ی دلنوشته از همسر شهید دانیال زینال زاده شهید مدافع امنیتی ک تازه داماد بود و همسرشم فقط ۱۷،۱۸سال سن داشت رو درباره عیدو... دیدم ، گفتم قشنگه براشماهم بزارم :
#دلنوشت
یادمه بچه تر که بودیم از یک ماه قبل برای ۱۳ روز تعطیلات برنامه ریزی میکردیم...
فلان کلاس و بریم؟
خونه ی فلانی بریم؟
به فلان هدف برسیم..
دور هم که جمع میشدیم همه بودن..
همون موقع ها هم با خودم میگفتم این چیزا موندگار نیست..
همیشه ترس داشتم از اینکه کم رنگ بشه ذوقمون و موندگار نباشه...
جلو تر که اومدیم ..
زخم شدیم..
غم شدیم ..
سخت شدیم..
تاریک شد همه چی..
میدونی اما حالا حس میکنم زورمون خیلی زیاد شده...
خیلی زیاد تر از زخمامون..تاریکی هامون..
چون همه ی ما بزرگ شدیم..
به نظر من بزرگ شدن به زخمه رفیق؛به زخم.
من برعکس خیلیا نمیخوام برگردم به گذشته..
نمیخوام برگردم به زمان ذوق و نورم..
من زخم به زخم بزرگ شدن هام و ستایش میکنم و بابتش از خدا ممنونم...
اگه زخمت عمیق نباشه با هر خراش ریزی دردت میاد؛)
https://eitaa.com/Navid_safare 🌱 ✨