♥️⃟📿
آقاموݩمنٺظرھ...↯
بریمدعاےفرجبخوݩیم...🙃🤲🏻
#اللھمعجللولیڪالفرج...🍃
خیلےوقٺمونونمیگیرھرفقا-!🤚
#دعـاےفࢪج
#قراࢪعـاشقانه
https://eitaa.com/Navid_safare
دیگہبایدچہاتفاقۍ#توۍجھــانبیوفتہ....
ڪہبدونیم؛
مابہامامزمـانمحتاجـیم💔'!؟
#شهیدانه
وقتیمیـرفتگلزارشهداتمومسنگِقبرها
رومیشُست(':
وهمشونوبهآغوشمیڪشید♥️
آخهممڪنبودیکیشونپسرشباشه :)
⇨💔↯
.هے گفتیمـ ..
آقا بیا ؛ خستھ شدیم!
یه بارم بگیم..
آقا بیا " خستھ شدے '|🥀|'
#السلامعلیڪیابقیھاللہ
#همسفرانه ❥'
.
.
وقتی پسـ👦🏻ـر اولم میخواست به دنیـ🌍ـا بیاید، حسین گفت:
«طبــق سنّـت و سفـ👌🏻ـارش پیـــامبــر اکـ🌸ـرم(ص) باید اسم بچه را مشخص کنیم.»
گفتم: «شما انتخـ☺️ـاب کنید.»
گفت: «اگر دختر بود اسمش را فاطـ✨ـمه میگذارم و اگر پسر بود محـ🌙ـمد؛ البته نه محمد تنھـ☝️🏻ـا بلکه اسم دیگری هم میخواهم در کنارش باشد.»
گفتم: «چـ🤔ـرا دو اسم؟»
گفت: «دوست دارم اســم پســرم را حسیـ💫ـن بگذارم تا اگر من شھـ🌷ـید شدم، تسکینی برای تو و مادرم باشد که حسین به جـ✋🏻ـای حسین است.
اما چون میدانم وجود فاطمــه و محــمد در هــر خانـ🏠ـهای باعث برکت و صفـ💗ـای خانه است اگر خدا، دوازده پســر هم به من بدهــد، اول اســم همــه را مــحـ😇ـمد میگذارم. اگر من شھید شدم اسم پسرم را محمدحسیـ🌱ـن بگذارید.»
💠از سردار شھید حسین تاجیک دو فرزند به نامهای محمدحسیــن و محمدمھــدی به یادگار مانده است.💠
به روایت همسر شهید حسین تاجیک🌱
#عاشقانههای_شهدایی 🕊
https://eitaa.com/Navid_safare
چله#زیارت_عاشورا
به نیابت از#شهید_نوید_صفری
هدیه به#امام_زمان(ع)
و
حاجت روایی شما بزرگواران
روز#بیستم
https://eitaa.com/Navid_safare
فـࢪاز؎از#وَصیتنـٰامہۍحـٰاجے(:
عزٺدستِخداست؛
وبدانیداگـࢪگمنـٰامتࢪینهمباشید
ولے...
نیتِشمایاࢪ؎مࢪدمباشدمےبینیدخدٰاوند؛
چقدࢪبـٰاعزتوعظمتشمآࢪا
دࢪآغوشمےگیࢪد...🙂♥️
همینقدرقشنگ(:
#امام_زمان_(ع)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_لبخند_بهشتی نویسنده: میم بانو
قسمت_هشتاد_هفتم
کمی مکث میکند ، چشم هایش پر از اشک شده و انگار ادامه دادن این بحث برایش سخت است .
برای اینکه اذیت نشود میگویم
+میخوای چند دقیقه صبر کنیم تا حالت بهتر بشه ؟
سری به نشانه تایید تکان میدهد .
این چند دقیقه برای من هم زمان خوبیست ، باور حرف های نازنین برایم سخت است .
شهروز گفته بود خانواده اش اجازه نمیدهند با دختری دوست بشود ، علاوه بر این شهروز آدمی نیست که بخواهد به کسی انقدر محبت کند .
نازنین میخواهد ادامه بدهد اما من پیش دستی میکنم
+نازنین تو واقعا داری حقیقتو میگی ؟
_چرا باید دروغ بگم ؟
سکوت میکنم .
نازنین بعد از کما فکر کردن بلند میشود و رو به من میگوید
_یه لحظه صبر کن الان میام
داخل خانه میرود و کمی بعد با موبایلش بر میگردد .
کمی در موبایلش جست و جو میکند و بعد صفحه را نشانم میدهد .
ابرو بالا می اندازم و با تعجب عکس را میکاوم .
عکس نازنین و شهروز است که در ماشین نشسته اند و شهروز با لبخند پهنی دست گل کوچک و صورتی رنگی را به طرف نازنین گرفته است .
پس شهروز علاوه بر مغرو و حیله گر بودن بازیگر خوبی هم هست .
نازنین عکس ها را یکی پس از دیگری نشانم میدهد ، عکس ها حرف های نازنین را به خوبی ثابت میکنند .
برای اینکه مطمئن تر شوم میگویم
+شهروز بهت نگفت که خانوادش از این ماجرا خبر دارن یا نه ؟
همانطور که مینشیند با اطمینان پاسخ میدهد
_گفت خانوادش خبر ندارن و با این طور روابط مخالفن بخاطر همین منتظر تا هر وقت بهش اجازه دادم با خانوادش بیاد خواستگاری
+خب حالا بقیه چیزی که داشتی تعریف میکردی رو بگو
_بعد از یه مدت اصرار کردن بلاخره قبول کردم که بیاد خواستگاریم
میان حرفش میپرم
+چرا تا قبلش اجازه نمیدادی ؟ اولش گفتی بخاطر وضع مالیت ولی میگی شهروز بعد از دوستیتون از اوضاع مالیت با خبر شد
_از مخالف خانواده شهروز میترسیدم
سر تکان میدهم
+خب ادامه بده
_شهروز به من توضیح داد که خانوادش درک بالایی دارن و با این موضوع مشکلی ندارن .
