في الْحُبّ وَ في الحَرب، یُقتَلُ الأبْرِياء، دائماً
« در عشق و در جنگ، همواره بیگناهان کشته میشوند ...»
#نجیب_محفوظ | #یک_فنجان_شعر🤍
«وطن المرء، ليس المكان الذي ولد فيه؛
بل هو المكان الذي تنتهي فيه جميع محاولاته للهروب!»
وطنِ انسان، جایی نیست که انسان در آن متولد شده باشد؛ بلکه جایی است که در آن، تمام تلاشهایش برای فرار به پایان برسد!(:
#نجیب_محفوظ | #یک_فنجان_شعر🤍
إنّ جناحي
صغيرٌ على الريح…
بالهایم برای پرواز در باد خیلی کوچکاند...
#محمود_درویش | #یک_فنجان_شعر🤍
الهواء الذي تتنفّسينه يمر برئتيّ أنا !
هوایی که نفس می کشی
از ریه هایِ من می گذرد …[❤️🩹🫂]
#نزار_قبانی | #یک_فنجان_شعر🤍
أعشقُ يا حبيبتي
إذن أنا موجود...
محبوبِ من!
عشق میورزم
پس هستم!
#نزار_قبانی | #یک_فنجان_شعر🤍
نعاني من مرض عُضال إسمُه الأمَل
از بیماری سختی رنج میبریم...
نامش؟!
امید!
هزار دفعه مرا کشت و زنده کرد، آری!
"امید" گاه همین قدر مایهٔ رنج است...
#محمود_درویش | #یک_فنجان_شعر🤍
البقاء مع شخص تحبه
وأنت تعلم أنك ستفارقه،
كاللعب تحت المطر...
ممتع، لكنك تعلم أنك ستمرض لاحقاً!
ماندن با شخصی که دوستش داری
و میدانی که از او دور خواهی شد،
به بازی کردن زیر باران میماند...
لذتبخش است، اما میدانی که بعدا بیمار خواهی شد!
#غسان_کنفانی | #یک_فنجان_شعر🤍
أُريدك دائماً بِقُربي
إن وقع حُزن الأرض على كَتفي أميلُ إليك...
میخواهم همیشه کنارم باشی
تا اگر اندوه زمین روی شانههایم افتاد
به سمت تو کج شوم...
#نزار_قبانی | #یک_فنجان_شعر🤍
إشْتَقْتُ إلیکَ
فعلِّمْنِی أنْ لاأشتاق
علِّمْنِی کیفَ أقُصُّ جُذُورَ هَوَاکَ من الأعماقْ
علِّمْنِی کیف تَمُوتُ الدَمْعَة ُفی الأحداقْ
علِّمْنِی کیفَ یموتُ القلبُ
و تنتحِرُ الأشواقْ...
دلتنگ توام
مرا بیاموز چطور دلتنگت نباشم
چطور باید ریشۀ عشقِ تو را از اعماق جانم برکنم؟!
بیاموزم
چگونه اشک در کاسۀ چشم میمیرد
بیاموزم قلبها چطور میمیرند
و شور و شوقِ وجودِ آدمی چگونه خودکشی میکند؟!
#نزار_قبانی | #یک_فنجان_شعر🤍
أيها الحزن!
ألم تؤلمك ركبتاك من الجثو فوق صدورنا؟!
آه ای غم!
آیا زانوانات که بر سینه های ما نشسته، به درد نیامده؟!
#امین_معلوف | #یک_فنجان_شعر🤍
في كل مرة أنظر إليك
جمل مألوفة تتبادر إلى الذهن:
في هذه الأرض
هناك شيء يستحق العيش
هربار که نِگاهت میکنم،
جملهای آشنا، به ذهنم خطور میکند:
در اين سرزمين،
چيزی هست كه ارزش زندگی كردن دارد .
#محمود_درویش | #یک_فنجان_شعر🤍
كأنَّ حياتنا
حِصَصٌ من الصحراء
مُخْتَلفٌ عليها بين آلهة العِقار
و نحن جيرانُ الغبار الغابرونَ .
گویی زندگی ما
تکه بیابانهایی است
که صاحبان زمین بر سر آن جدال میکنند
در حالی که ما، همسایه غبارِ گذشتگانِ خود هستیم.
#محمود_درویش | #یک_فنجان_شعر🤍
فلطالما تمنيت
أن أكتب قصيدة فوق الثلج
وأحب امرأة فوق الثلج
وأجرب كيف يمكن لعاشق أن يحترق بنار الثلج…
همیشه آرزو داشتهام
روی برف، شعر بنویسم
روی برف، عاشق شوم
و دریابم که عاشق
چگونه با آتش ِ برف میسوزد...
