#تجربه_من
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#بارداری_بعداز_35_سالگی
خانواده من و اقوام نزدیکم با همین طرز تفکر که " ۲ بچه کافیست " همگی به داشتن دو فرزند اکتفا کردند.
خوب به قول معروف اون موقع اینطوری مد بود.
تا اینکه در سال ۸۰ برادر عزیز من در سن ۲۰ سالگی در اثر ابتلا به سرطان خون، ما رو ترک کرد و به جوار رحمت حق شتافت.
برای من که در اون موقع تازه ازدواج کرده بودم و همچنین به پدر و مادرم خیلی خیلی سخت گذشت.
از غم و ناراحتی اون روزها همین قدر به شما بگم که وقتی خاطرات اون روزها در ذهنم میاد، همه ذهنم تاریک میشه.
این یک بُعد ماجرا بود، ولی بُعد دیگه ماجرا وقتی بود که من صاحب فرزند شدم.
به لطف خدا الان منتظر به دنیا اومدن چهارمین فرزند خودم در سنّ ۴۲ سالگی هستم، ولی بچه های من همیشه و دائم این تک فرزندی من براشون سنگین میاد. مخصوصا در مناسبت ها و ایام خاصی مثل عید نوروز یا حتی در ایام عادی همیشه این نکته رو به یادم میارن که ما نه دایی داریم، نه خاله...
من دوتا دختر و یک پسر دارم
دختر بزرگم ۱۹ ساله، پسرم ۱۷ ساله و دختر کوچکم ۱۵ ساله
آخرین زایمان من سال ۸۲ بود و اون موقع چیزی به اسم غربالگری بین پزشک ها مطرح نبود.
سه ماه از بارداری چهارمم گذشته بود که رفتم دکتر و گفتن باید غربالگری انجام بدید.
اول کمی در موردش تحقیق کردم هر سایت و کانالی که میشد در موردش مطلب گیر آورد، مراجعه کردم. وقتی دیدم غربالگری رو پزشک های الان برای همه خانم ها بدون توجه به سن و سابقه خانوادگی و ... توصیه میکنن، حتی به این نتیجه رسیدم که در کشورهای پیشرفته از لحاظ اقتصادی هم یه همچین آزمایش هایی یا توصیه نمیشه و یا به موارد خاصی صرفا توصیه میشه...
علاوه بر اون اعتقاد به سقط جنین در هر سنی رو گناه محض و ناشکری میدونم. بنابراین غربالگری رو انجام ندادم.
دکتر هم کلی غر زد و آخرش ازم امضا گرفت که ایشون خودشون تمایلی به انجام غربالگری نداشتن. البته همسرم تاکید داشت که حتما غربالگری رو انجام بدم، ولی من از ایشون تقاضا کردم که همون هزینه ای رو که میخوایم برای انجام غربالگری بدیم رو به یک خانواده که مشکل اقتصادی دارن به عنوان صدقه، به نیت سلامتی فرزندمون کمک کنیم.
چون به هرحال سقط جنین حرامه
اگر خدای مهربون بخواد ما رو با هر چیزی که دوست داره امتحان میکنه، ولی ما حق نداریم جان یک انسان رو به هر دلیلی بگیریم.
ما وظیفه داریم برای سلامتی فرزندان مون هر کاری از دست مون برمیاد انجام بدیم، نه اینکه اونها رو از بین ببریم.
🔹 خانواده برای نسل قیام
#فرزند_آوری_یک_جهاد_است
🔹 رسانه ما باشید
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/IA75SRPcowUHTAPbkD3XXU
ایتا
https://eitaa.com/Nasleghiyam
#تجربه_من ۵۶۰
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#سختیها
#دوتا_کافی_نیست
#قسمت_اول
بنده متولد ۱۳۷۲ هستم تو خانواده نسبتا پرجمعیت بدنیا اومدم. مادرم وقتی رفته بود زایشگاه که مارو بدنیا بیاره یعنی منو خواهرم 😍 ماما، ازش میپرسه تو خونه بچه چی داری؟؟ مادرم گفته بود، تو خونه سه تا دختر دارم، ماما گفته بوده الان دلت چی میخواد؟ مادرم گفته هرچی خدا بخواد همون خوبه و راضیم به رضاش...
ماما هم گفته پس مبارکه، شدن ۵تا 😂😍دوقلو دختر بدنیا اومدن 😍😍...
