eitaa logo
((نسل ظهور))
12.5هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
20.1هزار ویدیو
73 فایل
🌿❤بسم الرب المهدی❤🌿 عرض سلام خدمت مخاطبان عزیز کانال 🌿در این کانال امام زمانی پست هایی با موضوعات مهدویت و فرهنگی سیاسی و اجتماعی، اخبار و...گذاشته می‌شود امید است مفید واقع شود.🌿 خادمین👇🏻 @Z_Haghbin @A_Alizade_91 ادمین تبلیغات @Shahidghods18
مشاهده در ایتا
دانلود
‹‹ مسلمان شدن به برکت نام فاطمه (علیهاالسّلام) ›› 🌱یکی از ذاکران نقل می‌کند: در محضر آیت الله العظمی سیّدمحمّد هادی میلانی بودم. یک مرد و زن آلمانی همراه دختر خود وارد شدند. پس از تعارفات معمول گفتند: ما آمده‌ایم به شرف اسلام نائل شویم. آیت الله میلانی فرمودند: علّت چه چیز است؟ آن مرد عرض کرد: پهلوی دخترم که در محضر شما نشسته در حادثه‌ای شکست و استخوان‌هایش خورد شد؛ چنان که پزشکان از معالجه‌ی او عاجز شدند و گفتند: باید عمل شود؛ ولی عمل خطرناک است. دخترم راضی نشد و گفت: اگر در بستر بمیرم بهتر از آن است که در زیر عمل از دنیا روم. به هر حال او را به خانه آوردیم. ما یک خدمتکار ایرانی داریم که او را بی‌بی صدا می‌زنیم. دخترم به او گفت: من تمام اندوخته‌ی مالی خود را راضی هستم، بدهم که صحّت به من برگردد؛ امّا فکر می‌کنم باید ناکام و با دل پرغصّه بمیرم. بی‌بی گفت: من یک طبیب را سراغ دارم که می تواند تو را شفا دهد. گفت: حاضرم تمام پول و موجودیم را به او بدهم. بی‌بی گفت: تمام آنها برای خودت باشد. بدان من علویّه‌ام و جدّه‌ی من زهرا سلام‌الله‌علیها است که پهلوی او را به ظلم شکستند. تو با دل شکسته و اشک جاری بگو: یا فاطمه‌ی زهرا!! مرا شفا بده... 🌱دخترم با دل شکسته شروع کرد به صدا زدن و از آن بانوی معظمّه یاری خواستن. بی‌بی هم در گوشه‌ی خانه با گریه می‌گفت: یا فاطمه‌ی زهرا! این بیمار آلمانی را با خود آورده‌ام و شفای او را از شما می‌خواهم. مادرجان! کمک کن و آبروی مرا نگه دار. 🌱آن مرد اضافه کرد: من هم از دیدن این واقعه در گوشه ی حیاط منقلب شدم... دخترم مرا صدا زد و گفت: پدر! بیا که دردم ساکت شده. جلو رفتم و دیدم او کاملاً شفا یافته. گفت: بانوی مجلّله‌ای نزدم آمد و دست به پهلویم کشید. گفتم: شما کیستید؟ فرمود: «من همانم که او را می‌خوانی.» دخترم برخاست و راحت شد و دانستم که اسلام حق است. حالا به ایران آمده ایم و به خدمت شما رسیده ایم تا مسلمان شویم. مرحوم میلانی و حاضران از این معجزه مسرور شدند و شهادتین و سایر امور اسلامی را به او آموختند و آنان با نورانیّت اسلام رفتند. فضائل الزّهراء، ص۱۰۹‹🤍 ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
اسکندر مقدونی در ۳۳ سالگی درگذشت... روزی که او اين جهان را ترک می‌کرد، می‌خواست يک روز ديگر هم زنده بماند، فقط يک روز ديگر تا بتواند مادرش را ببيند آن ۲۴ ساعت فاصله‌ای بود که بايد طی می‌کرد تا به پايتختش برسد. اسکندر از راه هند به يونان برمی‌گشت و به مادرش قول داده بود وقتی که تمام دنيا را به تصرف خود درآورد باز خواهد گشت و تمام دنيا را يکپارچه به او هديه خواهد کرد. بنابراين اسکندر از پزشکانش خواست تا ۲۴ ساعت مهلت برای او فراهم کنند و مرگش را به تعويق اندازند. پزشکان