یک مهلکهای قرار میدهد که اگر بلغزد، تا آخر میرود و خراب میکند، اما اگر نلغزد، همان را خدا نگاه میدارد و میرساند به جایی که باید برسد.
🔵 نتیجۀ توجه به خواستۀ پدر
✅ مرحوم دولابی چطور به جایی رسید؟ پدر مرحوم دولابی دوست نداشت او برود طلبگی، برای همین به سمت طلبه شدن نرفت. او وقتی به عتبات مشرف شد، سینهاش را میمالید به ضریح اباعبدالله و میگفت: ای آقا، من چه کنم میخواهم طلبه شوم، ولی پدرم راضی نیست. وقتی بازگشتند، او برای میهمانها چایی میآورد و در همین رفتوآمدها که چایی میآورد، او دید که راه باز شد و حضرت دستش را گرفت. علم را نیاموخت، ولی نتیجه علم را به او عنایت کردند. «کاردانِ کار ما در کار ماست/ فکر ما در کار ما آزار ماست». تو به وظیفه عمل کن، چه کار داری به بقیهاش. بقیه را خدا برایت راه باز میکند. عمل به وظیفه کنید، بقیه را کار نداشته باشید. مثلاً اقدام اجتماعی داشته باشید، خدمت به مردم، یا جوان یا نوجوان، این کار را بکنید، خدا خودش درست میکند و بقیه را به خدا بسپارید.
🔵 راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش
✅ در کار سالک، حضرت استاد میفرماید: تو کار را انجام بده و به کاردان اصلی یعنی خدا بسپار. «توکل سرمایه رهرو است» رهرو یعنی سالک. سرمایهای که سالک میخواهد چیست؟ اینکه باید توکل کند، تو دست به کار شدی؛ مراقبه داری؛ فکر و ذکر داری؛ داری کارت را انجام میدهی؛ بقیه را بسپار به خدا. نکند بگویی: اینی که من دارم، نتیجه دارد. این نوع نگاه، اعطا از آن سو است؛ تقدیر از آن سو است. توکل به آن سو باید داشت؛ اعتماد به آن سو باید داشته باشی. «تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است/ راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش». اینکه من تقوا و دانش دارم، تکیه بر اینها کردن، خوددیدن و کافری است. من انواع تکنیک سلوک را بلدم! این سبک عمل کردن خوددیدن است. خدا اگر بخواهد بیندازد مثل شیخ صنعا یا مثل بلعم باعورا انسان را میاندازد. حضرت استاد میفرماید: بیان حافظ خوبست «راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش».
🔵 از اول سپر انداختهایم
✅ خداوند اگر بخواهد بیندازد، میاندازد. هر کس که بالاتر رفت، قویتر شد، فقیرتر شد، میبیند که هیچ از خود ندارد و وصل به خداست. «حسبنا الله و نعم الوکیل» «الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً [این ترسی که بر دلشان میاندازند، باعث افزایش ایمانشان میشود. در صحنه سنگینی که میگویند: آنها میآیند شما را از بین میبرند و بیچاره میکنند.] وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ «آل عمران، ۱۷۳». این نوع نگاه خیلی راه را باز میکند. سالک هم اینگونه است. سالک گهگاه از شرور باطنی که هست و بر دلها مینشیند، واهمه دارد. برخی میگویند: ما که بیچارهایم و از اول سپر انداختهایم، ولی خدا را داریم، چه کم داریم! من اگر به خدا تکیه کنم، چه کسی میتواند در حریمم رخنه کند! این آیه خیلی ناب بود که حضرت استاد انتخاب کردند که صحنه و فضای پر صعوبت را به تصویر کشیده است.
