eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.9هزار دنبال‌کننده
31.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
476 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتے خیالـم بارگاهٺ را تجسُّم ڪرد قلبم دوباره دسٺ وپاے خویش راگم ڪرد وقتے ڪه گفتم عطشانم دریاے دلتنگےِ چشمانم تلاطم ڪرد 💚< >💚 😍✋ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعا 📕
😍✋ 💚 اي قبله ي نمازگزارانِ آسمان هجر تو کرده قامتِ اسلام را کمان خورشید تابه کی به پس ابرها نهان عجِّل علي ظهورکَ ياصاحب الزمان عج 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✍هر کس نمــاز دوشنبه را بخواند ثواب ۱۰ حج و ۱۰ عمره برایش نوشته شود دو رکعت ؛ در هر رکعت بعد از حمد یک آیة‌الکرسی ، توحید ، فلق و ناس بعد از سلام ۱۰ استغفار🌸🍃 🌸✨هر کس در روز دوشنبه دو رکعت نمازحاجت بگذارد و پس از نماز در سجده هفتاد مرتبه《 》بگوید تـوانگـر شـود✨ 📚 صحیفه مهدیه ۱۴۰ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
❁ بِسمِ اللّه‏ِ الرَّحمنِ الرَّحيم ❁ 🗓امروز 11 تیرماه 1403 ▪️ تا فصل عاشقی 💔 🍁شش روز مانده تا بیقرارم 🍂از اینکه دست خالی ام چیزی ندارم 🍁شش گوشه و ؛ شش ماهه ؛بهانه شد مهیا 🍂حتی اگر یک قطره شد باید ببارم ❤️ 🌷 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💚 چون بود انتخاب تو احلی من العسل شد مرگ در حساب تو احلی من العسل پرسید: از شهادت؟ و گفتی که: ای عمو مرگ است در رکاب تو احلی من العسل تا 💔🥀 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
YEKNET.IR - zamine - shabe 6 moharram1399 - amir kermanshahi.mp3
6.72M
🔳 احساسی 🌴به عمو دل داده راهی جهاده 🌴کم سن و سال اما توی جنگ استاده 🎤 👌بسیار دلنشین @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔶 👆 علیه السلام: اساس مردانگی، این است که در پنهان، کاری را نکنی که در آشکار از انجام آن شرم داشته باشی 🗒غررالحکم و دررالکلم ص ۲۵۹ 24 ذی الحجه روز جلوه عظمت و فضیلت پیامبر و اهل بیت (ع) @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨💚✨💚✨💚✨💚✨💚✨ @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌿 ✅پیامبراکرم(ص) در سال دهم هجری، نامه‌ای به اسقف نجران (ابوحارثه)نوشت، و طی آن، مسیحیان نجران را به دین اسلام دعوت کرد. «نجران» که در مرز حجاز و یمن قرار گرفته، در آغاز طلوع اسلام تنها منطقه مسیحی‌نشین در حجاز (عربستان) بود. نماینده ی پیامبر اسلام(ص)،صهیب بن سنان، نامه را به اسقف مسیحیان نجران رساند. وی پس از خواندن نامه، شورایی مرکب از شخصیت‌های مذهبی و غیرمذهبی تشکیل داد،که وارد مدینه شوند و از نزدیک با پیامبر آخرالزمان(ص) دیدار کنند و دلایل نبوت ایشان را مورد بررسی قرار دهند. 💯 هیئت مسیحیان نجران متشکل از ۶۰ نفر به مدینه رفتند. نمایندگان نجران پس از دیدار با پیامبر (ص)با او به مباحثه و تبادل نظرات و افکار پرداختند و در مورد مسیح(ع) و مریم(س)و خدا به گفتگو نشستند، که در نهایت آنان به پیامبر(ص) گفتند: گفتگوهای شما ما را قانع نمی‌کند! در این هنگام جبرئیل نازل شد وآیه مباهله را آورد و پیامبر(ص) را مأمور کرد،تا با کسانی که با او مجادله می‌کنند، به مباهله برخیزد. آن آیه چنین است: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِين﴾ 🔻...به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت می‌کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت می‌نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت می‌کنیم، شما نیز از نفوس خود را، آنگاه مباهله می‌کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می‌دهیم.