eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
9.7هزار دنبال‌کننده
29.9هزار عکس
5.7هزار ویدیو
475 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
✨آیت الله جوادی آملی(حفظه الله): رهاورد سفر معراج پیامبر (ص)، همین نمازهای هفده گانه است... 🌼 ، رسول اکرم صلی الله علیه و آله گرامی باد. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
: 🔵 سالروز دستور امام عصر ارواحنا فداه به حسن مثله جمکرانی پیرامون ساخت 🌹🌹 این مقاله دربارهٔ مسجد جمکران است. برای اطلاع از روستای جمکران، مدخل جمکران (روستا) را ببینید. مَسجِد جَمْکَران، مسجدی منسوب به امام زمان(عج)، دوازدهمین امام شیعیان، در حاشیه قم که گفته شده در قرن چهارم قمری به‌دستور وی ساخته شده است. بنا به گفته میرزا حسین نوری، محدث شیعی در قرن چهاردهم، مسجد جمکران به دستور امام زمان(عج) و به‌دست شخصی به نام ابوالحسن از علمای قم بنا شده است. محدث نوری از دیداری سخن گفته است که حسن بن مثله جمکرانی با حضرت مهدی(عج) داشته و امام زمان(عج)، دستور ساخت مسجد جمکران را داده است. میرزا حسین نوری، سال وقوع این رخداد را ۳۷۳ یا ۳۹۳ق دانسته و آن را به کتاب مونس الحزین شیخ صدوق نسبت داده است. برخی از محققان، در انتساب مسجد جمکران به امام زمان تردید کرده‌اند؛ نام نبردن کتب رجالی شیعه از کتاب مذکور و اشاره نشدن به این ماجرا در دیگر آثار شیخ صدوق، از دلایل آنهاست. 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍂تا ابد یاد عزیزان ز دل و جان نرود 🕯جان اگر رفت ولی خاطر خوبان نرود 🕯 است 🍂یاد کنیم از گذشتگان 🕯كه جايشان هميشه 🍂در كنار ما خالیست 🕯برای شادی روح آنها 🍂 و و آیه‌ای از قرآن بخوانیم جایگاه رفتگان تان بهشت 🙏🍂 🍁🍂 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💙🍃 🍃🍁 .... ✍آیت‌الله بهجت رحمه‌الله اطرافیان و شاگردان خود را بسیار به خواندن نماز روز پنجشنبه توصیه می‌کرد و می‌فرمود: «آیت‌الله سید مرتضی کشمیری هر وقت این نماز را می‌خواند، هدیه‌اے براے او می‌رسید» چهار رڪعت (دو نماز دورکعتی) 👈💎در رکعت اول بعد از حمد ۱۱بار سورۀ توحید 👈💎در رکعت دوم بعد از حمد ۲۱بار سورۀ توحید 👈💎در رکعت سوم بعد از حمد ۳۱بار سورۀ توحید 👈💎در رکعت چهارم بعد از حمد ۴۱بار سورۀ توحید ✨بعد از سلام نماز دوم ۵۱بار سورۀ توحید و ۵۱بار «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» را بخواند ✨ و سپس به سجده برود و ۱۰۰بار «یاالله یاالله» بگوید و هرچه می‌خواهد از خدا درخواست کند. 🌺🍃پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله خداوند متعال بر کسی که این نماز را بخواند و حاجتش را از خدا نخواهد غضب میکند🌺🍃 🍃🌸 از براے مال و ثروت ۲ رڪعت نماز و بعد "سوره یس" بخواند و این عمل را تا ۳ روز انجام دهد اکمل خواهد بود✨ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
اللَّهُمَّ اهْدِنِي فِيهِ لِصَالِحِ الْأَعْمَالِ وَ اقْضِ لِي فِيهِ الْحَوَائِجَ وَ الْآمَالَ يَا مَنْ لاَ يَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ وَ السُّؤَالِ‏ اى خدا در اين روز مرا به اعمال صالح راهنمايى كن و حاجتها و آرزوهايم برآورده ساز اى كسى كه نيازمند به شرح و سؤال بندگان نيستى يَا عَالِماً بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ‏ اى خدايى كه به سراير خلق است آگاهى درود فرست بر محمد و آل اطهار او. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_318504763102593471.mp3
1.09M