انقدر باهام حرف زد تا من قانع شدم و اجازه دادم تا با خانوادش صحبت کنه بیان خواستگاریم .
چند روز بعد وقتی اومد دنبالم تو ماشین خیلی عصبی و کلافه بود و اصلا باهام حرف نمیزد .......
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_لبخند_بهشتی 🦋
نویسنده: میم بانو🌸
قسمت_هشتاد_هشتم
انقدر باهام حرف زد تا من قانع شدم و اجازه دادم تا با خانوادش صحبت کنه بیان خواستگاریم .
چند روز بعد وقتی اومد دنبالم تو ماشین خیلی عصبی و کلافه بود و اصلا باهام حرف نمیزد . وقتی ازش پرسیدم چرا انقدر عصبیه گفت : من با خانوادم صحبت کردم برای خواستگاری اون ها مشکلی ندارن ولی یه مشکل دیگه هست . مشکلم دخار عمومه .
من یه دختر عمو دارم که خیلی منو اذیت میکنه ، میگه باید با من ازدواج کنی ولی من ازش بدم میاد ، یه دختر خشک مقدس و بد اخلاقه ، حالا هم نمیدونم چطوری فهمیده من میخوام ازدواج کنم ولی گیر داده به من میگه یا با من ازدواج میکنی یا یه بلایی سر تو میاره . دختره ی پول پرست فقط منو بخاطره پولم میخواد . به یه ذره دو ذره هم راضی نیست همه ی پولمو میخواد .
با تعجب ابرو بالا می اندازم ، بدون شک منظور شهردز من بوده ام . پوزخند صدا داری میزنم . چه تهمت هایی که به من نزده است . واقعا تصورش هم خنده دار است که من بخاطر پول شهروز برای ازدواج با او اصرار کنم و اورا برای اینکه با من ازدواج کند تهدید کنم .
زیر لب طوری که نازنین بشنود میگویم
+یه حق چیز های ندیده و نشنیده
نازنین که خود به دروغ بودن حرف های شهروز واقف است نفس عمیقی میکشد و ادامه میدهد
_من از حرف های شهروز ترسیدم . اون موقع چون شناختی از تو نداشتم حرف های شهروز رو باور کردم و خیلی ترسیدم ، جدا شدن از شهروز برام مثل یه کابوس بود .
ازش پرسیدم باید چیکار کنم ؟
گفت : دختر عموی من میخواد بیاد آموزشگاه هنری که تو قبلا توش کلاس میرفتی ، رشته ای که ثبت نام کرده تو هم ثبت نام کن تا بعدا بهت بگم چیکار کنی .
آب دهانم را با شدت قورت میدهم .
احساس میکنم دنیا دور سرم میچرخد .
چنین چیزی غیر قابل باور است !
یعنی شهروز قبل از شروع رابطه ی مجدد با خانواده ما تصمیم گرفته بود من را اذیت کند ؟
بدون شک برای آزار و اذیت های ساده خودش را انقدر به زحمت نینداخته است ، حتما هدف بزرگتری دارد .
خدا میداند که از کجا فهمیده من در آموزشگاه ثبت نام کردم . شاید شخص دیگری جز شهروز هم پشت این ماجرا هست .
سر تکان میدهم و خودم را به سختی از سوال های بی جواب و افکار بهم ریخته ام بیرون میکشم .
نازنین که حال خراب من را میبیند با ترس میگوید
_حالت خوبه ؟ چرا یه هو رنگت پرید ؟ میخوای برم برات......
بی توجه به حرف هایش میگویم
+نازنین شهروز خیلی خطرناکه ، همونطور که خودت فهمیدی بهت دروغ گفته اما موضوع اصلی اینه کا خانواده من نزدیک ۹ سال با خانواده شهروز قطع رابطه کرده بودن .
روز اول کلاس آبرنگ فقط چند روز از اولین دیدار من و شهروز بعد از ۹ سال گذشته بود .
نازنین بیشتر از من تعجب میکند . کمی خودش را روی نیمکت جا به جا میکند
_شهروز اصلا به من اینو نگفته بود
که با شما قبلا قطع رابطه کرده بودن
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
و گاهی درد و عشق باهم میشود آخرین بوسههای یک پـدر بر پیکربیجان پسـر..💔
شادی روح پدر بزرگوار شهید نوید بخونید فاتحه و صلوات🥀🌿
#شهید نوید صفری🔗❤️
منظورازرفاقــتبہهمرسیدننیسـت..!
#باهمبـهخــــــدارسیدنـهٔ👀،
اینجـوریِكمـیگـنالـرفیـقثـمالطـریـق🖐🏻!
#شهیدانه🌿
#حاج_قاسم
https://eitaa.com/Navid_safare
نوید دلها 🫀🪖
https://eitaa.com/Navid_safare
این وصیت نامه رو برای دوستان و آشنایان و کانال هاتون بفرستید
مطمئن باشید اگر یک نفر به وسیله ی شما با #شهید اشنا بشه و به نیتش#زیارت_عاشورا بخونه شما هم در این ثواب سهم دارید
زنده نگه داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال رسمی شهید نوید صفری
این کانال رو به دوستان خود معرفی کنید🥳
#امام_زمان
رفیق اصلا میدونستی حضرت زهرا روح القدوس هستن و چقدر برای دعاها میتونی به مادر متوسل بشی و دست خالی نمونی 🌱