بابام وقتی بش خبر میدن خیلی خوشحال میشه با اینکه خانواده ی بابام پسر دوست داشتن، وقتیم میره خونه همه ازش میپرسن که خانمت چی زایید؟؟ اونم فقط میخندیده نمیتونست بگه دوقلو ...از بس که خندش گرفته بود😂😂😂
با دست بشون اشاره میکنه ✌️✌️✌️✌️
خلاصه ما دوقلوها رو با مامانم مرخص میکنن و میبرن خونه، خواهرم مریض میشه، میبرن بستریس میکنن. مامانم هم همراش بوده، در حالی که تازه زایمان کرده از اینور خسته و ... بالا سر خواهرم، منم تو خونه فقط گریه 😢😆
مامانمم از خستگی سرش گیج میره و میفته سرش میخوره به لبه تخت خداروشکر فقط یه خورده زخم شده بود😢 بابام میاد میبینه سر مامانمو پانسمان کردن، میگه چی شده براش تعریف میکنن که ....
بابام هم میگه من رضایت میدم، میبرمش خونه، که الحمدلله حال خواهرم هم بهتره میشه.
ما دوقلو ها اصلا شبیه هم نیستیم اون لاغر، من چاق، او زرنگ و درس خون، من درسم ضعیف بود🤪 تو فامیل همش بهم میگن تو زیادی حق خواهرتو خوردی و اینجوری تپلی😏
بعد ما دوقلوها، عمه هام و کل فامیل به مامانم اصرار میکنن که یه پسر بیار، اونم وقتی ما ۷. سالمون شد، بازم باردار شد، و بابام گفت این آخرین بچه ای که میزایی، هلاک شدی چه پسر چه دختر...
سال ۷۸ دادشم به دنیا اومد😍 اینقد عزیز دل همه شد و ته تغاری الان به مامانم میگه چرا من عمو نمیشم 😂😂😂
اومدم تجربه ی خودمو بگم تجربه ی مامانمو گفتم ای داد بیداد😁😂😂🙈
۲ تا خواهر بزرگام ازدواج کردن، سومیه خواستگار نیومده بود براش که منو همسرم اوایل سال ۸۶ همدیگه رو پسندیدیم و همدیگه رو خواستیم، فامیل دور بود و ۷ سال ازم بزرگتر بود و سربازیشو تموم کرده بود...
👈 🌷❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
#خانواده_برای_نسل_قیام
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فرزند_آوری_یک_جهاد_است
رسانه ما باشید
https://eitaa.com/Nasleghiyam
#تجربه_من ۵۶۰
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#سختیها
#دوتا_کافی_نیست
#قسمت_دوم
تو کل فامیل پیچید که ما دوتا عاشق همیم و... و مامان بابام خیلی آبرو داشتن و به این مسائل حساس بود🙊 و دوست نداشتن پشت سر دختراشون کسی چیزی بگه و ...
با کلی رفت و آمد، روز خواستگاری رسید و ما آخر سال ۸۶ عقد کردیم، شوهرم میگه اینکه تو رو به من دادن معجزه بود😂😍 چون خیلیاا موافق ازدواجمون نبودن و من دختر ۱۵ ساله بودم. پسرعموم، منو میخواست، خالمم میگفت نه ندینش من برا پسرم میخوام و کلی حرف و حدیث دیگه ...
فروردین ۸۷ عروسی گرفتیم و از شهر پدر و مادرم رفتیم یه شهر دیگه، بخاطر کار همسرم که خونه نداشتیم و با خونه برادر شوهرم زندگی کردیم، من خیلی ممنونشونم خیلی به ما لطف کردن ...
از همون اول ازدواجمون منتظر نی نی بودیم و ۲ سال بعد عروسیمون، سال ۸۹، دی ماه پسرم آقا مجتبی بدنیا اومد، من اون موقع ۱۷ساله بودم😍
بعد از ۹ ماهگی مجتبی، تصمیم گرفتم بازم بچه بیارم، مجتبی هنوز ۲سالش تموم نشده بود که مصطفی آذر ۹۱ بدنیا اومد، وقتی مصطفی رو باردار بودم، خونه خریدیم ولی قدیمی و از نو ساختمیش، اولش یه اتاق ساختیم و توش نشستیم، اینم رزق آقا مجتبی و مصطفی با اینکه از محالات میدیم که من خونه بخرم ولی خدا بیشتر از اینا کریمه و به بنده هاش لطف میکنه و هواشنو داره😍
دوتا پسر شیر به شیر سختیای خودشو داشت خیلی سخت بود، کم تجربه بودم ولی شکر خدا با کمک اهل بیت و مشاوره و کتاب و اینترنت بهتر شدم.