♻️ اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین. خدایا راهنمائیم كن در آن به كارهاى شایسته واعمال نیك وبرآور برایم حاجتها وآرزوهایم اى كه نیازى به سویت تفسیر وسؤال ندارد اى داناى به آنچه در سینه هاى جهانیان است درود فرست بر محمد وآل او پاكیزگان. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
👇👇 برای عزیزانی که میخواند زودتر تلاوت کنند
4_872278501716131899.mp3
7.16M
💠ختم روزانه کلام الله مجید 💠با تلاوت استاد صدیق منشاوی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
جز18.mp3
4.48M
🔺 (تند خوانی) قرآن کریم مدت زمان: ۳۴ دقیقه حجم ۴.۲ مگابایت اللهم العجل لولیک الفرج الساعـه @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_872278501716131900.mp3
6.71M
💠ختم روزانه کلام الله مجید 💠با تلاوت استاد صدیق منشاوی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
Juz-018.pdf
1.52M
متن آیه به آیه همراه با معنی ♦️18♦️ (PDF) •-------------------•°•---------------------• @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨✨✨✨🌼🌺🌼✨✨✨✨ @zohoreshgh ❣﷽❣ 8️⃣1️⃣ چهار رکعت ( دو تا دو رکعتی)، در هر رکعت بعد از حمد بیست و پنج مرتبه سوره کوثر. ثواب:حضرت علی (ع) فرمود: هر کس بخواند، بشارت می دهد او را ملک الموت به این که خدای تعالی راضی است. 🌓 مستحب است در هر شب ماه رمضان دو رکعت نماز در هر رکعت حمد و توحید سه مرتبه و چون سلام داد بگوید: سُبْحَانَ مَنْ هُوَ حَفِیظٌ لا یَغْفُلُ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ رَحِیمٌ لا یَعْجَلُ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ قَائِمٌ لا یَسْهُو سُبْحَانَ مَنْ هُوَ دَائِمٌ لا یَلْهُو پس بگوید تسبیحات اربع را هفت مرتبه پس بگوید سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ یَا عَظِیمُ اغْفِرْ لِیَ الذَّنْبَ الْعَظِیمَ پس ده مرتبه صلوات بفرستد بر پیغمبر و آل او علیهم السلام کسى که این دو رکعت نماز را بجا آورد بیامرزد حق تعالى از براى او هفتاد هزار گناه ✋😍 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ✨✨✨✨🌼🌺🌼✨✨✨✨
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۹۱ _ متوجه نمیشم، چی دارید میگید؟! مریم به سمتش آمد. دستش را گرفت. _ پاشو... بریم تو اتاقت! مهیا که گیج بود؛... بدون اعتراض همراه مریم بلند شد. مریم، مهیا را در اتاقش هل داد. _ مریم، اینجا چه خبره؟! مریم خندید. کنارش نشست. _ قضیه چیه مریم؟! مریم گونه مهیا را بوسید. _ قضیه اینه که، قراره تو بشی زن داداشم! _ شوخی بی مزه ای بود. مریم خوشحال خندید. ‌_ شوخی چیه دیونه!! جدی دارم میگم **** مهیا، روی تاقچه نشسته بود و به اتفاقات دیروز فکر می کرد.باورش برایش سخت بود؛ که شهاب به خواستگاریش آمده بود. از خانوادش و خانواده مهدوی دو روز فرصت خواسته بود.و فردا باید جواب می داد. خیلی آشفته بود.اصلا برایش قابل هضم نبود؛ شهاب از آن طرف با او بداخلاقی می کرد؛ و از این طرف خانواده اش را برای خواستگاری می فرستاد. فکری که او را خیلی آزار می داد؛ این بود، نکند مریم و شهین خانم او را مجبور به این کار کرده باشند. * _ بفرمایید. شهاب استکان چایی را برداشت. _ممنون مریم جان! محمد آقا کتاب را بست. عینکش را از روی چشمانش برداشت، و روی کتاب گذاشت. _خب حاج خانم؛ این عروس خانم کی قراره جواب رو به ما بده؟! شهین خانم، زیر لب قربون صدقه مهیا رفت. _ان شاء الله فردا دیگه... شهاب استکان را روی میز گذاشت، و با صدای تحلیل رفته ای گفت: _ فردا؟! همه شروع به خندیدن کردند. _ پسرم نه به قبلا، که قبول نمی کردی اسم زنو بیاریم؛ نه به الان که اینقدر عجله داری!! شهاب با اعتراض گفت: _بابا! دوباره صدای خنده در خانه پیچید. شهاب به اطراف نگاه کرد... کافی شاپ نازنین، دوباره آدرس نگاه انداخت، درست بود.