eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
خانواده‌اش_هم_بارها_شهید_شدند.... 🌷حمله عصبی که می‌یومد سراغش تموم فکر و ذکرش می‌شد تسکین درداش. می‌دونستم دیر یا زود کار دستِ خودش می‌ده. ایّوب کسی بود که شهلا از زبونش نمی‌افتاد. اون روز وقتی دیدم نیم ساعته صِدام نزده هول برم داشت.... بی‌حال یه گوشه نشسته بود. چشمم افتاد به خون‌های تازه روی فرش. دلم هُـرّی ریخت. نوک چاقـو رو فرو برده بـود تو سینه‌اش و فشار می‌داد!! 🌷مـرد همسایه رو صدا زدم. بچه‌ها دویدن تو پذیرایی و خیره شدن به باباشـون.... ترسم از این بود که نکنه چاقو رو اون‌قدر فرو کنه تو سینش که برسه به قلبـش!! چونم به لرزش افتاده بود. -- ایّوب جان، چاقو رو بده به مـن. چرا با خودت این کار رو می‌کنی؟ مرد همسایـه رسید و دستشو گرفت. ایوب داد می‌زد: ولم کـن. بزار این ترکش لعنتی رو درش بیارم. تورو خـدا شهلا.... 🌷بغضم ترکید: ایّوب جان بزار بریم دکتر. درد داشت. -- دارم می‌سوزم شهـلا. بخدا خودم می‌تونم درش بیارم. خستم کرده.... بچه‌ها کنار هم ایستاده بودن و غریبـانه نگاهِ باباشون می‌کردن و آروم آروم اشک می‌ریختن. ایوب تنش می‌لرزید. قطره‌های اشک از گوشه‌ی چشمش می‌چکید. ....به‌هوش که اومد تا چشماش به زخم تازه رو تنش افتاد، پرسید: این دیگه چیه؟! اشکامو پاک کردم و چیزی نگفتم. چون اگر می‌فهمید خیلی از من و بچه‌ها خجالت می‌کشید.... 🌹خاطره ای به یاد جانباز شهید معزز ایّوب بلندی راوی: همسر گرامی شهید ❌ روز محشر که حَق و حُقه جداست ✅  بُرد با خانواده شهداست https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
صبر_زینبی_مسیح_کردستان 🌷توی چشم بروجردی زل زده بود و هرچی از دهنش در می‌یومد می‌گفت. بهش سلام کرد.... عوض جواب سلام، گفت: من تحمل سلام و جواب آدمکشارو ندارم. تو اومدی کردستان کشتار راه بندازی! خون این همه بی‌گناه گردن توئه! اصلاً چی از جون این مردم می‌خوای!؟ کی تو رو گذاشته این‌جا؟ 🌷دردش رو می‌دونست، می‌فهمید منظوری نداره و اتفاقاتی که براش افتاده، غیرقابل تحمل بوده.... سکوت کرده بود و لبخند می‌زد، می‌خواست آرومش کنه که جلوی نیروها دستش رو بالا برد و سیلی محکمی به صورت بروجردی زد!! 🌷....خون، خونِ بچه‌ها رو می‌خورد. خواستند باهاش درگیر شن که حاجی نذاشت. صورت جوون رو بوسید و بردش سمت محراب، گفت: من دعا می‌کنم، شما آمین بگید. -- خدایا! به مقربان درگاهت، اگه ما دچار اشتباه شدیم، ما رو هدایت کن. اگه هم قابل هدایت نیستیم از میون برمون دار.... 🌹خاطره اى به ياد قهرمان لرستان، سردار سرلشکر پاسدار شهید محمّد بروجردی https://eitaa.com/Navid_safare 🌱