📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۶۳ به سمت همان مسیر دوید....و همچنان اسم مهیا را فریاد می
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۶۴
_آرومتر خانم!
پرستار چشم غره ای به مهیا رفت.
_تموم شد.
مهیا، نگاهی به دست گچ گرفته اش انداخت.شهاب در زد و داخل شد.
_کارتون تموم شد؟!
_آره!
_خب پس، بریم که همه منتظرتون هستند.
شهاب به سمت صندوق رفت.... بعد از تصفیه حساب به سمت در خروجی بیمارستان رفتند.
*
مهیا سوار ماشین شد.شهاب هم پشت فرمان نشست.
_سید...
_بله؟!
_مامان و بابام فهمیدند؟!
شهاب ماشین را روشن کرد.
_بله!متاسفانه الانم خونه ما منتظر هستند...
_وای خدای من!
*
_مریم مادر، زود آب قند رو بیار...
شهین خانم به سمت مهلا خانم برگشت.
_مهلا جان! آروم باش توروخدا! دیدی که شهاب زنگ زد، گفت که پیداش کرده...
مهلا خانم با پریشانی اشک هایش را پاک کرد.
_پیداش نکرده؛ اینو میگید که آرومم کنید.
مریم، لیوان را به دست مادرش داد.و با ناراحتی به مهلا خانم خیره شد.
_دخترم از تاریکی بیزاره خیلی میترسه... قربونت برم مادر!
شهین خانم سعی میکرد مهلا خانم را آرام کند. مریم نگاهی به حیاط انداخت. محسن و پدرش و احمد آقا در حیاط نشسته بودند.
احمد آقا با ناراحتی سرش را پایین انداخته بود و در جواب حرف های محسن که چیزی را برایش توضیح میداد؛ سرش را تکان می داد.
مریم به در تکیه داد و چشمانش را بست.
از غروب که رسیده بودند، تا الان برایش اندازه صد سال طول کشیده بود.
با باز شدن در حیاط چشمانش را باز کرد و سریع به سمت در رفت.با دیدن شهاب با خوشحالی داد زد:
_اومدند!
اما با دیدن مهیا شل شد...همه از دیدن دست گچ گرفته مهیا و پیشانی و لب زخمی مهیا شوکه شدند.مهیا تحمل این نگاه ها را نداشت، پس سرش را پایین انداخت.
با صدای مهلا خانم همه به خودشان آمدند.
_مادر جان! چه به سر خودت آوردی؟!
به طرف مهیا رفت و او را محکم در آغوش گرفت. مهیا از درد چشمانش را بست .
شهاب که متوجه قضیه شد، به مهلا خانم گفت:
_خانم رضایی دستشون شکسته بهش فشار وارد نکنید.
مهلا خانم سریع از مهیا جدا شد.
_یا حسین! دستت چرا شکسته؟!
دستی به زخم پیشانی و لب مهیا کشید.
_این زخم ها برا چیه؟!
با اشاره ی محمد آقا شهین خانم جلو آمد.
_مهلا جان بیا بریم تو! میبینی مهیا الان حالش خوب نیست؛ بزار استراحت کنه.
مهلا خانم با کمک شهین خانم به داخل رفتند.... احمد آقا جلوی دخترش ایستاد.
نگاهی به شهاب انداخت.شهاب شرمنده سرش را پایین انداخت.
_شرمنده حاجی!
_نه بابا...تقصیر آقا شهاب نیست! تقصیر منه! خودش گفت نرم پایین ولی من از اتوبوس پیاده شدم، بدون اینکه به کسی بگم رفتم یه جا دیگه!
با سیلی که احمد آقا به مهیا زد، مهیا دیگر نتوانست حرفش را ادامه بدهد.محمد آقا به سمت احمد آقا آمد.
_احمد آقا! صلوات بفرست... این چه کاریه؟!
محسن، سرش را پایین انداخت
و به دست های مشت شده ی شهاب، خیره شد...
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌻🍃🌻.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۶۴ _آرومتر خانم! پرستار چشم غره ای به مهیا رفت. _تموم شد.