با وجود سختی ها، بازم به فکر بچه بودم و میترسیدم اقدام کنم، سال ۹۵ اقدام کردم ولی به همسرم چیزی نگفتم، وقتیم تستم مثبت شد بهش گفتم مبارکه دوباره بابا شدی... اونم چشماش😳😱😳 گفت واقعا دروغ میگی؟ منم میخندیدم ... گفت یعنی خااااک تو اون سرت 😭😂
بهمن ۹۶ دخترم فاطمه به دنیا اومد، قبلش خونه مونم کامل شده بود، همسرمم هر وقت میومد فاطمه رو بوس کنه، بهش میگفتم بوسش نکن یا بهش دست نزن، حرفتو یادم هست که بهم گفتی خااااک ....😉
بنده خدا گفت: خوب چه میدونم، بچها فضول بودن، خونه هم کامل نشده بود و من از سر نادونی و ندونستن این حرفو زدم، ببخش 😂😁
بعد از سه سالگی فاطمه، باز اقدام کردم. وقتیم همه فهمیدن من برای بار چهارم باردارم چه طعنه و چه کنایه که نزدن بهم 😔 خواهر جاریم رو در رو بهم گفت مجبوری؟ بچه نداری؟ میخوای به کجا برسی با این سنت و... با اینکه خودش دوتا پسر و یک دختر داره و میگه من نمی تونم دخترمو بدون خواهر بذارم 😳
بگذریم مرداد ۱۴۰۰ معصومه بدنیا اومد، ۶ روز قبل از بدنیا اومدن معصومه، رفته بودم پارک برای پیاده روی برای زایمان که مصطفی پسرم میره سمت جاده ماشین بهش میزنه و من نشسته بودم رو صندلی...
اومدن بهم گفتن پسرت زیر ماشین رفت، منم از جام پردیدم و دودیم سمت جاده...
🌷❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
#خانواده_برای_نسل_قیام
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فرزند_آوری_یک_جهاد_است
رسانه ما باشید
https://eitaa.com/Nasleghiyam
#تجربه_من ۵۶۰
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#سختیها
#دوتا_کافی_نیست
#قسمت_سوم
یه ماشین اومد، گفت شما مادر اون پسره هستی؟ گفتم بله، حتی نپرسیدم که شما کی هستین؟ سوار شدم رفتم درمانگاه، پیداش نکردیم. همه فامیل جمع شدن بودن و از این بیمارستان به این بیمارستان، از این درمانگاه به اون درمانگاه... پیداش نمیکردم.
منم دیگه فقط اشک میریختم و خودمو میزدم😭 بعد یک ساعت از تصادف زنگ زدن پیداش کردیم، رفتیم منتقلش کردیم بیمارستان...
راننده بعد از تصادف، پسرم رو گذاشته بوده تو ماشین، بهش گفته خونه تون کجاست؟ پسرمم اسم محله رو گفته بوده، اونم نزدیکیای محله گذاشته و فرار کرده بود. مردم می بینن و زنگ میزنن آمبولانس میاد. دو روز و دوشب بستری میمونه و والحمدلله شکستگی نداشت سه روز چشماش به نور حساس بود و میگفت من نمیتونم جایی رو ببینم 😭 ولی شکر خدا خوب خوب شد.
زایمانم با معصومه بچه چهارمم خیلی سخت بود و خیلی درد کشیدم، الحمدلله زایمان کردم و الان دوتا پسر و دوتا دخترام باهم بازی میکنن، باهم لج میکنن، باهم دعوا میکنن، اما شیرینیشون بیشتر از سختیشونه....
الانم به سرم زده باز بچه بیارم تا بعدنا پشیمون نشم 😂👍☺️😜
تو بیمارستان ماما بالا سرم بود گفت تو دیگه بچهات ست شدن دوتا دختر دوتا پسر دیگه بچه نیار و ... آرزو داشتم یکی از این بارداریام دوقلو باشه 😩😩😩
شوهرم دخترا رو میاره میذاره پیشش، اینقد نگاهشون میکنه و قربون صدقه شون میره میگه کاش ۱۰ فاطمه داشتم و ۱۰ تا معصومه 😍😂😍😂
ولی هنوزم ناامید نشدم و ان شاءالله دوقلو دختر میارم ان شاءالله
جالب اینکه خواهرم که باهام دوقلو هست،
مخالف فرزندآوریه😢
دوتا پسر داره یکی ۹ و یکی۷ ساله
خیلی باش حرف میزنیم میگه سخته 😢
خواهر بزرگم متولد ۶۴ هستن، یه دختر ۱۹ و یه پسر ۱۶ و یه دختر ۵ ساله دارن و الانم الحمدلله باردار هستن 😍
خواهر دومیه متولد ۶۵ یه پسر ۱۸ ساله، یه دختر ۹ ساله دارن و باردار هستن 😂😍
خواهر سومیه یه پسر ۵ ساله و یه دختر ۱۹ ماهه داره و تصمیم داره بعد از ۲سالگیه دخترش باز اقدام کنه ...