وارد شد، روی یکی از میزها نشست. دیشب برایش پیامی از مهیا آمد؛ که از او خواسته بود، جایی قرار بگذارند، تا قبل از خواستگاری حرف هایشان را بزنند. شهاب اول تعجب کرد. اما قبول کرد.به اطراف نگاه کرد. خبری از مهیا نبود. نگاهی به ساعتش انداخت. احساس کرد که کسی کنارش نشست. از بوی این عطر متنفر بود. سرش را بلند کرد، با دیدن کسی که رو به رویش نشسته بود اخم کرد با عصبانیت غرید. _ بازهم تو... تکیه اش را به صندلی داد. _ انتظار مهیا رو داشتی؟! _ اسمشو به زبون کثیفت نیار! _ آروم باش! من فقط اومدم کمکت کنم. شهاب از جایش بلند شد. _بنشین! کار مهمی باهات دارم. مربوط به مهیاست.. شهاب سرجایش نشست. با نگرانی گفت: _چی شده؟! برای مهیا خانم، اتفاقی افتاده؟! تکیه اش را به صندلی داد. _نه، ولی اگه به حرف های من گوش ندی؛ اتفاقی برای تو میفته! شهاب گنگ نگاهی به او انداخت. _ چی می خوای بگی؟! _ بیخیال مهیا شو! اون ارزش تو و خانوادت رو نداره... شهاب خندید. _ میخواستی اینارو بگی؟!‌ من هیچوقت حرفای تو رو باور نمیکنم. اونقدر به مهیا خانم، اعتماد دارم که نشینم به حرفهای دروغ جنابعالی گوش بدم . شهاب، از جایش بلند شد و از کافی شاپ خارج شد... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۹۲ در اتاق زده شد.احمد آقا وارد اتاق شد.کنار مهیا نشست. _ مهیا جان، خودت خوب میدونی برای چی اومدم. پس لازم به مقدمه چینی نیست. مهیا سرش را به علامت تایید، تکان داد. احمد آقا، دست سرد دخترش را، گرفت. _ ما فقط تو رو داریم، خیلی هم عزیزی؛ پس هیچوقت دوست نداشتم، از ما جدا بشی...حتی برای مدت کم!... من همیشه از ازدواج تو و جدایی تو از ما وحشت داشتم، اما خوشبختیه تو مهمتر از دلتنگی من و مادرته... احمد آقا، با دستش اشکایی که درچشمانش جمع شده بودند را، پاک کرد. با لحن شوخی گفت: _ بحث احساساتی شد... مهیا خنده ی آرامی کرد. _ دخترم! من همیشه وقتی مادرت اسم خواستگار می آورد؛ اخم و تخم می کردم. اما این دو گزینه خیلی خوب بودند، که من اجازه دادم بشینی، و جدی بهشون فکر کنی...هم اسماعیل پسر قدرت خان؛ هم شهاب پسر آقای مهدوی! این دیگه انتخاب تو هستش میدونم. سخته اما هر دختری باید این مسیر سخت رو تنهایی بره... _ بابا به نظرتون، من با کدوم میتونم با آرامش زندگی کنم و یک زندگی موفق داشته باشم. _ دخترم! اینجا نظر من یا مادرت مهم نیست، اینجا حرف این مهمه... و به قلب مهیا اشاره کرد.احمد اقا، از جایش بلند شد. بوسه ای بر سر دخترش زد. _ درست فکرات رو بکن! شب باید جواب رو به محمد آقا بدم. مهیا سری تکان داد. احمد آقا از اتاق خارج شد. **** مهیا از پدرش اجازه گرفته بود، جایی با خودش خلوت کند،... تا راحت تر بتواند تصمیم بگیرد و چه جایی بهتر از اینجا...به تابلوی طوسی و قرمز معراج شهدا، نگاهی انداخت.... وارد معراج شد. مستقیم به سمت مزار شهدای گمنام، رفت. خوبی این مکان این بود، این موقع خلوت بودکنار مزار نشست.گل ها را روی مزار گذاشت.فاتحه ای خواند. کتاب کوچک دعایش را درآورد. و شروع به خواندن حدیث کسا شد. عجب این دعا به او آرامش میداد.بعد از تمام شدن دعا، کتاب را بست.احساس کرد، کسی بالای سرش ایستاده بود.