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۶۵
احمد آقا روبه مهیا گفت:
_اینو زدم، به خاطر اینکه بهت گفته بودم، حواستو جمع کن و دست از این کارا بردار... اما گوش ندادی و نزدیک بود خودت رو به کشتن بدی!
مهیا، نگاهی به چشم های پدرش که از اشک سرخ شده بودند، انداخت.محمد آقا همه را به داخل دعوت کرد. محسن همان جا خداحافظی کرد و رفت.
مریم، که از بیرون، شاهد همه اتفاقات بود، اشک هایش را پاک کرد و به طرف آشپزخانه رفت.... محمد آقا روبه مریم گفت:
_دخترم! مهیا رو ببر بالا، یکم استراحت کنه...
مهیا به کمک مریم از پله ها بالا رفت. شهاب میخواست حرفی بزند؛اما با اشاره پدرش حرفی نزد و با اجازه ای گفت و او هم بالا رفت.
مهیا روی تخت نشست.مریم کنارش نشست و صورتش را نوازش کرد. و با صدای لرزانی گفت:
_خوبی؟!
همین کلمه کافی بود؛ کافی بود که مهیا یاد سیلی پدرش و اتفاق امروز بیفتد. خودش را در آغوش مریم انداخت... و هق هق اش را درون آغوش مریم خفه کرد...
شهاب که به سمت اتاقش میرفت باشنیدن صدای گریه ی دخترها پشت در ایستاد.
به دیوار تکیه داد.چشمانش را بست و برای هزارمین بار خود را لعنت کرد...
مهیا از آغوش مریم بیرون آمد.دستی به صورت مریم کشید و اشک هایش را پاک کرد.
با خنده گفت:
_من سیلی خوردم... تو چرا گریه میکنی؟!
مریم خندید!
_نگاه کن صداش رو!
_همش تقصیر این داداشته دیگه... از بس که صداش کردم!
_اااا...من رو داداشم غیرت دارم ها!!
مریم شرمنده گفت و ادامه داد:
_میدونم که نرجس باعث این اتفاق شده...
_آخ...یادم انداختی من این دختر رو گیر بیارم؛ تک تک موهاشو میکنم. دختره ی بیشعور...من که میدونم از کجا سوخته!!!
_از کجا؟!
_بابا خره... این به داداشت علاقه داره!!
_نرجس؟!؟نه بابا!!!
_برو بینم....مطمئنم فکر کرده من هم به داداشت حسی دارم؛ اینکارا رو میکنم. مرده شور خودش و مادرش رو ببرن!
_خواهرم! درومورد دختر عمو و زن عموم داری صحبت میکنی ها!
_صحبت کنم، مشکلی داری؟!؟
_نه! من غلط کنم مشکلی داشته باشم!
_آها! حالا درست شد.
مهیا همراه پدر و مادرش عزم رفتن کردند...
همه در حیاط ایستاده بودند و در حال خداحافظی بودند.مهیا قبل از اینکه بیرون برود، نگاهی به پنجره اتاق شهاب انداخت.
شهاب پشت پنجره در حالی که دستانش در جیب هایش بود؛ ایستاده بود.مهیا سرش را پایین انداخت، و به سمت در خانه شان رفت...
