eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلزارشهدای گمنام کرمان 🌷🌿
شهید محمدسعید دهقان اناری 🎋 که ایشون دردرگیری باسارقین درکرمان شاهرگش رومیزنن وباچندضربه چاقوبه کمرش ب شهادت میرسه🍃 فاتحه و صلواتی نثار این شهید بزرگوار نمایید ✨🌹
😍😍🥳🥳🤩🤩🥰🥰 نگاهی به دستان مادر کنیم...❤️🍀 https://eitaa.com/Navid_safare
درایـن‌آلودگـی‌شهـر🖐🏻! چہ‌پـوششـی‌بهتـرازچآدر؟! درزبآن‌عـربی‌''چ''نـدآریـم🍂.. چـآدریعنـی‌↓•• جـاے‌دُر‌وگـوهـــر👀..! خـوآهـرم! تومـثل‌دُر‌گـرآن‌قیمـت‌هستـی.. قـدرخودتـوبدون:)🖐🏻! #چادرانه
_♥️♥️:♥️♥️_ ‌‹‌اُمیدوار باش به نور؛ زیرا زیباترین باران‌ها، از سیاه‌ترین ابرها می‌بارد...›‌🌦✨🌿
🌺 حضرت مهدى عليه السلام😍 استاد الهى و عارف ربّانى ، مرحوم حاج شيخ جواد انصارى همدانى رحمه الله عليه مى فرمود: يكى از مؤمنان ، شبى كه براى بيدار شده بود مشاهده كرد كه در حدود پانصد خانه از خانه هاى همدان نورافشانى مى كنند. به او الهام شده بود كه در اين خانه ها نماز شب خوانده مى شود،✨ در نقطه اى (از زمين ) عمودى از نور ديده بود كه تا آسمان كشيده شده است و به او الهام شده بود كه در آن مكان ، وجود مقدّس عليه السلام هست كه به ايستاده است😍❤️🌹✨✨ 💥برگرفته از کتاب سوخته
اسلام علیک یا ابا صالح المهدی🌱😉😍
هرچی تو بخوای.mp3
1.68M
  💥 هرچی تو بخوای! 🔻 گاهی وقت ها توفیق عبادت پیدا نمی‌کنیم: • برای نماز شب خواب میمونیم • زیارت رفتنمون جور نمیشه و... چه علتی میتونه داشته باشه؟! منبع: مجموعه مهندسی آرزوها https://eitaa.com/Navid_safare
أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ «من کار خود را به خدا واگذار میکنم که یقینا خداوند نسبت به بندگانش بیناست»💚✨ #پروفایل #معبودم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چله به نیابت از هدیه به(ع) و حاجت روایی شما بزرگواران روز https://eitaa.com/Navid_safare
سلام😍
سلام😍
یه خبر خوب👇🏻
مسابقه داریم چه مسابقه ای😂
مسابقه داریم به مناسبت ولادت حضرت زهرا (س) و به قید قرعه کتاب شهید نوید صفری داده میشه😉به برندگان مسابقه به این صورت هست بنر زیر را برای کانال ها و دوستان خود میفرستیدو عکس فرستادن رو برای ما ارسال میکنید ﴿لطفا کسانی شرکت کنن که کتاب شهید نوید رو ندارن﴾
🌷فروش ویژه کتاب🌷 با🤩وبسته هدیه فرهنگی(شامل تسبیح آویزدار و کارت زیارت عاشورا و عکس شهیدنوید) هزینه ارسال کتاب فوق العاده ست 😍 هم محتوا هم نگارش عالیه.اگر کتاب رو خوندید،پوستر رو برای دوستانتون بفرستید 📝برای سفارش کتاب شهیدنوید به آیدی زیر پیام بدهید: @motahareh_sh 💜 @Massoumeh_sh84 کانال﴿ باشهیدنوید تا خدا﴾ @shahidnavidbook
