خوش دولتی است عشقت ، تا در سرِ که باشد؟
پیدا بُوَد کزین مِی ، در ساغرِ کِه باشد؟
هر عاشقی ندارد ، بر چهره داغ دردت
آن سکه ی مبارک ، تا بر زر کِه باشد؟
هر چشم و سر نباشد ، در خوردِ خاک پایت
تا سرمه ی کِه گردد، تا افسر کِه باشد؟
هر دل که دید چشمت، آورد در کمندش
ترکی چنین دلاور، در لشکر که باشد؟
گفتی که گر بیفتی ، من یاور تو باشم
خوش وعدهای است لیکن ، این باور که باشد؟
ای آفتاب خوبی ، در سایه ی دو زلفت
آن سایه ی همایون ، تا بر سر که باشد؟
تا دلبر منی تو، دل نیست در برِ من
در عهد چون تو دلبر، خود دل برِ کِه باشد؟
حالی غریب دارم، شرح و حکایت آن
در نامه که گنجد؟ در دفتر که باشد؟
گفتی که بر در من، منشین ز جوع سلمان
چون با در تو گردند، او با در که باشد؟
#سلمان_ساوجی #شعر
📜