منم که ۴تا از همه جلو زدم 😂🙈
داداشمم که ۲۳سالشه و راضی به ازدواج نیست 😢
هفته دیگه تولد داداشم و ما هرسال برای خوشحالیه پدر و مادرم و داداشم جمع میشم دیگه حساب کنید با ۱۳ نوه خونه آقام چه شود 😂😂😂
مامانم هی اسفند دود میکنه، میگه میترسم چشمتون بزنن😂😍 الان دوتا از خواهرام باهم باردارن.😍 سال ۹۶ من و دوتا از خواهرام باردار بودیم 😂😂🙈
خلاصه عاشق دوران بارداری هستم... هرجا میرم از کانال "دوتا کافی نیست" تعریف میکنم و خواهر جاریم بهم میگه تو رو خدا نخون و برامون تعریف نکن🤫🤭 با این تعریفات حتما باز بچه میاری، به شوخی بهش میگم میخوام ۸ تاشون کنم ولی اون ته دلم شوخی نیست واقعا به فکرشم که حداقل ۶تا باشن بچهام😍
همدیگه رو دعا کنیم اللهم اجعل عواقبا امورنا خیرا ...
برام دعا کنید مادر خوبی باشم
برای داداششمم دعا کنید که ازدواج موفقی داشته باشه از همه عذرخواهی میکنم خیلی حرف زدم 😎😐
در آخر عاشق کانال دوتا کافی نیست هستم و باید اسمشو بزارید ۱۰ تا کافی نیست 😂😍😂😍😂
🌷❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
#خانواده_برای_نسل_قیام
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فرزند_آوری_یک_جهاد_است
رسانه ما باشید
https://eitaa.com/Nasleghiyam
#تجربه_من ۱۱۸۴
#فرزندآوری
متولد۱۳۶۴ هستم، مادر ۴ فرزند، ۲ فرزند دختر و ۲ فرزند پسر. دوتا بچه اولم ۴سال تفاوت سنی دارن ولی دوتای بعدی ۷سال😕
وقتی دوتا بچه اولم که یه پسر و یه دختر بودن رو داشتم، به هیچ عنوان تصمیم نداشتم که مجدداً صاحب فرزند بشم،تا اینکه وقتی بچه دومم ۶سالش بود، همون موقع ها که بحث فرزندآوری داغ هم شده بود،با خودم گفتم ظاهراً دیگه فرزندِ زیاد بی کلاسی نیست😅 بنابراین با درخواست همسرم برای بچه دار شدن موافقت کردم و صاحب فرزند سوم شدیم ولی واقعاً دیگه بچه نمیخواستم چون ویارهای خیلی وحشتناکی دارم طوریکه دیگه واقعاً از دنیا سیر میشم درضمن هر ۳تا بچمو سزارین هم شدم که مزید بر علت شد تا عزمم جزم بشه برای اینکه دیگه صاحبِ فرزند نشم.
ولی وقتی که فرزند سومم ۶سالش بود، تحت تأثیر محتوای یه کلیپ قرار گرفتم
و احساس کردم یه وظیفه ای روی دوشم اومده که باید انجامش بدم، اینکه در طول تاریخ هیچ وقت اینجوری امر به فرزندآوری نشده و اینکه اسلام و تشیع با چه سختی به دست ما رسیده، خیلی شرمنده شدم که چرا نمیتونم کاری انجام بدم.😭
یه چند وقت با خدا رازونیاز کردم. بالأخره تصمیم رو گرفتم و یه نوبت دکتر زنان گرفتم تا آزمایشهای لازمِ قبل از بارداری رو برام بنویسه،وقتی رفتم پیش دکتر،خیلی منو ترسوند گفتش اولاً من سزارین میشم و بیشتر از ۳تا سزارین خطرناکه دوماً گفت به احتمالِ زیاد چسبندگی رحم هم دارم که همین کارو مشکلتر میکنه، بهم گفت ۳تا بچه داری همینا رو بزرگشون کن و خدا رو شکر کن که همین سه تا رو داری، مگه از جونت سیر شدی یا میخوای بچه هات بی مادر،بزرگ بشن!