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌻🍃🌻.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۶۵ احمد آقا روبه مهیا گفت: _اینو زدم، به خاطر اینکه بهت گف
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۶۶
شهاب نگاه آخر را به بیرون انداخت پرده را کشید و روی تخت نشست... سردردش امانش را بریده بود اتفاقات امروز اصلا باورش نمی شد... از گم شدن مهیا...از کاری که نرجس کرد...از شکستن دست مهیا ...تا سیلی خوردن مهیا ...هیچکدام برایش قابل هضم نبود
با صدای در به خودش آمد
_بفرما
مریم وارد اتاق شد صندلی را برداشت و روبه روی تخت گذاشت
_شهاب حالت خوبه
شهاب دستی به صورتش کشید
_نمیدونم مریم امروز خیلی اتفاقات بدی افتاد هضم کردنشون برام سخته.... مخصوصا کاری که نرجس انجام داد
مریم با ناراحتی سرش را پایین انداخت
_میدونم برات سخت بود امروز برای هممون اینطور بود... اما کاری که نرجس انجام داد... واقعیتش خودمم نمیدونم چی بگم باورم نمیشه نرجس همچین کاری کرده باشه
شهاب نیشخندی زد
_انتظار دیگه ای از تک فرزند «حاج حمید» نداشته باش
_شهاب چرا مهیا اینقدر زخمی بود من نتونستم ازش بپرسم
شهاب با یادآوری مهیا و حال نامساعدش چشمانش را محکم روی هم فشار داد
_مریم جان میشه فردا برات تعریف کنم الان خیلی خستم فردا هم باید برم سرکار
مریم از جایش بلند شد
_باشه شبت بخیر
****
مهیا با کمک مهلا خانم لباس راحتی تنش کرد
مهلا خانم پانسمان هایش را برایش عوض کرد بعد از خوردن سوپ مرغ روی تخت دراز کشید
_مهیا مادر من برم برات آب بیارم دارواتو بخوری
مهیا پتو را روی خودش کشید در باز شد
_مامان بی زحمت چراغو خاموش کن
با نشستن احمد آقا کنارش... سرش را با تعجب سرش را بالا آورداحمد آقا گونه اش را نوازش کرد
_اینو زدم که بدونی خیلی نگرانت بودیم دیگه کم کم داشتم از نگرانی سکته میکردم
مهیا شرمنده سرش را پایین انداخت
_وقتی محمد آقا درو زد و مارو به خونش دعوت کرد دلم گواهی بد می داد ولی به خودم دلداری می دادم... چیزی نشده تو موقع رفتن سپردیش به شهدا براش اتفاقی نمی افته اما با دیدن دخترشون مریم که چشماش اشکی بود دیگه خودمو برای شنیدن یه اتفاق بد آماده کرده بودم... اون لحظه هم که بهت سیلی زدم نمیدونم چرا و چطور زدم... فقط میخواستم جوری تنبیه ات کرده باشم که دیگه این چیزو تکرار نکنی
مهیا پدرش را درآغوش گرفت
_شرمنده... من نمیخواستم اینجوری بشه
احمد آقا بوسه ای روی سرش کاشت
_دیگه زیاد خودتو لوس نکن من برم تو استراحت کن
_اصلا حاجی معلومه خیلی عذاب کشیدید بیاید یکی دیگه بزن تو صورتم
_بس کن دختر بخواب
احمد آقا چراغ را خامو ش کرد
_هر جور راحتی حاجی دیگه از این فرصتا گیرت نمیاد
احمد آقا سرش را با خنده تکان داد و در را بست..مهیا با لبخند به در بسته خیره شد حرف پدرش ذهنش را خیلی مشغول کرده بود
" موقع رفتن سپردیش به شهدا براش اتفاق نمی افته"
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌻🍃🌻.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
🎀 #ختمسوره #حمد برای حل مشکلات🎀
✅شروع : روز جمعه
💌هر که بین نماز صبح و نافله اش
سوره حمد را ۴۱ مرتبه چهل روز بدون
فاصله بخواند، خداوند #حاجت او را برآورده
مى کند هرچه که باشد (البته حاجت
شرعى) حتى اگر به نیت اولاد باشد خدا
اولاد روزى او مى کند🤲
🔻در روز جمعه شروع کند تا ۴۱ روز،
و هر روز ۴۱ مرتبه سوره مبارکه حمد
را بخواند
🔻و بعد از اتمام بلافاصله ۱۳ بار این دعا