(۱) ⛪️نمایندگان نجران از پیامبر(ص) وقت خواستند و قرار شد فردای آن روز به مباهله بروند. پیامبر(ص) و نمایندگان نجران، توافق کردند که مراسم مباهله در نقطه‌ای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد. اسقف مسیحی به نمایندگان نجران گفته بود، در مراسم مباهله نگاه کنید، اگر محمد با فرزندان و خانواده اش برای مباهله آمد، از مباهله با او بترسید و اگر با یاران و سربازان آمد با او مباهله کنید. پیامبراکرم(ص) به همراه امام علی(ع)، حسن(ع) و حسین(ع) وحضرت فاطمه(س) به سمت صحرا رفت. در روایتی آمده است که اسقف گفت: «من صورتهایی را می بینم که اگر از خدا تقاضا کنند، که کوهها را از جا برکند، چنین خواهد کرد. هرگز با آنها مباهله نکنید، که هلاک خواهید شد و یک مسیحی تا روز قیامت بر روی زمین باقی نخواهد ماند.» پس با دیدن این صحنه هیأت مسیحی از مباهله امتناع ورزید و اسقف اعظم مسیحیان به پیامبر اسلام(ص) گفت: یا اباالقاسم! ما با تو مباهله نمی کنیم، بلکه مصالحه می کنیم. پیامبر اسلام(ص) نیز با آنها بر پرداخت جزیه مصالحه نمود. همچنین در روایت دیگری آمده است که پیامبر اسلام(ص) پس از امتناع هیأت مسیحی از مباهله چنین فرمود: «قسم به خدایی که مرا به حق مبعوث نمود، اگر آنها با ما مباهله می کردند، وادی آتش بر روی آنها می بارید.» 📃اما صلح نامه: (به نام خداوند بخشنده مهربان) این نامه‌ای است از محمّد رسول خدا(ص) به ملت نجران و حومه ی آن! حکم و داوری محمّد(ص) درباره تمام املاک و ثروت ملت نجران این شد که؛ اهالی نجران هرسال دو هزار لباس که قیمت هر یک از چهل درهم تجاوز نکند به حکومت اسلامی بپردازند...و جان و مال و سرزمین و معابد ملت نجران در امان خدا و رسول اوست، مشروط بر اینکه از همین حالا از هر نوع ربا خواری خودداری کنند.(۲) 📚منبع: ۱)سوره آل عمران،آیه ۶۱ ۲)کتاب منشور جاوید، ج ۷،ص۹۸ 📚 برگرفته از کانال تخصصی تبلیغ ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ✨💚✨💚✨💚✨💚✨💚✨
تمامِ محمد.mp3
7.66M
✦ تمــام حقیقتِ مباهله یک اصل بود!!! که آن هم، نه مردم آن زمان درک کردند و نه مردمان زمانهای بعد... 💥اما این فرصت برای ما در آخرالزمان وجود دارد...!!! - چه کنیم تا در دسته مردمانی قرار نگیریم که " کلاِم خدا " را سبک شمردند و زمین گذاشتند؟!!! 🤲 اعمال روز مباهله | ویژه روز | @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_721038705925555306.mp3
4.55M
🎤واعظ: حجت الاسلام 📑 ۲۴ ذی الحجة 📑 🔋 حجم: ۴.۳ mb ⏱ زمان: ۱۲ دقیقه ۲۳ ثانیه @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | وجود مبارک اصلاً اصرار دارد که بگويد علی من است ... 🎙 آیت الله جوادی آملی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مباهله.mp3
3.75M
🎙 🔹 🔸در روز مباهله چه گذشت؟ 🌺 ویژه روز مباهله 📌 برگرفته از جلسه «به آثار توجه کن» @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 کلیپ زیبای 🎁 روز نزول آیه ولایت و آیه تطهیر در شان پنج تن آل عبا و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🏝 و فرصت استثنایی روز و 🏝 ✅امام صادق (ع) به نقل از امام باقر (ع) فرمودند: اگر بگویم اسم اکبر(اسم اعظم) در این دعا () است درست است و اگر مردم بدانند چه اجابتی در آن نهفته است سراسیمه به تعلیم آن روی می آورند. من این دعا را بر حاجاتم مقدم می کنم و دعایم به اجابت می‌رسد... پس با این دعا از خداوند طلب شفاعت کنید و از کسانی که اهلیتش را ندارند _همچون سفیهان و منافقان_ کتمان نمایید. 