🔵 امتداد مراقبت
✅ تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است. این خیلی راهبر است و بلکه یک نوع امتداد مراقبت است به لحاظ توحید. صبر و شکر و توکل را خواندهایم. یادتان باشد، توکل را در متن دینی میبینید، سنخش سلوکی است یا سطح ظاهری است؟ هویتش قلبی است یا هویتش ظاهری است؟ توکل یک حقیقت سلوکی و باطنی است و شریعت بسیار به سلوک پرداخته است. توکل سنخش باطنی و سلوکی است وبرای سالک هم کاربرد دارد. ما اگر در سلوک درجات بالا هم نرسیده باشیم، در همین درجات پایین هم توکل میتوان داشت. در توکل تتمه دست به کار شدن است.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم
🔵 جلسه ۴۰۴ (۱۸) (۱۴۰۲.۱۲.۱۲ / ۲۱شعبان/ شنبه)
🔴 بخش اول
🔵 ساختار رسالۀ رحمت
✅ ۱. بسته اول: چهار درجه است: شوق و طلب و خلوص و محبت. اول مینُمایند و میرُبایند. انسان برایش مشخص شود که میخواهد کمالاتی و اقتداری پیدا کند یا میخواهد به خدا برسد. و بر این اساس باید محبت داشته باشد. تا اینجا مرحله اول است. ۲. بستۀ دوم، دست به کار شدنِ مطلق است که اول آن ریاضت است. درجه پنجم ریاضت است و بعد طاعت و مراقبت و صمت و فکر و ذکر است که اینها دست به کار شدن است. ۳. بسته سوم، تتمه دست به کار شدن و احوال پدید آمده در دست به کار شدن است: از درجه یازدهم تا درجه هفدهم. از یک جهت تتمه بحث ریاضت است و کامل کردن بحث ریاضت است که یک نوع اموری است باید در انسان پیاده شود تا مقدمه شود برای مقامات شهود. صبر، شکر، توکل، ابتلاء، رضا، تسلیم، فقر. ۴. بسته چهارم: شهود و خوف شهودی و حیرت و محو .
🔵 اعتمادِ به رب به جای اعتماد به نفس
✅ باید اعتماد به نفس تبدیل شود به اعتماد به رب. از من (چیزی) نمیجوشد، بلکه به قوّتِ حق از من میجوشد.
🔵 توکل چه میکند
✅ توکل چه میکند؟ در جای حساس نباید نگران بود. (با توکل به خدا) نگرانی معنا ندارد. من به خودم که نگاه میکنم، اوضاع خیلی خراب است، اما وقتی توکل به خدا میکنم، چون همهکاره خدا است، دیگر نگرانی در کار نیست. ابتلاء و رضا هم در همین فضا است. تسلیم و فقر یک احوال نزدیک شدن به مرحله شهود است در عین حالی که جزء احوال است. بله. در نهایت به یک احوال بسیار نابی میرسد که قریبالافق به شهود میشود. توضیحی دارد که چرا اینگونه میشود. ما این سه درجه را خواندیم. صبر و شکر و توکل را گفتیم؛ میرسیم به ابتلاء.
🔵 درجه چهاردهم: ابتلاء
✅ اصل ابتلاء گرفتار امتحانات الهی شدن است. اما منظور حضرت استاد حسنزاده آملی رحمتاللهعلیه پذیرش ابتلاء است که انسان این امر را بپذیرد. اینجاها که رسید، خوب که محکم شد، خداوند او را امتحانات ویژه میکند. برخی از امتحانات ممکن است سخت باشد و برای اهلش مشکل است، یعنی کوچکترین شرکی که میآید، اذیت میشود. باید دقت کرد که در ابتلا، از آن توحید بجوشد؛ از دلش اعتراض و شرک و مِنّومنّ درنیاید.
🔵 از تو ذبح فرزندت را میخواهم
✅ تا امتحان میکنند، یک دفعه میبیند که شرک عجیبی آمده است. گاهی سنگینیهای ویژهای دارد. مثل حضرت ابراهیم که امتحان شد به ذبح فرزند. از خدا خواست نسل توحیدی ادامه پیدا کند. سر پیری به او فرزند داده شد. خداوند به او میگوید: باید فرزندت را ذبح کنی. خدا میگوید: توحید خواستی، من از تو ذبح فرزندت را میخواهم. «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى»؛ و وقتى با او به جايگاه «سعى» رسيد، گفت: «اى پسرك من! من در خواب [چنين] مىبينم كه تو را سَرْ مىبُرم، پس ببين چه به نظرت مىآيد؟» گفت: «اى پدر من! آنچه را مأمورى بكن! انشاءالله مرا از شكيبايان خواهى يافت»(صافات، ۱۰۲). امتحاناتی از این دست، سخت میشود. اینجاست که انسان باید ببیند چهکاره است.
