#خاطرات_شهید
🔹زنگ زده بود که نمی تواند بیاید دنبالم .باید منطقه می ماند. خیلی دلم تنگ شده بود. آن قدر اصرار کردم تا قبول کردخودم بروم.من هم بلیت گرفتم و با اتوبوس رفتم اسلام آباد.
🔸کف آشپزخانه تمیز شده بود.همهی میوه های فصل توی یخچال بود؛توی ظرفهای ملامین چیده بودشان .کباب هم آماده بود روی اجاق ،بالای یخچال یک عکس از خودش گذاشته بود ،بایک نامه .
🔹وقتی می آمد خانه ،خانه من دیگر حق نداشتم کار کنم .بچه را عوض می کرد .شیر براش درست میکرد سفره را می انداخت و جمع می کرد .پا به پای من می نشست لباسها را می شست ،پهن میکرد،خشک می کرد وجمع می کرد.
🔸آنقدر محبت به پای زندگی میریخت که همیشه بهش میگفتم «درسته کم میآی خونه، ولی من تا محبتهای تو رو جمع کنم، برای یک ماه دیگه وقت دارم.»
نگاهم میکرد و میگفت «تو بیشتر از اینا به گردن من حق داری.» یک بار هم گفت «من زودتر از جنگ تموم میشم. وگرنه، بعد از جنگ به تو نشون میدادم تموم این روزها رو چهطور جبران میکنم.»
✍ روای همسربزرگوارشهید
📎فرماندهٔ دلاورلشگر۲۷محمدرسولالله(ص)
#سردارشهید_محمدابراهیم_همت🌷
#سالروز_ولادت
●ولادت : ۱۳۳۴/۱/۱۳شهرضا
خاطره ای به روایت همسرشهیدنوید در مورد محبت و احترام خاص شهید به مادر بزرگوارشان:
« - با خوشحالی می گفت مادرم در حق من مستجاب الدعوه است، هروقت کارم گیر میکنه، زنگ میزنم و به مامان میگم دعام کنه، کارم درست میشه…
- می گفت گاهی به ویژگی های مادرم که فکر میکنم، می بینم یسری چیزا خدا تو وجودش قرار داده، یسری ویژگی ها داره که لیاقت مادر شهیدشدن رو داره…
- ملتمسانه می گفت شهدا دعا کنید شهید بشم، مادر منم مثل مادرِ شما تاج مادر شهیدی سرش بگذاره و روز قیامت بین همه مادرا پیش حضرت زهرا (س) سربلند باشه…
- خیلی مادری بود و هست. اصلا شهدا همه مادری اند...»
(برگرفته از پیج اینستای همسرشهید)
- سلامتی همه مادران شهدا به ویژه مادر عزیز شهیدنوید و شادی روح پدر شهید صلوات..
#شهیدنویدصفری
#خاطرات_شهید
شهیدآنلاین
🍃سبک زندگی شهید به روایت همسر: 🍃
💌«کار خوبه خدا درستش کنه»
یکبار که پیگیر کارهای اداری وام ازدواج بود، کار گیر کرده بود، بهش گفتم اشنایی نیست کارو درست کنه، گفت: کار رو باید خدا درست کنه، بنده ی خدا چکاره ست.
همیشه برای انجام هرکاری تلاشش رو میکرد، قدمش رو برمیداشت، بقیه اش رو میسپرد به خدا، به معنای واقعی اینکارو میکرد.
تکیه کلامش این بود"کار دست خداست"
سوریه که بود میگفت دوسه تا از بچه های اینجا خیلی نورانی ان، بهشون گفتم امروز فردا شهید میشید، گفتم سفارش کن هواتو داشته باشن وقتی رفتن اونور. گفت از بنده خدا نمیخام. خدا، خدا رو عشقه….
#خاطرات_شهید
#شهیدنویدصفری
کانال رسمی شهید نوید صفری💚
✨سبک زندگی شهید به روایت مادر:✨
📛«دوری از غیبت»
هرزمان که دور هم جمع بودیم و احساس میکرد بحث به غیبت کشیده شده، آرام مرا تکان میداد و با لبخند و شوخ طبعی همیشگی اش میگفت "مامان بیدار شو، بیدار شو"
حواسش بود در عین در جمع بودن و نشاطی که با حضورش به جمع می داد، گناهی نشه
#خاطرات_شهید
#شهیدنویدصفری
🍃بسم رب الشهداﺀ🍃
#به_روایت_همسرشهید:
عاااشق شهدای گمنام بود، سعی میکرد هرجا که می رویم، از بازار تا هیئت، نزدیکترین مزار شهدای گمنام را هم زیارت کنیم. خیلی صادقانه و از عمق دل و باصفا با این شهدا صحبت میکرد. اول بهشون سلام میداد و بعد هم شروع به درد ودل می کرد و آخرش هم دعا🙏
اکثر اوقات سر مزارشون برام از مقام و جایگاه حضرت زهرا(س) میگفت و آخر سر با حسرت می گفت "خوشابحالشون که حضرت زهرا (س) هرشب بهشون سر میزنه". خیلی قشنگ هم دعا می کرد.
بهشون می گفت "الهی هر کدومتون بیشتر برای ما دعا کنه، حضرت زهرا (س) بیشتر بهش سر بزنه😃"… یا گاهی بهشون می گفت: "خوشابحالتون که با این سن کم به این زیبایی عاقبت بخیر شدید و خیالتون راحت شد. شما چی می بینید اونجا که حاضر نیستید از گمنامی دربیاید. بامعرفتا مادراتون منتظرند 😔 "
هروقت هم قرار بود بریم هیئت ، شهدا رو دعوت می کرد به روضه و ازشون می خواست باهامون بیان...
✓ بیست روز مفقودی و گمنامی اش، قبل بازگشت پیکر پاکش، نشان از ارادتش به شهدای گمنام داشت.
#خاطرات_شهید
#شهیدنویدصفری