📕إقبال الأعمال، ج‏١، ص۵١٧ 👌چقدر مناسب است که برای دستیابی به شاخص‌های یک منتظر واقعی همانند و و و نیز برای تسریع در زمینه‌سازی و رفع موانع ، امروز و این دعای را غنیمت بشمارند. 👌درس مباهله آن است که باید برای روشن شدن از ، گاهی باید عزیزان و خود را به صحنه فرهنگی حق علیه باطل آورد. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای مباهله چیست؟ 🖥 انیمیشن مباهله پيامبر اسلام با مسيحيان نجران 🔻باید داستان مباهله را به کودکان خود بیاموزیم. 🔻اگر غدیر عید ولایت است عید فضیلت است. چون بزرگترین فضیلت علی(ع) در روز مباهله و آن‌هم صریحاً در قرآن کریم بیان شده. 🔻امام رضا(ع) به مأمون فرمودند: بالاترین فضیلت علی(ع) آیۀ مباهله است. چون در این آیه علی(ع) نفس پیامبر(ص) اعلام شده است. باید غربت مباهله برطرف بشود، این خیلی مهمتر از بسیاری دیگر از ایام الله است. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
@zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۱
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ‌‌۱۳۱ فاطمه نصف شب بیدار شد. علی رو دید که کنار تخت نشسته و با چشم های قرمز شده نگاهش میکنه. شرمنده شد و سرشو انداخت پایین.بعد مدتی رفت وضو بگیره.سجاده شو پهن کرد و چادر نماز پوشید.دو رکعت نمازشب خوند؛نشسته. بعد از سلام نماز، سجاده علی رو پهن کرد.بدون اینکه به علی نگاه کنه،جای خودش نشست و دوباره نماز خوند.علی فقط نگاهش میکرد.. چند دقیقه بعد علی هم وضو گرفت، و روی سجاده ای که فاطمه براش انداخته بود،نماز خوند.هردو سر نماز گریه میکردن. فاطمه از خدا صبر و عاقبت بخیری میخواست،برای خودش و علی و پدر و مادرش.علی هم سلامتی فاطمه شو میخواست. بعد از نماز صبح،علی برگشت و رو به فاطمه نشست.گفت: _از وقتی از خدا خواستم حواسش به منم باشه،مثل تو که حواسش بهت هست،خیلی سختی کشیدم..چرا؟!...چرا با خدا بودن سختی داره؟ -وقتی بخوای با خدا باشی،خدا تو رو در آغوش میگیره. لبخند زد و گفت: _وقتی برای خدا دلبری کنی،خدا هم یه کم فشارت میده..باز تو ناز میکنی و خدا بیشتر فشارت میده..باز تو میخندی وخدا بیشتر فشارت میده..وقتی به سختی هات میخندی و میگی باشه خداجون..من که مال خودتم..هر کاری دوست داری بکن...اون وقت دیگه سختی ای وجود نداره،همش خوشیه..تو آغوش خدا هستی و حاضر نیستی به هیچ قیمتی از آغوش خدا جدا بشی..اون وقته که زندگی و سختی هاش میشه عشق بازی... علی به فاطمه خیره بود. معلوم بود از عمق وجودش داره با خدا عشق بازی میکنه و حرف هایی که به علی میگه خودش کاملا درک کرده. -فاطمه،من نمیفهمم تو چی میگی. لبخند فاطمه عمیق تر شد و با مهربانی نگاهش کرد؛مثل همیشه. -یه روزی خودت متوجه میشی. چند روز گذشت. بعد از نماز ظهر احساس کرد حالش بهتره. بعد از مدت ها به آشپزخونه رفت. زهره خانوم به زینب غذا میداد.وقتی فاطمه رو دید خیلی خوشحال شد. کمکش کرد روی صندلی بشینه.فاطمه کنار زینب نشست و آروم بهش غذا میداد و باهاش صحبت میکرد.غذا خوردن زینب تمام شد.فاطمه به مادرش گفت: _میشه من امشب شام درست کنم؟ زهره خانوم از اینکه حال دخترش خوب بود،خوشحال شد و گفت: _چی میخوای درست کنی؟ -علی قیمه خیلی دوست داره.میخوام براش قیمه درست کنم. زهره خانوم مواد غذایی که لازم بود،روی کابینت،کنار گاز گذاشت.فاطمه به سختی ولی غذا درست میکرد.خورشت درست کرد ولی به مادرش گفت برنج درست کنه. روی صندلی نشست. حالش خیلی بد بود ولی میخواست تا جایی که میتونه کنار خانواده ش باشه. عصر شد. فاطمه و زینب روی مبل نشسته بودن و صحبت میکردن.در خونه باز شد و علی یا الله گفت. فاطمه ایستاد و گفت: _مامان،علی اومده. میخواست به استقبال همسرش بره ولی نتونست.علی تا صدای فاطمه رو شنید... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ‌
