ندای قـرآن و دعا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۱۵ نگاهی پرمعنا و خاص!!…گفت: _به روی چشم. حاج احمدی گفت: _وسیل
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄
قسمت ۱۱۶
باید درس خوبی به نسیم می دادم.
اما چطوری نمیدونستم. نسیم و مسعود در حق من جفا کرده بودند.اونها با بی رحمی وقساوت تمام آبروی منو به خطر انداختند. .
درست نبود که بعد از شنیدن واقعیت از زبون مهری سراغ نسیم برم و شاید بهتر بود هیچ وقت با او در مورد این خیانت و دشمنی هم کلام نمیشدم..
چون او پی میبرد که در کارش موفق بوده واین برای من خوب نبود..وشاید حتی موجب دشمنی بیشتر از ناحیه ی او میشد.صبر کردم…و همه چیز رو به خدا سپردم! من یقین داشتم که مسعود ونسیم روزی سزای کارشون رو میبینند.
من همچنان هر شب به مسجد میرفتم و باز امید داشتم به اینکه در چشم آدمها اعتماد حقیقی و واقعی رو ببینم.گاهی اونها رفتاراتی میکردند که کاملا گواه این بود که حادثه ی اونشب، اثرش رو در اذهان بجا گذاشته.
🍃🌹🍃
چند روز بعد از اعتراف مهری،
من وفاطمه بعد از نماز مغرب وعشا طبق روال همیشگی باهم از در مسجد بیرون اومدیم و تا ورودی درب آقایون جایی که معمولا حامد انتظارش رو میکشید هم قدم شدیم…
دیدن اون صحنه اون هم هر شب برای من خیلی لذت بخش بود و در دلم آرزو میکردم یعنی میشه خدا به من هم مردی بده که عاشقانه هامون رو کنار درب مسجد تقسیم کنیم؟!
در دلم میگفتم مردی ولی ته ته دلم میدونستم مراد از اون مرد چه کسی بود!همین فکر مشتاقم کرد به داخل حیاط مسجد نگاهی بندازم تا شاید او را ببینم..
او گوشه ای ایستاده بود و با خانومی قد بلند و محجبه که فقط چشم و بینیش پیدا بود صحبت میکرد. ظاهر اون زن خیلی شیک بود و چادرش بنظر گرونقیمت میومد.دلم لرزید…نمیدونم چرا به یکباره دلهره گرفتم.
از فاطمه پرسیدم:
_اون خانوم کیه که داره اون گوشه با حاج آقا حرف میزنه؟
فاطمه نگاهی کرد و گفت:
_نمیدونم..به ما چه!
همان لحظه حاج مهدوی متوجه ما شد و اشاره کرد به سمتشون بریم.من که تردید داشتم با ما باشه به فاطمه گفتم:
_حاجی داره به ما اشاره میکنه؟
فاطمه گفت:_انگاری..
من با اطمینان گفتم
_حتما تو رو کار داره برو بسلامت..
او هم با من هم عقیده بود سریع باهام خداحافظی کرد و به سمت اونها رفت.
🍃🌹🍃
ناگهان صدای حاج مهدوی بلند شد:
_خانوم حسینی..
برگشتم به عقب.اشاره کرد:
-تشریف بیارید.
اون خانوم هم حواسش به من بود.با خودم گفتم یعنی چه کارم دارند؟!
کنارشون رفتم.زن تقریبا هم قد خودم بود ولی ما با اینکه قامتمون نسبتا بلند بود باز یک سر وگردن از حاج مهدوی کوتاه تر بودیم. حاج مهدوی سلام محترمانه وگرمی کرد و زن که صدا وچهره اش خیلی آشنا بنظر میرسید نیز با همان گرمی ومحبت باهام احوالپرسی کرد.من وفاطمه گیج و مات به هم نگاه میکردیم.حاج مهدوی گفت:
_چقدر خوب شد که خودتون پیداتون شد..اینو باید به فال نیک گرفت..ایشون مادر همون بنده ی خدایی هستند که قبلا در باره شون صحبت کردیم.