🔵 فلسفۀ امتحان
✅ این امتحانات برای این است که پستوهای جان و خلیطهای درون خودش را نشان دهد. انسان باید از اینجاها بِکَنَد و عبور کند و برود. نظام عالم دست خدا است. هر طور که خواست عمل میکند؛ من چه کارهام. امام سجاد علیهالسلام در زیارت امینالله میفرمایند: «صَابِرَةً عَلَى نُزُولِ بَلاَئِكَ»؛ این بلایِ توست و من باید صبر کنم.
✅ ظاهراً سعدی بیانی دارد: آن تیری که به سمت تو پرتاب شد، تیر را نبین، تیرانداز را ببین. اگر خدا این تیر را انداخته است، مشکلی ندارد. خداوند میخواهد سالک و عاشق را به مقصدش برساند. ابتلاء بعد از توکل، مراحل سختی دارد که بسیاری از افراد رد نمیشوند و بالا نمیآیند. گاهی عموم مردم در مواجهه با کوچکترین مشکل میگویند: این دیگر چرا؟ تا این را گفت، سقوط کرده است. اینکه هروقت انسان تلاش میکند راهی باز کند، شک نکند خداوند راه را برایش باز میکند، اگر برای خدا نیت کرده باشد. این سنگینی و صعوبتی که ابتلا و امتحان دارد باعث میشود پستوهای جان بالا بیاید.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش دوم
🔵 وقتی انسان مضطر شد، راه برایش باز میشود
✅ چیزهایی که در دلمان هست، اینجور جاها باید با منطق توحید و التجا و اضطرار و گریه و زاری، به سمت خدا برویم. مثلاً سالک گاه میشنود که دست رد بر سینهاش خورده است که تو نمیتوانی بیایی! اینجا سالک بیچاره میشود. وقتی این حرف را شنید، اینجا التجا میکند و مضطر میشود. مرحوم قاضی میگوید: وقتی انسان مضطر شد، راه برایش باز میشود.
✅ تجربیات دیگری از بعضی از آقایان دیدهایم: کسی هر چه بحثهای علمی را میخواند، متوجه نمیشد. دیگر به سیم آخر زد و کتاب را زمین کوبید و گفت: هیچ کار نمیشود. خدایا، چرا اینچنین؟ همین که این را گفت و التجا پیدا کرد، راه برایش باز شد و متن را فهمید.
✅ گاه بندهخدایی تلاش میکند و هر چه تلاش میکند کار پیش نمیرود؛ مثلاً روزی هشت ساعت ذکر و عبادت دارد و حتی گاهی شیطان هم میآید به سراغش، در نهایت به التجاء میافتد که خدایا، من اینقدر زحمت میکشم، چرا اینجور میشود. اینها که پیش میآمد و امتحان سنگین شد، اینجاست که میگویند باید زاری کند. این را حضرت استاد تعبیر میکنند به پذیرش ابتلاء. چارهای جز راز و نیاز و رفتن به سوی خدا ندارد. این را باید یاد بگیرد.
🔵 گریه و زاری کودکانه و عارفانه
✅ یکی از اساتید ما میگفت: بچه که گاه شیطانی میکند، مادر بچه را میاندازد بیرون در! و بعد بچه میبیند راه و چاره ای ندارد باز هم میآید به سمت در و شروع میکند به گریه کردن و از مادر میخواهد که در را باز کند. همین مادر او را بیرون کرده است، ولی میگوید من جز این در و مادر راهی ندارم. این زاری باعث التجا به سوی حق میشود. کسانی که در کار سلوک هستند و امتحان سنگین برایشان پیش میآید، باید زاری کنند و التجا کنند.
