eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.6هزار دنبال‌کننده
30.9هزار عکس
6.2هزار ویدیو
476 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ @NedayQran ❣﷽❣ و بلا و در زندگی روزمره 🍂این دعای عظیم را حضرت امام محمد باقر علیه السلام برای دفع شر و سختی در هنگام بیرون رفتن از خانه می خواندند: ✨بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خدا كه رحمتش بسيار و مهربانى‏اش هميشگى است ✨حَسبِىَ اللّهُ تَوَكّلَتُ عَلَى اللّهِ خداوند مرا کافی است و بر خدای یگانه توکل کردم ✨اَللّهُمَ اِنِّى اَساَلُكَ خَيرَ اُمُورِى كُلِّهَا، خدایا بهبود و عاقبت نیک تمام کارهایم را از تو درخواست می کنم ✨وَ اَعُوذُ بِكَ مِن خِزىِ الدُّنيَا وَ عَذَابِ الاَخِرَةِ و از ذلت و خواری دنیا و عذاب آخرت به تو پناه می آورم 📚دعا و ختم مجرب @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
🅾 ها و 🅾 ✴️شخصی خدمت پیامبر خدا(ص) عرض کرد: «ای پیامبر خدا، من مردی ثروتمند و سالم در میان مردم عزیز بودم. شادمان زندگی می کردم، اما اکنون فقیر و بیمار و نزد مردم، خوار و ذلیل شده ام و اندوه جهان بر دل من هجوم آورده است. تمام روز در تلاش معاش و کفاف، رنج می برم، لیکن چیزی فراهم نمی توانم بکنم؛ گویی که نام من از دیوان روزی و روزی خواران حذف شده است.» 💫پیامبر خدا(ص) فرمودند: «ای مرد، شاید اعمالی مرتکب می شوی که موجب غم و اندوه است، شاید نشسته عمامه می پیچی یا ایستاده شلوار می پوشی؟ شاید ناخن هایت را با دندان می گیری یا صورت خود را با لباس پاک می کنی؟ شاید در آب راکد بول می کنی یا به رو می خوابی؟» 💫 سپس پیامبر (ص) به آن شخص توصیه کرد که: تقوا و پارسایی را پیشۀ خود ساز و دل از شوائب پاک کن و با این دعا، از خدای تعالی رفع سختی و مشکل خود را بخواه؛ که آن دعای فرج است: 💥إِلهی طَمُوحُ الآمالِ قَد خابَت إِلّا لَدَیکَ وَ مَعاکِفَ الهِمَم قَد تَقَطَّعَت إِلّا عَلَیکَ وَ مَذاهِبَ العُقُولِ قَد سَمَعتَ إِلّا إِلَیکَ، فَالَیکَ الرَّجاءُ وَ إِلَیکَ المُرتَجی، یا أَکرَم مَقصُودٌ وَ یا أَجوَدُ مَسوُولٌ، هَرَبتُ اِلَیکَ بِنَفسی یا مَلجَأَ الهارِبینَ بِأَثقالِ الذُّنُوبِ إِحمَلها عَلی ظَهری وَ ما أَجِدُ بی إِلَیکَ شافِعاً سِوی مَعرِفَتی بِأَنَّکَ أَقرَبُ مِن رَجاهُ الطّالِبُونَ وَ لَجَأَ إلَیهِ المُضطَرُونَ وَ أَمَلٌ ما لَدَیهِ الرّاغبُونَ، یا مَن فَتَقَ العُقُولِ بِمَعرِفَتِهِ وَ أَطلَقَ الأََلسُنِ بِحَمدِهِ وَ جَعَلَ ما اِمتَنَ بِهِ عَلی عِبادِهِ بِتَأدِیَهِ حَقِّهِ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لا تَجعَلِ لِلهُمُومِ عَلی عَقلی سَبیلاً وَ لا لِلباطِلِ عَلی عَمَلی دَلیلاً،بِرَحمَتِکَ یا أَرحَمَ الرّاحِمینَ💥 📚 ذکرهای شگفت معصومین،نقل از نشان از بی نشانها ص۳۸۱  ┄┄┅┅┅❅❁ ❁❅┅┅┅┄┄ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍂🍃🌹 و 🌹🍃🍂 👈 عبد الله بن جعفر گويد: علي بي ابي طالب(( ؏ ))كلمات فرج را براي من تلقين كرد وبه من خبر داد كه پيامبر خدا ﷺ آنها را به حضرتش تلقين كرده ودستور داده كه هرگاه گرفتار شود،ياسختي پيش آيد بگويد: ‌‌↯↯↯ 🍃🌸لَا إلِهَ إلَّا اللهُ الحَلِيمُ الكَرِيْمَ، لَا إلِهَ إلَّا اللهُ العَلِيُّ العَظِيْمُ،سُبْحَانَ اللهِ وَتَبَارَكَ اللهُ،رَبُّ السَّمَوَاتِ السَّبْعِ، وَرَبُّ العَرْشِ العَظِيْمِ،وَالحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِيْنَ. 