با بالا آوردن سرش، از دیدن شهاب تعجب کرد... شهاب سلامی کرد و با فاصله آن طرف مزار نشست. مهیا سرش را پایین انداخت. _ شما تعقیبم می کنید؟! _ نه این چه حرفیه، مهیا خانم! حالم خوب نبود، اومدم معراج! که شما رو دیدم. _خدایی نکرده اتفاقی افتاده؟! _نه! چیز خاصی نیست. سکوت بینشان حکم فرما شد.مهیا احساس می کرد،الان بهترین فرصت برای پرسیدن سوالش بود؛... اما تردید داشت. ولی با حرفی که شهاب زد، خوشحال خدا را شکر کرد. _ مهیا خانم! احساس میکنم سوالی دارید؟! مهیا سرش را پایین انداخت. _ بله همینطوره... _ بپرسید؛ تا جایی که بتونم جواب میدم. _ در مورد موضوعی که...مم... اون موضوع که مر... مهیا خجالت می کشید، که حرف از خواستگاری بزند، که شهاب کارش را آسان کرد. _ بله خواستگاری... _ میخواستم بدونم، منو شهین خانم و مریم معرفی کردند، یا شما خو... شهاب نگذاشت مهیا ادامه بدهد. _نه! هیچکس شما رو به من معرفی نکرد. خودم انتخاب کردم. مهیا، سرش را پایین انداخت.... صورتش سرخ شده بود. احساس می کرد، باید از اینجا می رفت. از جایش بلند شد، شهاب همپایش بلند شد. _من باید برم خونه، دیر شده! _ بگذارید برسونمتون... _نه درست نیست. خودم میرم. شهاب همراه مهیا بیرون رفت، ماشینی گرفت، مهیا را سوار کرد.به رفتن ماشین نگاهی کرد، خداراشکر کرد، او را دید.... بعد از صحبت هایی که شنید، دیدن مهیا او را آرام کرده بود. مهیا وارد خانه شد. پدرش، کنار مادرش، نشسته بود. سلام کرد و به طرف اتاقش رفت. _ مهیا بابا... سرجایش نشست. _ جوابت چی شد؟! مهیا چشمانش را بست. _ به آقای مهدوی زنگ بزنید. جوابم مثبته... مهیا به اتاقش رفت و در را بست. به در تکیه داد و به پنجره اتاق شهاب که رو به رویش بود خیره شد.. 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۹۳ با صدای مادرش، چادرش را درست کرد، و سینی چایی را بلند کرد. مطمئن بود،با این استرسی که داشت، چایی را حتما روی شهاب می ریخت....بسم الله گفت، و وارد پذیرایی شد. _سلام! سرش را پایین انداخت. از همه پذیرایی کرد. به شهاب که رسید، دستش شروع به لرزش کرد. شهاب استکان چایی را برداشت و تشکری کرد.سینی را روی گل میز، گذاشت و کنار مادرش نشست.بحث در مورد اقتصاد و گرانی بود.شهین خانوم لبخندی زد. _حاج آقا! فکر کنم یادتون رفت، برای چی مزاحم احمد آقا و مهلا جان شدیم!! محمد آقا خنده ای کرد. _چشم خانوم!... حاجی، شما که در جریان هستید؛ ما اومدیم خواستگاری دخترتون برای پسرم شهاب!... خدا شاهده وقتی حاج خانوم گفتند؛ که مهیا خانوم، بله رو گفتند، نمیدونید چقدر خوشحال شدم. بهتر از مهیا خانم مطمئنم پیدا نمی کنیم. مهیا، با خجالت سرش را پایین انداخت. _این پسرمم که خودت از بچگی، میشناسیش... راستش قابل تحمل نیست؛ اما میشه باهاش زندگی کرد. همه خندیدند.شهاب سرش را پایین انداخت. _وقتی مادرش موضوع را با من در میون گذاشت؛ و گفت شهاب دختری رو برای ازدواج انتخاب کرده، اینقدر تعجب کردم... آخه میدونید؛ هر موقع در مورد ازدواج باش صحبت می کردیم، اخم و تخم می کرد. ولی الان... موضوع فرق کرده... شهاب، با خجالت سرش را پایین انداخت. _الآن هم اگه اجازه بدید، برند حرف های خودشون رو بزنند. احمد آقا لبخندی زد. _اختیار دارید....مهیا جان بابا، آقا شهاب رو راهنمایی کن. مهیا، چشمی زیر لب گفت و از جایش بلند شد. شهاب، با اجازه ای گفت و به طرف مهیا رفت. مهیا در اتاقش را باز کرد... _بفرمایید... شهاب، وارد اتاق شد. مهیا بعد از او وارد شد.مهیا، روی تخت نشست. شهاب صندلی میز تحریر مهیا را برداشت و روبه روی تخت گذاشت و روی آن نشست. به اتاق مهیا نگاه می کرد، که نگاهش روی قسمتی از دیوار ثابت ماند.مهیا که سکوت شهاب را دید سرش را بالا آورد که با دیدن نگاه خیره شهاب رد نگاهش را گرفت. لبخندی به عکس شهید همت زد. _این چفیه ایه که من بهتون دادم؟! _بله... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