🔵 رسم عاشقی
✅ «درجه چهاردهم؛ ابتلاء، شیوه معشوق [خداوند متعال] امتحان و بلا افزودن است و رسم عاشقی [بندگان] راز و نیاز و تضرع و زاری».
🔵 امتحانات درونی و بیرونی
✅ امتحانات سنگینی که پیش میآید باید تضرع و زاری و التجا کرد. گاه انسان آنقدر زحمت میکشد و میبیند راه باز نمیشود، وقتی تلاش زیاد کرد یک دفعه میبیند که راه باز شده است. این امتحانات درونی است. اما گاهی امتحانات بیرونی است. مثل اینکه گاه تمام شرایط اجتماعی علیه اوست. گاه نامردی شدید میبیند. و از این دست موارد که فراوان میشود، میفهمد که امتحان و ابتلای خدا است. چارهاش زاری است.
✅ «میان عاشق و معشوق فرق بسیار است/چو یار ناز نماید شما نیاز کنید».
🔵 دعا برای عمویِ دروغگو
✅ یاد بگیریم وقتش که شده التجا کنیم. گاه میبیند که وقایع آمده است. بندهخدایی گفت: من حاضرم سختیها را تحمل کنم. مبتلا شد، دید نمیتواند تحمل کند، رفت بیرون و به بچهها گفت: بچهها، برای عمویِ دروغگویتان دعا کنید!
✅ «حدیث جناب امام صادق علیهالسلام است که «إنّ أشدّ الناس بلاءً الانبیاء ثم الذین یلونهم ثم الأمثل فالأمثل» (اصول کافی، ج۲، ص۱۹۶)
🔵 زاری به بندگی نزدیک است
✅ وقتی مقام معرفتی بالا میرود، بلا هم سنگینتر می شود. عزم سنگینتر میشود، بلا هم سنگینتر میشود و نباید از زیر آن شانه خالی کرد و باید التجاء و زاری کرد. زاری به بندگی نزدیک است و لطفی دارد. گاه انسان میبیند و مییابد هیچکاره است. اگر خدا بخواهد درها را و راهها را ببندد، هیچ کسی نیست که راه را برایش باز کند. در سوره فاطر آمده است: راهی که خدا باز کند، هیچ کس نمیتواند آن را ببندد و راهی را که خدا ببندد، هیچ کسی نمیتواند آن را باز کند. یکی از کارکردهای بلا این است که انسان میفهمد که همهکاره خداست و هیچ کس کارهای نیست.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش سوم
🔵 خودشکن
✅ گاهی خدا به خاطر امتحان انسان را میشکند. این خودشکنیها خیلی دل را ناب میکند. وقتی انسان میبیند که جز خدا چارهای ندارد، به سمت خدا میآید و زاری میکند. زاری یک لطفی دارد.
🔵 لطافت بر لطافت
✅ تعبیر بکاء را در روایات دیدهاید؟ گاه خداوند به خاطر یک گریهکننده یک ملت را نجات میدهد. این بکاء یک گریهکننده عادی نیست. سختی لطافت میآورد. گریه هم لطافت بر لطافت میآورد و راه باز میشود؛ و این لطافت، لطافت ویژهای است.
🔵 خدایا، بدیها از من است
✅ بعد از انبیاء کسانی که بعد از آنها هستند و سپس هر کسی که معرفتش بیشتر است، بلایش بیشتر است و هر چه معرفت پایینتر باشد، بلا کمتر است. ابتلای حضرت یونس بسیار سخت است. خداوند فرمود: این قوم اگر این کار را بکند، آنها را عذاب میکنم. حضرت یونس کمی زودتر از قوم و پیش از فرمان خدا مبنی بر نزول عذاب، قوم را ترک کرد و خداوند او را مبتلا به نهنگ کرد. و حضرت یونس در شکم نهنگ ذکر یونسی را گفت: «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین». این سبک زاری خیلی عالی است. خدایا، بدیها از من است.
