eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی نویسنده: میم بانو قسمت_چهل_هشتم با دیدن نام مادرم سریع تماس را وصل میکنم +الو _سلام مادر کجایی ؟ +سلام ببخشید اصلا حواسم به ساعت نبود _عیب نداره .نیم ساعت دیگه میخوایم ناهار بخوریم تا اون موقع بیا +من ۲۰ دقیقه ی دیگه راه میوفتم بیام باغ _باشه مادر خدافظ +خدافظ بلند میشوم تا کمی دیگر گشت و گزار کنم و بعد به باغ بروم . چادرم را میتکانم و حرکت میکنم اما به محض اینکه قدم اول را بر میدارم روی زمین سُر میخورم . قبل از اینکه بتوانم تعادلم را حفظ کنم از تپه پرت میشوم پایین و با زانو زمین میخورم . جیغ بلندی میکشم . میخواهم بلند شوم که درد شدیدی در زانویم راستم احساس میکنم . سریع روی زمین دراز میکشم . نمیتوانم پای راستم را تکان بدهم . از شدت درد مدام جیغ میکشم . کسی نیست که کمکم کند . نه این پایین را کسی میبیند و نه در این اطراف کسی هست . از شدت درد به خودم میپیچم و در دل از خدا کمک میخواهم . صدای پایی از دور میشنوم . صدا آرام آرام نزدیک میشود . در دلم امیدوار میشوم . با صدای بلندی میگویم +کسی اونجاست ؟ کمی سرم را بالا می آورم تا بهتر ببینم . آن شخص به بالاس تپه میرسد . بلاخره چهره اش معلوم میشود . با دیدن سجاد جا میخورم . آنقدر خوشحالم که دردم را فراموش کردم . سجاد هم انگار از دیدن من تعجب کرده است . آرام از تپه پایین می آید . انگار تازه پایم را دیده است . رنگش به وضوح میپرد و چشم هایش میترسند اما سعی میکند خودش را خونسرد نشان بدهد . با خونسردی ساختگی میگوید _چی شده ؟ بی توجه به سوالش میپرسم +چطوری منو پیدا کردید ؟ ابرو هایش را درهم میکشد _شما اول جواب سوال منو بده +از تپه افتادم نگاه عاقل اندر سفیهی به من میکند . دوباره نگاهش را به پاهایم میدوزد . انگار ترسیده است .از درد عرق سرد کرده ام . بی خیال سوال قبلی ام میشوم و میپرسم +پام چی شده ؟ زیر چشمی نگاهم میکند _چیزی نشده فقط یکم زخمی شده میدانم که دروغ میگوید . یعنی مطمئنم که دروغ میگوید . این حرف ها را میزند که من را نگران نکند . سرم را بلند میکنم که پایم را ببینم اما سجاد سریع صدایم میزند _نورا 🌸🌿🌸 《مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم》 حافظ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی 🦋 نویسنده: میم بانو🌸 قسمت_چهل_نهم سرم را بلند میکنم تا پایم را ببینم اما سجاد سریع صدایم میزند _نورا ! آنقدر کلافه ام که خیلی به اینکه خانم کنار اسمم را جا انداخته است توجه نمیکنم . اینکه سجاد نمیگزارد پایم را ببینم کنجکاو ترم میکند . کنارم مینشیند و قهوه ای چشم هایش را به چشم هایم میدوزد _خیلی درد داری ؟ +الوش بیشتر بود اما الان انگار پام سر شده کلافه کلاهش رو از روی سرش بر میدارد و آب دهانش را با صدا قورت میدهد . دوباره سرم را بلند میکنم که پایم را ببینم ، این بار گوشه ی چادرم را میگیرد و روی صورتم را می اندازد . عصبی چادرم را کنار میزنم +چرا نمیزاری پامو ببینم ؟ مگه نمیگی چیزیش نشده سر تکان میدهد و با جدیت میگوید _اگه پاتو ببینی ممکنه هول کنی یک لحظه چیزی به ذهنم میرسد . سریع میپرسم +شلوارم پاره شده ؟ دوباره به پایم نگاه میکند . سریع نگاهش را از پایم میگیرد و به صورتم میدوزد _آره پاره شده از شرم گونه هایم سرخ میشود . سعی میکنم کمی پایم را جمع کنم تا نتواند آن را ببیند اما به محض تکان دادنش درد بدی در پایم میپیچد . از درد آخ بلندی میگویم . انگار سجاد متوجه شده که بخاطر اینکه پایم پوششی ندارد خجالت کشیده ام . بلند میشود و کنار پایم مینشیند و میگوید _پاتو تکون نده بعد چادرم را میگیرد و روی پایم میاندازد . در تمام این مدت سهی میکند به پایم نگاه نکند . زیر لب ( ممنونی ) میگویم و در دل خاله شیرین و عمو محسن را بخاطر تربیت درستشان تحسین میکنم . پایم شروع به تیر کشیدن میکند و بی اختیار جیغ خفیفی میکشم . سجاد سریع بلند میشود و کنارم می ایستد _چی شد ؟ با ترس میگویم +پام داره تیر میکشه _خیلی خب آروم باش الان یه کاری میکنم. کلاهش را از روی زمین چنگ میزند و دوباره روی سرش میگزارد . موبایل را از جیبش بیرون می کشد و سریع شماره ای را میگیرد . تلفن را کنار گوشش میگزارد و بعد از سکوت کوتاهی خطاب به شخص پشت تلفن میگوید _الو ، سلام .خوب گوش کن ببین چی میگم......... 🌿🌸🌿 《بار ها افطار خود را قبل موعد خورده ام بس که از زیباییت الله اکبر گفته اند》 امین شیرزادی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ کاشکی به دادم برسی / نذار بگیره تو دلم، جایِ حسینت رو کسی / سلام‌الله‌علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شدنمون مبارک😍🌱😍1,3K 🎉🥳🎉
او آمده تا دست تو را هم بگیرد هیچ کس توی این کانال اتفاقی نیومده همگی دعوت شده ی هستید 🥲🥺❤️💚😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از امشب دوباره تا شهادت نماز شب هامونو به مادرمون هدیه کنیم ؟؟ 😍❤️ به عشق مادر پهلو شکستمونم که شده حتی یک رکعت هم ‌که شده بخونیم😍 مگه میشه مادر هم تو این دنیا هم دراون دنیا دست محبتشو به زندگیه بچه هاش نکشه؟؟😍 خودمون رو عزیز تر کنین برای مادرجانمون😉❤️