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۱۳۲ علی تا صدای فاطمه رو شنید، در رو باز کرد و وارد شد.وقتی فاطمه شو ایستاده و تو هال دید،خیلی خوشحال شد.فکر کرد حالش خوب شده.وسایلی که دستش بود،زمین گذاشت و پیش فاطمه رفت. فاطمه با لبخند بی حالی گفت: _سلام علی جانم. -سلام جان علی. زینب پای علی رو گرفته بود، و بابا بابا میکرد.علی بغلش کرد و کنار فاطمه نشست.باهم حرف میزدن که اذان مغرب شد.فاطمه به اتاقش رفت تا نماز بخونه.بعد از نماز علی رو به روش نشست و با عشق و امیدواری نگاهش میکرد.صدای حاج محمود و امیررضا و محدثه اومد که با زهره خانوم سلام و احوالپرسی میکردن. علی گفت: _بریم پیش بقیه؟ با اینکه حالش خوب نبود،بخاطر علی قبول کرد.حاج محمود و امیررضا و محدثه هم وقتی فاطمه رو سرپا دیدن خوشحال شدن.همه نشسته بودن. زهره خانوم به فاطمه گفت: _غذا آماده ست.مزه شم درست کن تا بخوریم. امیررضا گفت: _چرا فاطمه مزه شو درست کنه؟!! -آخه امروز فاطمه غذا درست کرده. علی با ذوق به فاطمه گفت: _دلم برای دستپختت تنگ شده بود. فاطمه میخواست به مادرش بگه نمیتونه ولی وقتی علی اونجوری گفت،به سختی بلند شد و به آشپزخونه رفت.علی هم همراهش رفت.بقیه با بغض نگاهشون میکردن. فاطمه طعم غذا رو درست کرد. تو ظرف کشید و با خلال سیب زمینی شکل قلب تزیین کرد.تمام مدت علی روی صندلی نشسته بود و با لبخند نگاهش میکرد. زهره خانوم هم به آشپزخونه رفت و میز رو آماده کرد.همه دور هم جمع شدن.بعد از مدت ها فاطمه هم کنار خانواده ش،تو آشپزخونه، غذا میخورد. محدثه به زینب غذا میداد. علی تمام مدت حواسش به فاطمه بود. خوشحال بود.خوشحال شدن علی،فاطمه رو بیشتر ناراحت و نگران میکرد. به سختی و فقط بخاطر علی چند قاشق غذا خورد.اما علی خیلی با اشتها غذا میخورد.وقتی سیر شد به فاطمه گفت: _عالی بود.مثل همیشه خوشمزه بود. لبخند بی حالی زد و گفت: _نوش جان. بعد از غذا خوردن همه،فاطمه بلند شد که به اتاقش بره.علی هم کنارش میرفت.تو هال بودن که یه دفعه فاطمه افتاد. علی هم با زانو کنارش افتاد. همه با سرعت به هال رفتن.علی سر فاطمه رو روی پاش گذاشت و با بغض و التماس صداش میکرد. -فاطمه..فاطمه جان..فاطمه جانم..پاشو خانومم... حاج محمود دست فاطمه رو گرفت، نبضش میزد.به امیررضا گفت: _زنگ بزن اورژانس بیاد. رو به علی گفت: _بیهوش شده. اشک های علی روی صورت فاطمه میریخت. دکتر بعد از ویزیت فاطمه، دارو های جدید براش تجویز کرد.به حاج محمود اشاره کرد که همراهش بره بیرون. به حاج محمود گفت: _روند بیماری دخترتون بدتر از چیزیه که فکر میکردم..دخترتون حالش خوب نیست..اینجا بودنش هیچ فایده ای براش نداره.اما اگه باعث دلگرمی شما میشه، میتونه بمونه...ولی به نظر من..بهتره این روزهای آخر...تو خونه و کنار خانواده باشه...متأسفم،دیگه کاری از دست ما برنمیاد. حاج محمود روی صندلی افتاد و اشک هاش جاری شد.امیررضا پیش پدرش رفت.حال حاج محمود رو که دید فهمید دکتر بهش چی گفته. فاطمه به هوش اومد. علی با غصه نگاهش میکرد.شرمنده شد،دوباره چشم هاشو بست. علی آروم صداش کرد. -فاطمه جانم چشم هاشو باز نکرد، ولی اشک هاش از گوشه چشم های بسته هم روان شد. -فاطمه ی من،همه ی زندگی من،جان علی چشم های قشنگ تو باز کن. فاطمه با مکث چشم هاشو باز کرد.... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۱