در تاریکی به چهره ی زن دقت کردم. چطور از همون اول با دیدن اون یک جفت چشم زیبا که شبیه کامران بود او را نشناخته بودم.؟ مادر کامران اینجا چی کار میکرد؟ با حاج مهدوی چه میگفت.؟ چرا قصه ی من و کامران تمومی نداره؟ مبادا کامران بلایی سرش اومده بود؟! ولی نه! در اون صورت مادرش اینقدر عادی و مهربان اینجا نمی ایستاد!
حاج مهدوی خطاب به مادر کامران گفت:
_اینم خانوم حسینی.فک کنم بهتر باشه خودتون باهاشون صحبت کنید.
مادر کامران گفت:
_پس لطفا شما هم حضور داشته باشید حاج آقا. .ان شالله از برکت حضور شما ما هم به جواب برسیم.
مادرکامران به طرفم چرخید:
_عزیزم چقدر خوب که موفق شدم دوباره ملاقاتتون کنم..داشتم با حاج آقا درمورد شما حرف میزدم..حاج آقا فرمودند شما تمایلی به ازدواج با کامران ندارید.در حالیکه کامران به من اطمینان داده بود که قصدش برای ازدواج با شماکاملا جدیه..کامران اصلا حالش مناسب نیست. مدتیه تو خونست..محل کارش نمیره..
تو دلم گفتم:مشروب میخوره..احتمالا سیگار میکشه ..
او ادامه داد:
_خیلی ریخته به هم بچم..و بعد از پیگیری ما گفت ظاهرا همه چیز بین شما تموم شده..من میخوام بدونم علت اینکه پسر منو رد کردید چیه؟
🍃🌹🍃
روم نمیشد در حضور حاج مهدوی چیزی بگم.
چرا این قصه تموم نمیشد.چرا سایه ی کامران همیشه دنبال زندگیم بود.؟؟ حکمت این اتفاقات چی بود؟!
فاطمه کارم رو راحت کرد.با وقار واحترام بی اندازه خطاب به مادر کامران که کمی ناراحت و دلواپس به نظر میرسید گفت:
_عذر میخوام خانوم معظمی ولی گمون کنم اینجا جای مناسبی برای صحبت نباشه.این یک بحث مفصله..
مادر کامران که حالا فهمیده بودم فامیلیش معظمیه گفت:
_بله حق با شماست ولی شما بفرمایید بنده کجا باید صحبت کنم وقتی تنها جاییکه میشه به دخترمون دسترسی داشته باشم مسجده.
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼🍃🌼.═══════╗
👇
ندای قـرآن و دعا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۱۵ نگاهی پرمعنا و خاص!!…گفت: _به روی چشم. حاج احمدی گفت: _وسیل
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌼.🍃🌼═╝
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اتحاد دجال و سفیانی
👤 استاد رائفی پور
👹 شورش #سفیانی به عنوان آخرین مهره و دژ دفاعی اسرائیل در برابر جبهه مقاومت شیعی در #ماه_رجب سال ظهور
👿 #دجال جریان شیطانی حاکم بر جهان که با ابزار ثروت (بانک جهانی و اقتصاد و تحریم)، جنگ روانی و دروغ و فریب (رسانه و فضای مجازی) و رعب و وحشت (قدرت نظامی و تسلیحاتی)، که آخرین جنگ امام زمان علیهالسلام پس از ظهور، جنگ با لشگر دجال (صهیونیسم جهانی) است.
➖➖➖➖➖➖➖
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️🤖 به حرفم میرسید، #هوش_مصنوعی بسیار خطرناک است!
📌ویدئوی تکاندهنده درباره سوءاستفاده از تکنولوژی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
طبیب کاربلد.mp3
6.52M
در این پادکست میآموزیم که:
⭐️ چگونه میتوانیم در رحِم وجودی امام عسکری علیهالسلام، تمام ضعفهای شخصیتیمان را درمان کنیم!