پاسخ دادند که کاری از دستشان بر نمی‌آيد و گفتند که او بيش از چند دقيقه قادر به ادامه زندگی نخواهد بود! اسکندر گفت: "من حاضرم نيمی از تمام پادشاهی خود را، يعنی نيمی از دنيا را در ازای فقط ۲۴ ساعت بدهم." آنها گفتند: "اگر همه دنيا را هم که از آن شماست بدهيد ما نمي‌توانيم کاری برای نجاتتان صورت بدهيم امری غير ممکن است." آن لحظه بود که اسکندر بيهوده بودن تمامی کوشش‌هايش را عميقا درک کرد با تمام داراييش که کل دنيا بود نتوانست حتی ۲۴ ساعت را بخرد. سی و سه سال از عمرش را به هدر داده بود برای تصاحب چيزی که با آن حتی قادر به خريدن ۲۴ ساعت هم نبود. از قناعت هیچکس بی‌جان نشد از حریصی هیچکس سلطان نشد دنیا طلبیدیم به مقصد نرسیدیم آیا چه شود آخرت ناطلب ما ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂ کانال فرهنگے‌هنرے نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
‹‹ مسلمان شدن به برکت نام فاطمه (علیهاالسّلام) ›› 🌱یکی از ذاکران نقل می‌کند: در محضر آیت الله العظمی سیّدمحمّد هادی میلانی بودم. یک مرد و زن آلمانی همراه دختر خود وارد شدند. پس از تعارفات معمول گفتند: ما آمده‌ایم به شرف اسلام نائل شویم. آیت الله میلانی فرمودند: علّت چه چیز است؟ آن مرد عرض کرد: پهلوی دخترم که در محضر شما نشسته در حادثه‌ای شکست و استخوان‌هایش خورد شد؛ چنان که پزشکان از معالجه‌ی او عاجز شدند و گفتند: باید عمل شود؛ ولی عمل خطرناک است.دخترم راضی نشد و گفت:اگر در بستر بمیرم بهتر از آن است که در زیر عمل از دنیا روم.به هر حال او را به خانه آوردیم. ما یک خدمتکار ایرانی داریم که او را بی‌بی صدا می‌زنیم. دخترم به او گفت: من تمام اندوخته‌ی مالی خود را راضی هستم، بدهم که صحّت به من برگردد؛ امّا فکر می‌کنم باید ناکام و با دل پرغصّه بمیرم. بی‌بی گفت: من یک طبیب را سراغ دارم که می تواند تو را شفا دهد. گفت:حاضرم تمام پول و موجودیم را به او بدهم. بی‌بی گفت: تمام آنها برای خودت باشد. بدان من علویّه‌ام و جدّه‌ی من زهرا (علیهاالسّلام) است که پهلوی او را به ظلم شکستند.تو با دل شکسته و اشک جاری بگو:یا فاطمه‌ی زهرا!! مرا شفا بده... 🌱دخترم با دل شکسته شروع کرد به صدا زدن و از آن بانوی معظمّه یاری خواستن. بی‌بی هم در گوشه‌ی خانه با گریه می‌گفت: یا فاطمه‌ی زهرا! این بیمار آلمانی را با خود آورده‌ام و شفای او را از شما می‌خواهم. مادرجان! کمک کن و آبروی مرا نگه دار. 🌱آن مرد اضافه کرد: من هم از دیدن این واقعه در گوشه ی حیاط منقلب شدم... دخترم مرا صدا زد و گفت: پدر! بیا که دردم ساکت شده. جلو رفتم و دیدم او کاملاً شفا یافته. گفت:بانوی مجلّله‌ای نزدم آمد و دست به پهلویم کشید.گفتم: شما کیستید؟ فرمود: «من همانم که او را می‌خوانی.» دخترم برخاست و راحت شد و دانستم که اسلام حق است. حالا به ایران آمده ایم و به خدمت شما رسیده ایم تا مسلمان شویم. مرحوم میلانی و حاضران از این معجزه مسرور شدند و شهادتین و سایر امور اسلامی را به او آموختند و آنان با نورانیّت اسلام رفتند. فضائل الزّهراء، ص۱۰۹‹🌼› کانال فرهنگے‌،خبری و تحلیلی نسل ظهور https://eitaa.com/Nasle_zohoor59 ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