را بخواند:
یا مُفَتِّحُ فَتَّح یامُفَرِّجُ فَرَّج یامُسَبِّبُ سَبَّب
یامُیَسِّرُ یَسَّریامُسَهِّلُ سَهَّل یا مُتَمِّمُ تَمَّم
برحمتک یا ارحم الراحمین🌱
📚منبع :دو هزار و یک ختم، صفحه ۴۸
🔰 راوی:
دوستان من این ختم رو در دوران
نوجوانی تجربه کردم و در عرض سه ماه
ثروت زیادی وارد زندگی پدرم شد
البته من به نیت مادی خوانده بودم
ویادمه تو ماه مبارک رمضان خوندم و قبل
از اذان صبح میخوندم همیشه که
بلافاصله اذان میشد و نماز میخوندم و
یک نکته رو هم رعایت کردم اونماینکه هر
چهل روز سر سجاده در جای معین
خوندم مکان رو تغییر ندادم و زمان هم
همیشه قبل اذان و نتیجه عالی بود
اونایی که پیامم رو دیر دریافت می کنید
با نماز ظهرتون تنظیمکنید در فاصله بین
نماز ظهر و عصربخونید🪴
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#اجابت_حاجات
✍ پیامبر اڪرم ص؛
یا علی یس بخوان زیرا ↯
⇦ گرسنه را سیر
⇦ ندار را دارا
⇦ عزب را مزدوج
⇦ بدهڪار را خلاص
⇦ گرفتارے را حل میسازد
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💠بندسوم دعای جوشن کبیر😊👇
بند 3: این بند را در مقابله با #دشمن بخوانید. اگر دشمن زیاد دارید، این بند را هر روز تکرار کنید.
و حتماَ باید بعد از خواندن هر بند
🌱سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب🌱 را بگوید.
❌برای ختم هر کدام از بندهای دعای جوشن کبیر به جهت روا شدن #حاجت، باید 41 روز هر روز 7 مرتبه خوانده شود🪴
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠اگه مستاجرید ومیخواهید صاحبخونه بشید😍
❌نیت۴۰ روز
روزی 2 رکعت نماز میخونی
هدیه به جناب مسلم بن عقیل...
بعد از اون 110 مرتبه صلوات میفرستی
هدیه میکنی به ایشون....
بهتره نمازهر روز در یک زمان مشخص
خونده بشه
مثلا صبح یا شب یا هر ساعتی که میتونید....
انشأالله حاجت روا شوید🤲💚
منابع: هزارویک ختم
⭕️کلیپ حتما ببینید👌😊
#مستاجری
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍀 #خرید #ماشین و #خونه و...🍀
بسیار دیده و شنیده شده که افراد برای امور مادی، مانند خرید خانه و ماشین و رزق و ازدواج، از آیت الله سید عبدالکریم رضوی کشمیری رحمةاللهعلیه راهنمایی میخواستند. آن بزرگوار میفرمود:
🌼"سوره یس بخوانید و ثواب آن را به
امام جواد علیهالسلام تقدیم کنید،
#حاجت شما را خواهند داد" و گاه امر میکرد صلوات برای حضرتش هدیه کنند و آن را در توسل به این امام کریم مجرب میدانست.
حاجت مادی با توسل به امام جواد علیه السلام
توصیه آیت الله کشمیری برای حاجات
منبع : کتاب روح و ریحان
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙استاد شجاعی
👌چه تعبیر جالبی
مواظب باشیم چندلحظه قبل افطار، روزه مان را باطل نکنیم...
🎥غربالهای تند و سنگینِ آخرالزمانی و در آستانه ظهور آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خواسته امام زمان (عج) از مسلمانان در ماه رمضان
#استاد_کفیل
#رمضان_مهدوی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_5787578966638330163.mp3
12.9M
👈 #داستان_صوتی روز آخر
✔دولت حق 🔟
🔺چرا #امام_زمان(عج) پرچم سرخ و شمشیر علی (ع) را حمل میکند؟روز جنگ با سپاه #سفیانی
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پادکست | قسمت دوم
🎙 آنچه در بدن شما هنگام روزهداری اتفاق میافتد
🔹بدن در حدود ۲۴ ساعت و کمی بیشتر، شروع به تخلیه واقعی این گلوکوژنها میکند و این گلوکوز را در کبد ذخیره میکند.