وقتی برگشتم خونه کُلّی گریه کردم بعد از یه هفته درماندگی تصمیم گرفتم پیشِ یه دکترِ دیگه برم اما متأسفانه اون دکتر هم،همون حرفا رو تکرار کرد و منو کاملاً ناامید کرد. به دکتری که منو در مشهد سزارین کرده بود هم پیام دادم ولی ایشون هم منو به شدت از بارداری چهارم منع کرد
یه شب با دلی شکسته،وقتی که پاسی از شب گذشته بود به نماز وایسادم و عاجزانه به درگاه خدا تضرّع کردم. اینجور وقتا من همیشه یه تفأل به قرآن میزنم تا قرآن چراغِ راهم بشه،وقتی قرآن رو باز کردم یادم نیست چه سوره ای بود ولی آیه ای با این مضمون اومد: در راهِ مقابله با کُفّار مجهز شوید و با جان و مالتان در راه خدا جهاد کنید و از کمیِ تعداد نترسید که هر ۲۰۰نفرِ شما با دوهزار نفر برابری میکند
وقتی این آیه اومد در اون لحظه خدا رو با همه وجودم صدا زدم،گریه امونم نمیداد، خدای متعال کاملاً واضح به من گفت که باید با جان و مالم جهاد کنم. دیگه با خودمگفتم حجّت بر من تمام شده و من باید صاحبِ فرزند بشم،همسرم کمی دلهره داشت ولی من خیالشو راحت کردم و گفتم مطمئنم خدا مراقبمه و نباید نگرانِ چیزی باشه
یه روز پدرِ همسرم بهم گفت:دخترم
چرا میخوای با جونت بازی کنی،این آیه ای که ازش حرف میزنی،گفته با جان و مالت جهاد کن پس شاید منظورش این بوده که تو باید با مالت جهاد کنی! کمی به فکر فرو رفتم و گفتم یعنی واقعاً اینطوره؟!
همون شب خیلی مستأصل شدم هرچند که در تصمیمم تردیدی به وجود نیومد ولی دوس داشتم باور کنم که خودِ خدا مشوّقم بوده برای فرزندآوری،گوشیمو برداشتم و توی کانالهای ایتا بی هدف میچرخیدم که یهو چشمم به یه تصویر افتاد:نقاشی یه زنِ باردار بود که زیرِ تصویرش نوشته بود، رسول خدا میفرمایند: زن از زمانی که باردار میشود مانند کسی است که در راه خدا با جان و مالش جهاد کرده باشد😊
یهو گل از گلم شکفت و خیلی خوشحال شدم از اینکه خدا چقدر قشنگ داره، راه رو بهم نشون میده.تصمیم به فرزنددار شدنم مصادف شد با شروعِ ماهِ مبارکِ رمضان،من و همسرم ماه مبارک رو به عبادت و بندگی و نماز شب گذروندیم تا بعد از یه ماه بندگی از خدا فرزند بخوایم،یه ماه گذشت و ما اقدام به فرزندآوری کردیم و بحمدالله باردار هم شدم و الان فرزند چهارمم یه سال و نیمِشه خیلی دوس دارم بازم صاحب فرزند بشم،دلم میسوزه از اينکه چرا فاصله سنی بچه هام زیاده و ای کاش بچه های بیشتری داشتم و رنج میکشم وقتی میبینم رهبری اینقدر روی مسألهی فرزندآوری تأکید میکنن ولی خیلی از ما مذهبیها خوابیم و هرکدوممون یه بهونه میاریم، یکی بهونه اقتصاد،یکی ویار و...
من با اینکه،زمانی برای فرزند چهارمم اقدام کردم که هنوز مستأجر بودم ولی به خدا توکل کردم و به خاطرِ مشکلاتِ مالی شونه خالی نکردم چون مطمئن بودم خدا از جائیکه فکرشو نمیکنم برامون میسازه و البته همینطورم شد، در اواخر بارداریم،هم صاحبخونه شدم و هم در آزمون آموزش و پرورش قبول شدم
دوستان خدا خیلی بزرگه و این ما هستیم که غافلیم،لطفاً نترسید و به خدا توکل کنید چون ان الله معی ربی سیهدین🌷❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
#خانواده_برای_نسل_قیام
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فرزند_آوری_یک_جهاد_است
رسانه ما باشید
https://eitaa.com/Nasleghiyam