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۱۳۳ فاطمه با مکث چشم هاشو باز کرد، ولی اشک هاش بیشتر شد.ناراحت به علی نگاه میکرد.علی اشک های فاطمه شو پاک میکرد. متوجه معنی نگاهش شد. دیگه نتونست تحمل کنه،از اتاق بیرون رفت. فاطمه رو بردن خونه. نماز صبح شو نشسته خوند و خوابید. علی سرکار نرفت. تمام مدت کنار تخت فاطمه نشسته بود و نگاهش میکرد.فاطمه چشم هاشو باز کرد.علی لبخند زد ولی باز هم فاطمه ناراحت نگاهش میکرد. -علی باش...من حالم خوب نمیشه..آخرش میمیرم.. تو چه راضی باشی چه نباشی،این سختی ها هست ولی اگه راضی باشی هم تحملش برات راحت تره هم ثوابش برات بیشتره...آدم وقتی به سختی های بزرگتر فکر میکنه، تحمل سختی ای که توش هست،راحت تر میشه..به سختی های امام علی(ع) فکر کن.برای غصه های امام علی(ع) گریه کن..از خدا و امام علی(ع) بخواه تو سختی هات کمکت کنن...علی جانم، راضی باش..به مردن من راضی باش. علی دیگه نتونست تحمل کنه. از اتاق بیرون رفت.در رو بست و پشت در نشست. زینب جلوش ایستاد. بخاطر بغض باباش،بغض کرد،بعد گریه کرد.زهره خانوم از اتاق بیرون اومد. وقتی علی و زینب رو دید،اونم گریه کرد.زینب رو بغل کرد،به آشپزخونه برد و آرومش کرد. علی بلند شد و از خونه بیرون رفت. بی هدف راه میرفت.به اطراف و آدم ها توجهی نداشت.خیلی راه رفت. صدای اذان شنید. به اطراف دقت کرد.روبه‌رو‌ی امامزاده ایستاده بود.همون امامزاده ای که افشین،علی شد. بعد نماز سجده رفت. خیلی طول کشید.سر از سجده برداشت. همونجایی که برای اولین بار با فاطمه نشسته بود،نشست و به ضریح رو به روش خیره شد.فکر میکرد.به همه زندگیش،به فاطمه،به خدا،به امام علی(ع). با خدا حرف میزد. *خدایا،تا حالا هرچی ازت خواستم بهم دادی.پس چرا سلامتی فاطمه رو نمیدی؟!...خدایا،منو با فاطمه امتحان نکن.من بدون فاطمه تنها میشم ... تنهاتر از امام علی(ع)؟ ... خدایا،من امام علی (ع) نیستم.از من نگیر... اونقدر اونجا نشست،و فکر کرد که اذان مغرب شد.نماز مغرب هم همونجا خوند. آخرشب،زهره خانوم مشغول خواباندن زینب بود.حاج محمود به اتاق فاطمه رفت.فاطمه چشمش به در بود.وقتی حاج محمود رو دید لبخند زد. حاج محمود رفت داخل. -باباجونم،لطفا درو ببندین. به سختی یه کم نشست.حاج محمود درو بست و کنار فاطمه نشست.فاطمه گفت: _علی نیومده؟ -نه. -بهش زنگ زدین؟ -گوشی شو نبرده.میخوای برم تو خیابان ها دنبالش؟ -نه..بابا،بعد از من علی رو تنها نذارین. خانواده ش باشین،بیشتر از الان.کمکش کنید ازدواج کنه.بهش بگید من ازتون خواستم. به سه تا دفتر تو قفسه کتاب هاش اشاره کرد و به حاج محمود گفت: _لطفا اونارو بدید. حاج محمود دفترها رو به فاطمه داد.... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
🍃🌹نماز عجیب و 🌹🍃 💜اگر کسی به نیت قضای دو رکعت نماز بخواند و در هر رکعت 19 مرتبه بسم الله الرحمن الرحیم بگوید و بعد از آن سوره حمد را تلاوت نماید و بعد از تمام شدن نماز 786 مرتبه آیه بسم الله الرحمن الرحیم را بگوید 💜هر حاجتی داشته باشد برآورده خواهد شد. ان شاءالله. 📚شمس المعارف الکبری @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌹🍃 از و ⚜پیامبر اکرم (ص): 💜👈هرکس از و می ترسد آیات 54 – 56 سوره اعراف را بخواند : 🌸✨إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ادْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ✨🌸 📚 کتاب حلیة المتقین ص 320 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
↬ ↫ ═══✙🍃✨🍃✨🍃✙═══ 🍃🍂ختـــومــات گـــره گشــــ🔐ــــا🍃🍂 🌸✨جهت طلب این دو آیه را در سجده بخوانید 《هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِـــي مِن لَّدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعــَاء》 《رَبِّ لاتَذَرْنی‏ فَرْداًوَ أَنْتَ خَيْـر ُالْـوارِثين》✨َ 📚جمال الاسبوع ص 440 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