🌱من چله نشین عشق توام🌱
📌چله زیارت عاشورا:
به نیابت از شهیدان«نویدصفری،مصطفی احمدی روشن،مصطفی صدرزاده»
هدیه به امام زمان🌸
https://eitaa.com/Navid_safare 💚
روز: سی و نهم
#خاطراتشهدا💭🌱
جانماز جیبی کوچکش را از پاکت درآوردند و باز کردند. فکر میکنید توی جانمازش چی گذاشته بود؟
یک کارت جیبی زیارت عاشورا که عکس رفیقش شهید سعید علیزاده رویش بود.❤️ ختم استغفار امیرالمؤمنین، تسبیح آبی که ساعتش را هم به آن وصل کرده بود و عکس رفیق شهیدش علی خلیلی. هرچه چشم چرخاندم که پلاکش را ببینم ندیدم.
همان پلاکی که توی سفر راهیاننوری که با هم رفتیم برای خودش سفارش داد و گفت رویش بنویسند دو همکار: شهید رسول خلیلی و شهید نوید صفری!🔗🌻 طرف دیگر پلاک هم عکس شهید رسول را زده بود. انگار پلاک وقت شهادت گردنش بوده که دیگر برنگشت...👣❤️🩹
#شهیدنویدصفری🌹
https://eitaa.com/Navid_safare 📌
نوید دلها 🫀🪖
رفقا مسابقه به این شکله🌱 ✔️کسی که کتاب شهید نوید و رسول رو نداره میتونه شرکت کنه❤️🔥 ✔️هر کسی که
یه خبرررررر خوب❤️🔥🤩
تا امشب فرصت شرکت در مسابقه هست لطفاً دوستانتون رو خبر دار کنید🎷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥#غیبت⛔️
⁉️یکی از فامیلها به راحتی گناه میکند و ترس هم ندارد که دیگران بفهمند، آیا اگر در مورد او صحبت کنیم، غیبت حساب میشود؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منگریهمیکنممادرتوغمنخوره..💔🥺
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است..
گاهــــی....
نگفته قرعه به نام تــــو میشود..
اللهم ارزقنا کربلا..حرم ..🥀
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#نگاه_خدا 💗
قسمت5
رسیدیم خونه منم مستقیم رفتم توی اتاقم
بعد نیم ساعت بابا رضا اومد داخل تو دستش یه نایلکس بود نشست کنار تختم ...
بابا رضا: سارا جان ،خودت میدونی که مامان فاطمه هیچ وقت دوست نداشت رنگ مشکی بپوشی از داخل نایلکس یه شال صورتی که لبه اش با مروارید کرم دور دوزی شده بود با یه مانتوی سرمه ای...
چشمام تو چشماش بود بغض تو چشماش داغونم میکرد بغلش کردمو فقط گریه کردم
حالم روز به روز بهتر میشد،عاطفه یکی از بهترین دوستم که از بچگی باهم بزرگ شدیم هر از گاهی میاومد خونمون با شوخی هایی که میکرد حالمو خوب میکرد...
(بابای عاطفه با بابا رضا دوستای دوران جنگ بودن ،بابای عاطفه ،حاج احمد جانباز بود،عاطفه بچه اخر خانواده بود ۳ تا داداش و یه خواهر بزرگ تر از خودش داره،بابا رضا بعد از جنگ عاشق مامان فاطمه میشه از همون موقع به خاطر مشکل قلبی که مامان داشت تصمیم گرفتن بچه دار نشن ولی بعد ده سال خدا منو به اونا هدیه میده)
صدای زنگ گوشیم میاومد ولی اتاقم اینقدر ریخت و پاشیده بود که نمیتونستم پیداش کنم
اخر زیر تخت پیداش کردم
عاطفه بود
-سلام عاطی خوبی؟
(صدای جیغ و خنده اش با هم قاطی شده بود)
چیشده دختر ،مثل دیونه ها چرا جیغ میکشی
عاطی: وااییی سارا قبول شدی...
-خوب الان کجاش خوشحالی دارن....
عاطی: دختره بی ذوق،رشته برق قبول شدی خنگه ،مهندس خانم...
(تا گفت مهندس ،یاد مامانم افتادم چقدر تو خونه صدام میکرد مهندس خانم)
عاطی: الو سارا غش کردی؟
من این چیزا حالیم نیست دارم میام اونجا بریم بیرون ،بهم شیرینی بدی،ناهار بهم بدی بوس بای...
( دختره خل اصلا نزاشت حرف بزنم )
بلند شدم و لباسی که بابا برام خریده بود و پوشیدم واقعن قشنگ بود ،خیلی بهم میاومد
یه دفعه صدای زنگ آیفون اومد ،دستشو از روش برنمیداشت...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#نگاه_خدا 💗
قسمت6
رفتم پایین نگاه به صفحه نکردم گوشیو برداشتم:
هووووییی آدم خل و دیونه ،آیفون سوخت...
خونه خودتون بود اینجور میزنی...