#پادکست_روز #استاد_شجاعی
#استاد_انصاریان | #استاد_میرباقری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
کارگاه تفکر ۴.mp3
11.13M
#کارگاه_تفکر ۴
آنچه در پادکست چهارم میشنوید :
- چگونه گاهی همهی جوانب را در مرحلهی فکر درنظر میگیریم؛ اما نتیجهای که حاصل میشود باز هم خسارت و پشیمانی به دنبال دارد؟
- روی مشاورهی دیگران، در تفکر و تعقل، چقدر میتوانیم حساب کنیم؟
- چه کسی را بعنوان مشاور انتخاب کنیم؟
- چگونه از مشاوری که به او مطمئن شدیم، مشاوره بخواهیم؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
02 Be Vaghte Shaam (1403-07-20) Masjed Shahid Beheshti.mp3
29.11M
🔈 #به_وقت_شام
🔰 فصل سوم؛ قبیله سلمان، جلسه دوم
* چگونه روایات آخرالزمانی را بشناسیم؟ [2:22]
* اتان کلبرگ؛ صهیونیستی که سیدبنطاووس را بهتر از ما میشناسد! [5:34]
* توطئههای خونین یهود علیه پیامبر و اهل بیت (علیهمالسلام)؛ از کودکی تا شهادت [6:49]
* بازی پیچیده حضرت نرجس خاتون؛ فریب دشمنان برای حفظ جان امام زمان (عج) [10:29]
* پازل روایات؛ قطعات پراکنده برای رسیدن به تصویر کامل [14:50]
* درگیریهای گسترده؛ مقدمهای بر ظهور امام زمان (عج) [15:16]
* پرچمهای سیاه؛ نشانهای از آخرالزمان یا فتنه؟ [16:43]
* همزمانی شگفتانگیز؛ خروج سفیانی، خراسانی و یمانی [17:11]
* کوفه؛ نقطه تلاقی؛ سفیانی از اردن، خراسانی از ایران [17:45]
* پرچم یمانی؛ راه روشن به سوی ظهور [18:57]
* ایرانیان؛ سربازان پیروز امام زمان [22:29]
* رمزگشایی از هویت خراسانی؛ پاسخ حکیمانه آیتاللهبهجت [23:36]
✅ پاسخ به منتقدین: چرا سید بن طاووس به سراغ روایات اهل سنت رفت؟ [29:18]
* ضرورت آگاهی از وقایع آخرالزمان؛ هشدار سید بن طاووس [31:01]
* اسمهای آنها کنیه است، فامیلشان نام شهر؛ آیا داعش همان گروه مورد اشاره است؟ [37:47]
* نزول (فرود) رومیان در رمله؛ اعجازی دیگر از امام صادق(ع) [47:59]
* پیشبینیهای شگفتانگیز رهبر انقلاب؛ از سوریه تا اسرائیل [52:07]
* وعده قطعی رهبر معظم انقلاب: انقلاب ما به ظهور میپیوندد [58:49]
* تنها در میان دشمنان؛ وصیت دردناک امام حسن عسکری (ع) به فرزندش [1:03:21]
📆 ۱۴۰۳/۰۷/۲۰
#آخرالزمان
#یهود
#ایرانیان
#تهران
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
6.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨🚨الله اکبر الله اکبر 🚨🚨
🔥حتما این گزارش رو ببینید
🪧#وعده_صادق
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ چرا رهبری میگن که شرایط مرگ و زندگی در جبهه حق و باطل وجود دارد؟
✅ آیت الله میرباقری جواب می دهند
🪧#وعده_صادق
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ ویدئو موزیک جذاب و شنیدنی یواش یواش
رجزخونی رپر ایرانی
ایران داره میاد
منتظر وعده بعدی باش
🪧#وعده_صادق
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