🔵 عصمت فوق عصمت
✅ پیغمبر ما ابتلائات بسیار داشت و بسیار سخت امتحان شد که از پس آن برآمدن اصلاً آسان نیست. تمام انبیاء معصوماند، اما ما برای رسولالله و اهل بیت صلواتاللهعلیهماجمعین یک عصمت ویژهای قائلیم. و به همین خاطر تکتک اعمال و رفتارشان برای ما حجت است، حتی دست تکان دادنشان. این یک عصمت فوق عصمت است که این بزرگواران دارند و سبب میشود همه رفتارشان الگو باشد. اما اینکه چه کسی بفهمد این حرکت دست برای چه بود، یک بحث دیگری است. اما به طور کلی میفهمیم که صرف اینکه این بزرگواران عصمت فوق عصمت دارند، تکلیف و امتحاناتشان سنگین میشود.
🔵 کمترینِ کمتران و خوارترینِ خواران
✅ گاه سبکی که حجج الهی رفتار میکنند، خیلی عجیب و غریب است. امام سجاد علیهالسلام میفرماید: «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ، وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ، وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا»؛ و من گذشته از این، کمترین کمتران و خوارترین خواران و همانند ذرّه یا کمتر از آنم(دعای چهل و هفتم صحیفۀ سجادیه). کلینی در باب اینکه چه زمانی امام به مقام امامت میرسد، از امام هادی علیهالسلام نقل میکند: «پدرم به شهادت رسید، چون تداخلنی ذلة لله لم أکن أعرفها من قبل». هر کسی به حسب کمالات معنوی و معرفتی که دارد، مورد امتحان و ابتلا قرار میگیرد. هر چه مؤمن ایمانش بالاتر میرود، امتحانش دقیقتر و ظریفتر میشود. اینکه حضرت استاد این حدیث را آورده است که چرا سالک را مورد ابتلا قرار میدهد، چون انبیاء هم مبتلا میشوند. خداوند نسبت به کسی که بالاتر است، بلای بیشتری عنایت میفرماید.
🔵 هر چه از دوست رسد نیکو است
✅ بعد در ادامه ضربالمثلی را نقل میکند که مفادش این است: هر چه از دوست رسد نیکو است. «ضرب الحبیب زبیبٌ» زدنِ دوست کشمش است. وقتی ایمان حقیقی شد، هر چه خدا برایش رقم بزند، خیر است، ولو بدترین بلا باشد. برخی از اولیای الهی وقتی مبتلا به سرطان میشوند، میگویند: این نعمتی است که از سوی دوست به من رسیده است.
🔵 تحفه خدا
✅ در حدیث آمده است: بیماریای که خداوند به مؤمن میدهد، تحفه خدا به اوست. یعنی در آن خیر است و به او لطافت میدهد. او میداند که همه حوادث عالم از سوی اوست. حتی اگر کافری حرفی میزند و مؤمن میداند شیطان به زبانش جاری کرده است او باید بگوید: خداوند کاری کرد و خواسته است که شیطان از زبان او به من چیزی بگوید.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش چهارم
🔵 شعور مطلق
✅ حقیقت توحید بیاید، کجای عالم است که فعل خدا نباشد. خداوند شعور مطلق است و همه عالم هم فعل خدا است؛ همهاش میشود معنادار. و نسبت به کسی که مؤمن حقیقی است، حتی بلاهایش معنایش چیست؟ «ضرب الحبیب زبیب». به ظاهر بد است، ولی باطنش لطف خدا به ما است.
🔵 لطف خدا
✅ ما بعضی از چیزها را گاه متوجه نیستیم.مثلاً در خانه درگیری پیش میآید. نمیداند که اگر مؤمن حقیقی است، این درگیری لطف خداست. شما احساس نکنید که مشکلی که در خانه یا جامعه پیش میآید، از سوی غیرخدا است. چون همهاش فعل خداست و حکمت و لطف حضرت حق در آن جاری است و لطف خدا کلاً نسبت به مؤمن در همه اینها جاری است. ما خبیثِ مؤمن داریم و طیب مؤمن. و خداوند گاه با این ابتلائات خبیث مؤمن را جدا میکند. گاه حتی اگر افراد آلوده از سر صدق کاری را انجام دهند، خداوند به آنها اجر ویژه میدهد. شیوه اهل بیت صلواتاللهعلیهماجمعین هم همینگونه است.