#نزار_قبانی | #یک_فنجان_شعر🤍
لقد سقطت عند قدميك كثيرًا لدرجة أنني لن أتمكن من النهوض مرة أخرى!🪵
چنان در پایت افتادم که دیگر؛ برنمیخیزم!🌿
#علی_مقیمی| #یک_فنجان_شعر🤍
الهواء الذي تتنفّسينه يمر برئتيّ أنا؛
هوایی که نفس می کشی
از ریه هایِ من می گذرد🫂❤️🩹
#نزار_قبانی | #یک_فنجان_شعر🤍
إذا کنت لا أستطیع أن أشرب
القهوة معک
فلماذا وجدت المقاهی؟
و إذا کنت لا أستطیع أن أتسکع
معک بغیر هدف
فلماذا وجدت الشوارع؟
و إذا کنت لا أستطیع أن أتغرغر
باسمک بلا خوف
فلماذا کانت اللغات؟
و إذا کنت لا أستطیع أن أصرخ "أحبک"
فما جدوى فمی؟!
اگر نتوانم با تو قهوه بنوشم
کافه ها به چه کار میآیند؟
و اگر نتوانم بی هدف با تو پرسه بزنم
خیابانها به چه کار میآیند؟
و اگر نتوانم بی هراس نامت را در گلو بگردانم
کلمات به چه کار میآیند؟
و اگر نتوانم فریاد بزنم "دوستت دارم"
دهانم به چه کار میآید؟
#سعاد_الصباح | #یک_فنجان_شعر
إذا ذكرَتْكِ العينُ يوْماً تَبادَرَتْ
دُمُوعي على الخَدّينِ تَجري بأرْبَعِ
اگر چشمم تو را روزی به یاد آرد
روان از چار سو بر گونهها گردند اشکانم...
#العباس_بن_الأحنف | #یک_فنجان_شعر🤍
هناکَ عالم وهناکَ شخص بمثابه عالم
و أنتِ وحدکِ عالمی .
آن جا جهانی است
و آن جا کسی است شبیه به جهان
و تو به تنهایی، جهان منی🫂🫀¡
#خلیل_جبران | #یک_فنجان_شعر🤍
فی یوم هنعود، ده بیننا وعود
و فی غیابه أکید لسه الأمل موجود
قصاد عینی، فی کل مکان
قصاد عيني🪴
یک روز باز خواهیم گشت، بین ما بازگشتی است
و در نبودش قطعا هنوز امید به دیدار وجود دارد
همه جا مقابل چشمم است💘(:
#عمرو_دیاب | #یک_فنجان_شعر🤍
تسألني: ما أروع شعور في الحُب؟
فأقولُ لكَ: الأمان
أن تشعرَ أن أحدهم
ممسك بقلبك لا بيدك..!
«میپرسی: کدامین احساس در عشق شگفتانگیز است؟
میگویم: "اَمنیت"
اینکه حس کنی کسی "قلبت" را تنگ در آغوش میگیرد...نه دستانت را...!»
#أدهم_شرقاوی | #یک_فنجان_شعر🤍
قالت لى: حدثنى عن الحنين
فقلت: الحنين هو أن تسمع صوت
من تحب و تلتفت و لا ترو أحداً...
به من گفت: از دلتَنگی بگو
گفتم: دلتنگی يَعنی صدایِ محبوبات را بشنوی، روی برگردانی و كسی آنجا نباشد..
#محمود_درویش | #یک_فنجان_شعر🤍
لست جناحاً... أنا التحليق
لست غريبةً... أنا الغربة
لست حرة... أنا الحرية!
من
بال نیستم، پروازم
غریب نیستم، غربت ام
آزاد نیستم، آزادی ام!
#غادة_السمان | #یک_فنجان_شعر🤍
أشعر أَنَ شيئًا تحطمَ في أَعماقي غيرَ الأضلاع،
شيءٌ أهمُ مِن العِظام لا يُمكن ترميمهُ
على الإطلاق.
احساس میکنم در ژرفایم چیزی غیر از دندههایم شکست، چیزی مهم تر از استخوان ها که هرگز نمیتوان آن را ترمیم کرد.
#محمدالماغوط | #یک_فنجان_شعر🤍
كل ما يشغلني
هذا هو:
ستكون دائما على خير
وستكون عيناك على خير...
تمامی آنچه که مرا به خود مشغول میکند،
اینست که:
تو همواره خوب باشی
و چشمانت خوب باشند...]•
#نزار_قبانی | #یک_فنجان_شعر🤍