یه دفعه دیدم دایی حسین اومد جلو تر:
دسته شما درد نکنه الان ما خل و دیونه هم شدیم پس..
- واییی خدا مرگم بده شمایین(گوشی و گذاشتم سر جاش رفتم دم در درو باز کردم،از خجالت سرخ شده بودم ،نرگس جونم همراه دایی حسین بود)
- سلام
دایی حسین : علیک سلام
نرگس جون اومد بغلم کرد: سلام عزیزم خوبی
- مرسی، ببخشید من فک کردم عاطفه اس
دایی حسین ( اومد جلو و دماغمو کشید):
اره منم باور کردم
نرگس جون: ععع حسین اقا ،اذیتش نکن ،اینجور که تو دستتو از رو زنگ بر نداشتی حاجی هم بود همینو میگفت...
- چرا نمیاین داخل ؟
دایی حسین: قربون دستت ،باید برگردیم کرج ،تا الانم قاچاقی مرخصی بودم
نرگس جون: سارا جان اومدیم که بهت بگیم همراه ما بیا بریم خونه ما
- خیلی ممنون،نمیتونم بیام ،بابا تنهاست
دایی حسین (بغلم کرد) :قربون اون دلت برم من،هر موقع دوست داشتی بیای بگو بیام دنبالت...
- باشه چشم ...
نرگس جون هم بغلم کرد خدا حافظی کرد ،و آروم زیر گوشمم گفت :داری دختر عمه میشی
از خوشحالی اشک تو چشمم جمع شده بود ،آخه بعد ۱۳ سال بچه دار شده...
- الهیی قربونتون برم ،مبارکتون باشه
سرمو داخل ماشین کردم و به دایی حسین گفتم : دایی جون یه شیرینی بدهکاری به مناااا
دایی حسین: به روی چششششم یه سارا که بیشتر نداریم
دایی حسین اینا که رفتن،منم رفتم داخل که درو ببندم دیدم یکی داره بوق میزنه
درو یه کم باز کردم از لای در نگاه کردم عاطفه اس رفتم بیرون و نگاهش کردم
- عاطی تویی؟
عاطی: نه عممه
- ماشینو از کی گرفتی؟
عاطی: از شاهزاده رویاهام
- عع چه خوب یه شاهزاده واسه ما هم پیدا کن پس...
عاطی:نه خیر تو اخلاقت گنده هر کسی نمیاد سمتت
- بی مزه ،بگو از کی گرفتی
عاطی: حاج بابا گرفتم ،گفتم میخوام دختر دوستشو ببرم هوا خوری یه بادی به اون کله بی مغزش بخوره ،سویچو دودستی تقدیمم کرد
بپر بالا بریم...
- صبر کن برم کیفمو بردارم میام...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خـدا خیـلی بـزرگـه:)
یکـم صبـر کنـی...💔
#خداۍمهربانےهـا
نوید دلها 🫀🪖
رفقا مسابقه به این شکله🌱 ✔️کسی که کتاب شهید نوید و رسول رو نداره میتونه شرکت کنه❤️🔥 ✔️هر کسی که
یه فرصت دیگه به کسانی که تازه به کانال ما اومدن میدیم ان شاالله فردا شب اعلام برندگان هست❤️🔥😍
بدوووو رفیق جا نمونی😉
نظرتون در مورد چله جدید چیه😊
چله جدید چه شکلی باشه چه دعا یا ... باشه
همگی بگید منتظرتونم🥺
https://abzarek.ir/service-p/msg/1547389
لینک ناشناس بگید
رفقاااا یک نفر حالش زیاد خوب نیست و فردا یه آزمایش داره لطفا هر چقدر در توانتون هست براش دعا کنید که چیزیش نباشه و
هر چقدر در توانتون هست صلوات بفرستید
لطفاً صلوات هاتون رو اینجا ثبت کنید📌
@motahareh_sh
نوید دلها 🫀🪖
رفقاااا یک نفر حالش زیاد خوب نیست و فردا یه آزمایش داره لطفا هر چقدر در توانتون هست براش دعا کنید که
خدا خیر دنیا و آخرت رو بهتون بده🌱
🌱من چله نشین عشق توام🌱
📌چله زیارت عاشورا:
به نیابت از شهیدان«نویدصفری،مصطفی احمدی روشن،مصطفی صدرزاده»
هدیه به امام زمان🌸
https://eitaa.com/Navid_safare 💚
روز: چهلم
نوید دلها 🫀🪖
🌱من چله نشین عشق توام🌱 📌چله زیارت عاشورا: به نیابت از شهیدان«نویدصفری،مصطفی احمدی روشن،مصطفی صدرزاد
خداروشکر این چله هم به امید خدا تموم شد😍💚
ان شاالله به همین زودی چله جدید برگزار میشه منتظر بمانید🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 چگونه فرزندانمان را به پوشش مناسب تشویق کنیم؟🤔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ هنگامی که کسی را دوست میداری
او را از این محبت آگاه کن...
❣️ #امام_صادق علیهالسلام