🍂 🍃 🔰✨سید بن طاووس در کتاب«فلاح السائل»روایت کرده است که؛ 🌸✨امام صادق(ع)فرمودند: کسی که دوست دارد دعایش بر نگردد واجابت شود،این دعا را قبل از هر دعایی که می کند بخواند: ✨《ما شاءَ اللهُ تَوَجُّهاً اِلی اللهُ،ما شاءَ اللهِ تَعَبُّداً للهِ،ما شاءَ اللهُ تَلَطُّفاً للهِّ،ما شاءَ اللهَ تَذَلُّلاً للهِ،ما شاءَ اللهُ استِنصاراً بِاللهِ،ما شاءَ اللهُ إِستِکانَةً للهِ،ما شاءَ اللهُ تَضَرُّعاً اِلی اللهِ،ما شاءَ اللهُ اِستِغاثَةً بِاللهِ ما شاءَ اللهُ اِستِعانَةً بِاللهِ،ما شاءَ اللهُ لا حَولَ وَ لا قُوُّةَ إِلّا بِاللهِ العَلِیِّ العَظیم》 📚کلیات مفاتیح الحاجات،ص62 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
  🌿💮 اللّهُمَّ إنَّكَ عَيَّرتَ أقواماً فَقُلتَ : « قُلِ ادْعُواْ الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَ لاَ تَحْوِيلاً » فَيا مَن لايَملِكُ كَشفَ ضُرّي ولاتَحويلَهُ عَنّي أحَدٌ غَيرُهُ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وَاكشِف ضُرّي وحَوِّلهُ إلى مَن يَدعو مَعَكَ إلهاً آخَرَ لا إلهَ غَيرُكَ 💮🌿   📚 بحارالأنوار ، جلد 95 ، صفحـہ 18 ، حديث 18 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
             دعا هنگام روبرو شدن با رسول اکرم (ص) فرموده است: 👈 هر کس که یا یا سختی یا بلاء به او رسیده، دعای زیر را بخواند: ✨🌸 الله ربی، لا اشرک به شیئا، توکلت علی الحی الذی لا یموت 🌸✨ ⬅️ خدا پروردگار من است. چیزی را شریک او قرار نمی دهم. توکل می کنم بر زنده ای که نمی میرد.» @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
•{﷽}• ✨️ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: پدرم به ما سفارش کردند که صبح سه مرتبه و شب سه مرتبه این را بخوان اما مواظب باش این دعا دست نا اهلان نیفتد این دعا، دعای گنجینه است. اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا! من را در آن پوششى که از هر بلا و آفتى حفظ مى‏ کند و هر کسى را که بخواهى در آن قرار مى ‏دهى، قرار بده». 📚الکافی، ج‏۲، ص: ۵۳۴ 🎁 برای دیگران هم ارسال کنید @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌺 اگر کسی به نیت قضای دو رکعت نماز بخواند و در هر رکعت 19 مرتبه بسم الله الرحمن الرحیم بگوید و بعد از آن سوره حمد را تلاوت نماید و بعد از تمام شدن نماز 786 مرتبه آیه بسم الله الرحمن الرحیم را بگوید هر حاجتی داشته باشد برآورده خواهد شد. ان شاءالله. (همان، ص67به نقل از شمس المعارف الکبری )   التماس دعای فرج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌼✨آورده اند ؛ که جهت برآورده شدن سه روز متوالی ، هر روز یکصد (100) مرتبه  اذکار زیر را بخواند تا و وی حاصل شود : 🌼✨بسم الله الرحمن الرحیم ماشاءالله لاحول و لاقوه الابالله العلی العظیم یاوفی یاحفی یاقائم یادائم یافرد یااحد یاصمد یاوتر یاحی یا قیوم برحمتک استغیث 📚 جواهر المکنونه @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 چرا سید بحرالعلوم سید بن طاووس و مقدس اردبیلی این قدر با امام زمان علیه السلام رفیق بودن ولی من نه؟!... 🎙حجت الاسلام ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ عج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