🔵 خیر ویژه
✅ به نظرم اگر کسی از سر صدق دلش برای اباعبدالله به درد بیاید، خداوند برایش خیر ویژه رقم خواهد زد.
خلل از من است
✅ مؤمن باید این را بگوید: حتماً در چنین مسئلهای خیری در کار بوده است. و بلا را نتیجه خللی در جان خود بداند. همه چیز را از خدا خیر ببیند.
🔵 درجه پانزدهم: رضا
✅ رضا یعنی رضایت به فعل الهی دادن. یعنی هر آنچه فعل خدا است، رضایت به آن بدهیم. گاه ما چیزی را میپذیریم، چون فعل خدا است. اما گاهی خشنود و راضی میشویم به آنچه رقم خورده است. این میشود مقام رضا. رضایت دادن یعنی هیچگاه اعتراض نکند و در دل هم اعتراضی نداشته باشد. سختی دارد و تحمل کردن سختی دارد، اما اعتراضی در آن نباشد. لطفش میشود همدلی. همهاش درست است.
🔵 زیاد قرآن بخوانید
✅ معتقدم طلبهها باید زیاد قرآن بخوانند و این اندیشه در آنها زیاد پیش بیاید که چگونه حوادث پیش میآید و چگونه سختیها را باید تحمل کرد. به نظرم قرآن فکر و ذکر و جان ما را از رسوبات افکار غلط درمیآورد و با واقع آشنا میکند. این قاعده ما باشد، قرآن خواندن ما زیاد باشد؛ منطق ما شود و همه جا را قرآنی معنی کنیم و با آن نفس بکشیم.
🔵 قرآن سرّالقدرهای عالم را میگوید
✅ بنده معتقدم کل قرآن همه سرّالقدرهای عالم را میگوید. ظاهرش جوری است، ولی باطنش جوری دیگر است. مانند حضرت خضر که از رجال غیب است و کشتی فقرا را سوراخ کرد. دلیل آن را هم بیان کرد. پادشاه غاصب کشتیهای سالم را میگرفت. این کشتی سوراخ شد تا پادشاه آن را غصب نکند و بعد فقرا آن را تعمیر کنند و با آن امرار معاش کنند. ظاهرش یک چیزی است وباطنش چیز دیگری است که این باطن میشود بحثهای سرّالقدری قرآن.
🔵 طلاباران کفار
✅ اگر کسی بحثهای سرّ القدری را بداند، هیچ وقت اعتراضی نمیکند. اگر برای مؤمن سخت نبود، من (خدا) کل کفار را طلاباران میکردم، اینها توضیحاتی است و لطفی دارد و اگر انسان اینها را کنار هم بچیند، میبیند که همه اینها با دلیل است و درست. همهاش خیر است و خوب و حق. در فرهنگ قرآنی اینها فراوان است.
🔵 کارکردِ دانستنِ مباحث سرالقدریِ قرآن
✅ انسان باید آنقدر قرآن را بخواند تا این منطق را پیدا کند که حوادث چرا رقم میخورد. گاه سیل برای دفع بلای بزرگتر است و گاه سیل خودش بلا است و گاه سیل برای هشدار است. این بحثهای سرالقدری را انسان بداند، آرام میشود و میبیند که همه چیز درست و خیر و زیبا است و این انسان را به مقام رضا میرساند و میکشاند.
✅ انسان وقتی زیاد قرآن بخواند، اول کمی میفهمد، کمکم به جانش مینشیند و بعد میبیند که خدا همهکاره است و بهتدریج به جایی میرسد که اسرار عالم را خواهد فهمید. ما الحمدلله مؤمنیم و با قرآن آشناییم؛ این را انسان ادامه دهد تا به نتیجه برسد.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