#حرفهای_شما
جمعه شب بود و گرگ ها در شهر
چشمشان بود مَستِ بوالهَوَسی
می کشیدند با خشونت و زور
ناگهان داد زد از دور کسی
ناجوانمرد رها کن دَستِ
دختری را که نیست ناموست
می کنم من دفاع از آن ها
می کنم با دفاع مایوست
هفته ی بعد روزِ یک شنبه
لرزه بر جانِ شهرِ ما افتاد
خبر آمد که یک جوانِ غَیور
جانِ خود را برای غیرت داد
کاشت در سینه ها فراقش داغ
گرگ هایی که یار را بردند
مرد و زن پیر یا جوان همگی
مثل گل های شهر پژمردند
مانده بودیم غَرقِ بهتِ خبر
کاش تکذیب می شد این خبر آه
اشک ها بی صدا که باریدند
شعله زد در جگر غمی جانکاه
جمعه شب بود و ساعت نه و نیم
گویی افتاد در زمان آتش
غَلَیانی شِگَرف در دل بود
چون غمِ خاصِ قصه ی آرش
جمعه شب بود و ساعت نه و نیم
وقتِ اسطوره های فردا شد
مرد خوش غیرتی ز ما پر زد
رازِ افسانه ها هویدا شد
گرگ هایی رَدِشان پیدا بود
گل سرخی شکفته پرپر شد
گر چه از این دیار شیری رفت
نوبت شیر های دیگر شد
جمعه شب بود و ساعت نه و نیم
پدری منتظر زمین افتاد
پدر اَحلی مِنَ العَسل گفت و
دست خود را به حاج قاسم داد
داغ کم کم مَسیرِ خشم گرفت
راهِ فریادِ مرگ بر ذلت
ایستادن به پای غیرت و دین
راهِ جانم فدایِ تو عزت
داغ کم کم مَسیرِ خشم گرفت
لاله ها یک شَبه بزرگ شدند
عده ای پَست نیز مضطرِبِ
خنده هایی کنارِ گرگ شدند
سینه از داغ دوری اَش خون شد
رفتنش قلب شهر را سوزاند
جمعه شب بود و ساعت نه و نیم
شیر آمد شغال ها را راند
عاشقانت اگر چه بسیارند
دَردِ داغت اگر چه بی حَد است
با شهادت دوباره زنده شدیم
قلبمان داده با شهادت دست
رفت در شب به شَهرِ ما فهماند
قدرتِ آفتاب یعنی چه
خواهرم او برای تو جان داد
تا بفهمی حجاب یعنی چه
سربداران دیارِ غیرت شد
عَلَمِ غیرتِ شهرم بالا است
یاغیان فکرِ هرزگی نکنید
سربداران پر از الداغی ها است.
🖌 رضا_حسین_پور
#شهید_حمیدرضا_الداغی
#شهید_غیرت
#اطلاعیه #امروز
▫️بزرگداشت چهلمین روز شهادت #شهید_غیرت حمیدرضا الداغی
🎙باحضور و سخنرانی
حجت الاسلام دکتر خسروپناه
دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی