🔴 ‼️ بنا بر تصمیم نهایی اجرای قانون ماده 53 مصوبه مجلس شورای اسلامی به اطلاع می رساند :
‼️ هر گونه توصیه به #غربالگری توسط خانه های بهداشت و مراکز درمانی ممنوع است..
‼️ ایجاد استرس و ترس و وحشت از سوی مراکز درمانی و سونوگرافی مبنی بر عدم تشکیل قلب جنین و مشکلات عقب ماندگی ذهنی ممنوع است..
‼️ تشویق به #غربالگری ممنوع است و #غربالگری اجباری نیست...
‼️ هر گونه تخلف مراکز درمانی و خالی کردن جیب مردم و ایجاد استرس و نگرانی برای مادر باردار را به شماره 190 گزارش دهید...
☑️ این قانون مصوب مجلس شورای اسلامی از سوی وزارت بهداشت برای اجرا به تمامی واحد های درمانی ابلاغ شده و لازم الاجراست...
#غربالگری_دوران_بارداری
#میخواهم_زنده_بمانم
#سقط_جنین
#نه_به_سقط
#آمنیوسنتز ❌
🔹 خانواده برای نسل قیام
#فرزند_آوری_یک_جهاد_است
🔹 رسانه ما باشید
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/IA75SRPcowUHTAPbkD3XXU
ایتا
https://eitaa.com/Nasleghiyam
#پیام_مخاطبین
💥ایمان...
اولین بارداری من سال ۹۵ بود. تحت نظر دکتر ژنتیک آقای دکتر .... توی میدان ولیعصر تهران بودم.
غربالگری مرحله دوم گفتن مشکل داره و باید آمنیوسنتز انجام بشه.
روزی که قرار بود آمنیوسنتز بشم با همسرم رفتیم مطب دکتر ژنتیک از اونجا آدرس دادن ما رفتیم یه مطب دیگه. خلاصه رفتیم اون مطب، اول تعهد گرفتن که اگه با این سوزن زدن کیسه آب نشتی کرد و بچه بی آب شد، ما هیچ تعهدی نداریم. یهو دلم لرزید. دلم نمیخواست انجام بدم، ولی آخر سر انجام دادم.
توی اون یک هفته ای که من در انتظار جوابش بودم، استراحت مطلق بودم که سوراخ کیسه آبم ترمیم بشه. چه روزای سختی بود. خییییلی سخت گذشت، اگه جوابش بد میشد، بچه مو باید سقط میکردم. خیلی وحشتناک بود.
روز پاسخگویی آزمایش رسید و گفتن مشکلی نداره و سالمه. زندگی ما دوباره جون گرفت. گذشت و گذشت تا آخر هشت ماهم که روز جمعه آبان ماه بود و مامانم میخواست، سیسمونی بیاره.
همون روز افتادم به خونریزی، همسرم خیلی ترسیده بود، ولی من آروم بودم. بهش میگفتم هیچی نیست. رفتیم دکتر صدای قلب جنینو گرفت، صدای قلبو نشنید. فرستاد یه بیمارستان دیگه. اونجام صدایی شنیده نشد. دیگه شب شده بود، رفتیم بیمارستان دکتر خودم، پرستار گوشیو داد بهم ، دکتر توو گوشم گفت، بچه ت مرده، ختم بارداری.
ای خدای من حتی فکر کردن به اون روزا اشکمو در میاره. قلبم درد میگیره. دکتر گفت برو خونه، صبح بیا برای زایمان.
اون شب با همسرم توی خیابونای تهران گریه هامونو کردیم ،، زجه هامونو زدیم. تا رسیدیم خونه. من اولین نوه خانواده مادری و پدری بودم. همه منتظر به دنیا اومدن نوزاد ما بودن. ولی افسوس ...
این درد برای من عین کسی بود که جوون از دست داده. کل بارداری من اینقدر وابسته این بچه بود، حواسم به تکوناش بود، دائم باهاش حرف میزدم، نمیدونم چطوری رفت، نمیدونم...
من زایمان طبیعی کردم. اصلا هم جنینو نگاه نکردم، فقط از پرستار پرسیدم چه شکلیه، گفت شبیه یه بچه ست که تمام پوست بدنش سوخته...😭 یا حسین 😭 بچه م از بی آبی سوخت...
بعد از آمنیوسنتز کیسه آبم نشتی میکنه و به مرور خشک میشه. همه اینا یک طرف، درد بعد زایمان که شیر میاد توو وجودت یک طرف....
با اومدن و رفتن این بچه من بزرگ شدم. قوی شدم. یاد گرفتم صبر کنم و امیدوار باشم به وعده های الهی. یک سال صبر کردم، مهر ماه سال بعدش خدا بهمون نعمت فرزند رو داد. بخاطر همه سختی هایی که کشیدم و بی قراری هایی که کردم، اسمشو گذاشتیم ❤️ایمان❤️
مهرماه امسال آقا ایمان ۴ سالش تمام میشه و کنار بچه دوم مون مشغول بازی هستن.
دعای همیشه من اینا که خدابه همه فرزندی سالم و صالح عطا کنه. الهی آمین
#غربالگری
#آمنیوسنتز
🌷❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
#خانواده_برای_نسل_قیام
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فرزند_آوری_یک_جهاد_است
رسانه ما باشید
https://eitaa.com/Nasleghiyam