#ماه_مبارک_رمضان
#ماه_رمضان
#رمضان
#بسیج_نیوز
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
شب قدر شب مناجات نیست. شب نوشتن برنامه است! یاد بگیر :
۱• چطور برنامه بنویسی!
۲• چه چیزهایی نمیذارن برنامهات امضا بشه!
منبع: نقش انسان در تقدیرات شب قدر
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
حضرت مریم سلام الله علیها2(1).mp3
2.02M
🎙️#پادکست
✍️ داستان عوض شده!
✅ چوبِ خدا برای حضرت مریم سلام الله علیها چه بود؟
🔗صوت کامل سخنرانی (کلیک کنید)
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙استاد شجاعی
👌چه تعبیر جالبی
مواظب باشیم چندلحظه قبل افطار، روزه مان را باطل نکنیم...
🎥غربالهای تند و سنگینِ آخرالزمانی و در آستانه ظهور آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خواسته امام زمان (عج) از مسلمانان در ماه رمضان
#استاد_کفیل
#رمضان_مهدوی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_5787578966638330163.mp3
12.9M
👈 #داستان_صوتی روز آخر
✔دولت حق 🔟
🔺چرا #امام_زمان(عج) پرچم سرخ و شمشیر علی (ع) را حمل میکند؟روز جنگ با سپاه #سفیانی
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پادکست | قسمت دوم
🎙 آنچه در بدن شما هنگام روزهداری اتفاق میافتد
🔹بدن در حدود ۲۴ ساعت و کمی بیشتر، شروع به تخلیه واقعی این گلوکوژنها میکند و این گلوکوز را در کبد ذخیره میکند.
#ماه_مبارک_رمضان
#ماه_رمضان
#رمضان
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
شب قدر شب مناجات نیست. شب نوشتن برنامه است! یاد بگیر :
۱• چطور برنامه بنویسی!
۲• چه چیزهایی نمیذارن برنامهات امضا بشه!
منبع: نقش انسان در تقدیرات شب قدر
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
حضرت مریم سلام الله علیها2(1).mp3
2.02M
🎙️#پادکست
✍️ داستان عوض شده!
✅ چوبِ خدا برای حضرت مریم سلام الله علیها چه بود؟
🔗صوت کامل سخنرانی (کلیک کنید)
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
لحظه #افطار با ذکر تو غوغا می کنم
صورتم را با زلال اشک، زیبا می کنم
یاد آن ساعت بیفتم که کسی آبت نداد
روزه را با روضه های تشنگی وا می کنم
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨
روی تو از نسیم سحر دلنوازتر
گیسوی توست از شب یلدا درازتر
روی تو باز بود و در خانه ی تو باز
ای چشمهایت از همه مهمان نواز تر
#السلام_علیک_یاامام_رئوف
#یاامام_رضاجانم😍✋
اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ
#زيارت_مختصر_امام_رضا ع👇
https://eitaa.com/Monajatodoa/132
💌💌💌💌💌💌💌
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دعای_فرج
🌹میرسد از راه باید چشم را دریا کنم
در دلم باید برایش خیمه ای برپا کنم
🌹سخت دلتنگم، بگو ماه دل آرایم کجاست؟
باید آخر یوسف گمگشته را پیدا کنم
#تعجیل_در_فرج_مولای_مهربانمان
#صلوات
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
به رسم وفای هر شب بخوانیم
#دعای_فرج_و
#الهی_عظم_البلاء_رو😍
متن دعا و طریقه خواندن نماز #امام_زمان عج 👇
https://eitaa.com/Monajatodoa/102
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
پویش همگانی #لحظه_طلایی
※ در لحظه تحویل سال ۱۴۰۳ شمسی
مثل هر سال، همه باهم #دعای_فرج ( إلهی عَظُمَ البَلاء) را برای رسیدن به لحظهی تحویلِ جهان به دست صاحب جهان، قرائت میکنیم.
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍃
❣السلام علیڪ یا علے ابڹ موسے الرضا
حالم چنان بد است ڪہ تنها علاج من
در نسخہ هاے پنجرہ فولاد مشهد است
#آقا_بطلب_دلتنگه_حرمم
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