و به آیدی زیر ارسالی کنید😉👇🏻 🌹❌🌹❌🌹 @Massoumeh_sh84 مهلت ارسال هم تا امشب هست و فردا قرعه کشی صورت میگیره😌❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡️ استاد پناهیان : ابلیس وقتی نتواند بہ کسی بگوید بیاخراب‌شو مدام مۍگوید: توالان‌خوب‌هستۍ او را در همین حد متوقف میکند! در حالۍ کہ این مرگ ایمان و هلاکتِ انسان است💔
به وقت ﴿ لبخند بهشتی﴾😍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی نویسنده: میم بانو قسمت_هشتاد_سوم با حالت خواهشگرانه ای میگویم +ازت میخوام دیگه پیگیر ماجرای نازنین نشی ابرو هایش را در هم میکشد _متاسفم ولی نمیتونم باید پیداش کنم +ازت خواهش کردم شهریار اخمش غلیظ تر میشود _خودم هیچی ، عمو محمد و چیکار کنم ؟ بهش قول دادم تا همین الانشم به اصرار تو صبر کردم +خیلی خب پس فقط ۱ هفته دیگه بهم وقت بده _برای چی ؟ +فعلا نمیتونم بگم اما هروقت کارم تموم شد بهت میگم اخمش را باز میکند و نفسش را با شدت بیرون میدهد _یک هفته بهت وقت میدم ولی شرط داره لبخندی از سر شادی میزنم +هرچی باشه نشنیده قبول میکنم _اول اینکه خودت با عمو محمد صحبت کنی و بهش بگی . دوم اینکه بعد از یک هفته هرچی فهمیدی رو به میگی و کامل برام توضیح میدی که چرا هِی از من مهلت میخوای لبخند میزنم و سری به نشانه ی تایید تکان میدهم ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ نگاهی به در سبز رنگ زنگ زدیشان می اندازم . به آن لباس های شیک و مارکدار نمیخورد که در همچین جایی زندگی کند . دیروز عصر به آموزشگاه هنر رفتم و بعد از یک ساعت ماتلی و آوردن دلیل و برهان توانستم بلاخره آدرس خانه ی نازنین را از مدیر آموزشگاه بگیرم اما وقتی به محله مورد نظر رفتم گفتند خانواده نازنین چند ماه پیش از این محله رفته اند و آدرسی هم به کسی نداده اند . اما من نامید نشدم و بعد از پرس و جو در کل محل ، توانستم آدرس خانه ی جدید را از یکی از اهالی محل بگیرم و حالا آمده ام تا با نازنین صحبت کنم بلکه شاید بفهمم هدف و قصد اصلی شهروز از آزار و اذیت من چیست . چند قدمی نزدیکتر میشوم و محکم به در ضربه میزنم . خانه آنقدر قدیمیست که حتی آیفون هم ندارد ! بعد از چند لحظه صدای زنی سالخورده از پشت در می آید _کیه ؟ +ببخشید مادر جان میشه در و باز کنید در را به آرامی باز میشود . پیرزنی لاغر با چادر سرمه ای رنگی و صورت پر چین رو به رویم قرار میگیرد . با شک مجدداً نگاهی به پلاک خانه می اندازم ؛ به آن پیرزن نمی آید مادر نازنین باشد . با لحن مهربانی میگویم +سلام. ببخشید مزاحم شدم ، من با نازنین احمدی کار دارشتم به من گفتن اینجا زندگی میکنه پیرزن اخم غلیظی میکند _چیکارش داری ؟ +من یکی از دوستاشم میخام باهاش راجب یه موضوعی صحبت کنم با چشم هایش سر تا پایم را میکاود _بگو من خودم بهش میگم به زور لبم را به لبخند میکشم +نمیشه باید حتما ببینمش وگرنه بهش زنگ میزدم و میگفتم 🌿🌸🌿 《من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد》 باباطاهر 🌸🌸🌸🌸🌸🌸