🌸🍃 📚 مكارم الاخلاق:ص351 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍂🍃🌹 و 🌹🍃🍂 👈 عبد الله بن جعفر گويد: علي بي ابي طالب(( ؏ ))كلمات فرج را براي من تلقين كرد وبه من خبر داد كه پيامبر خدا ﷺ آنها را به حضرتش تلقين كرده ودستور داده كه هرگاه گرفتار شود،ياسختي پيش آيد بگويد: ‌‌↯↯↯ 🍃🌸لَا إلِهَ إلَّا اللهُ الحَلِيمُ الكَرِيْمَ، لَا إلِهَ إلَّا اللهُ العَلِيُّ العَظِيْمُ،سُبْحَانَ اللهِ وَتَبَارَكَ اللهُ،رَبُّ السَّمَوَاتِ السَّبْعِ، وَرَبُّ العَرْشِ العَظِيْمِ،وَالحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِيْنَ. 🌸🍃 📚 مكارم الاخلاق:ص351 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔅جهت هر و درجواهر القرآن از امام رضا علیه السـلام منقول است هرکه را مرضـی سـختی باشـد هر روز هزار و یکمرتبه بگویـد #(یا.واجد) از آن مرض خلاص گردد . @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
04 Az Heyvaniyat Ta Hayat (1402-05-29) Mashhade Moghadas.mp3
28.39M
🔈 🔰 فصل پنجم؛ فجر متقین، فجور مترفین | جلسه چهارم ▪️سوم صفر، ۱۴۰۲ * خوش بودن؛ تمام توقع مترفین از دنیا و حتی خدا! * وقتی خوشی مترفین تامین شود : رَبِّي أَكرَمَنِ * وقتی خوشی مترفین تامین نگردد : رَبِّي أَهَانَنِ * دین پاسخگوی کدام نیاز های انسان است؟ * دنیا؛ محل زراعت و کار یا خوشگذرانی؟ * اهل هزینه دادن هستی؟ * واکنش مومن در اوج سختی‌ها: معلوم بود اینطور می‌شود، نباید از سختی‌ها ترسید * واکنش منافق در سختی‌ها: ترسیدن و ترساندن دیگران * عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد * سوره مبارکه بلد؛ بیوگرافی اصحاب یمین * خستگی و سختی؛ بنیان زندگی انسان * کدام درد‌ها باعث رشد نمی‌شود؟! * آرامش امام حسین علیه‌السلام در روز عاشورا * انسان خسته؛ انسان مطلوب در نگاه قرآن * مترفین؛ نه در گرفتاری‌ها صبر می‌کند و نه اهل همدردی با دردمندان هستند * مطلب مشترک در سوره فجر و بلد؛ رسیدگی به یتیم و مسکین * اشعار مرحوم غروی اصفهانی رحمه‌الله ... ⏰ مدت زمان: ۵۳:۰۱ 📅 ۱۴۰۲/۰۵/۲۹ 📱دریافت صوت کامل این مبحث و ده‌ها دوره دیگر در نرم‌افزار کاربردی تعالی👇 🔹 نصب از طریق کافه بازار @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
هـا ✍🏻بـرای و هـا بــه تجربه رسیده است‌که‌آن‌ شخص رو به قبله کند ودست هارا به آسمان بلند کرده وســه مرتبه صلوات بفرستد سپس این دعا راسه مرتبه بخواند 🍃🌸یــا مَـن لَـیـسَ فِـی‌السَّمواتِ‌العُلی اِلّامُنتَهی قَـرارِ تَـخـُومِ الاَرَضـیـنَالـسُّفلی غِیاثٌ لِاَحَدٍ عـِندَشـِدَّةٍ نَزَلَت بِـهِ غَیرُک َ یـااَللهُ فَـرِّج مـا بِـنا وَ انجَح طَلِبِتِنا فَاِنَّکَاَعرَفُ‌بِحاجتِنابِرَحْمتکَ‌یااَرحَمَ‌الرّاحِمینَ🌸🍃 📚شرح حال وفائی شوشتری.ص 106و107 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄 قسمت ۸۰ 💤خواب دیدم..... فاطمه روی سجاده در همون محرابی که دیشب قامت بسته
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۸۱ در رابستم. پشت در آرام آرام اشک ریختم. خدایا ممنونم که فاطمه رو سر راهم قرار دادی. من چقدر این دختر را دوست داشتم.چقدر احساس خوب و آرامش بخشی به من می داد. کاش او خواهرم بود.کاش لحظه به لحظه کنارم بود تا مواظبم باشه خطا نکنم! یاد جمله ی فاطمه افتادم!       (خدا تو رو در آغوش گرفته..). بله من خدا رو دارم .لحظه به لحظه کنارمه. پس نباید حسرت بخورم که چرا فاطمه همیشه کنارم نیست. من در آغوش خدا فاطمه رو پیدا کردم.. همینطور حاج مهدوی رو! پس در آغوش خدا میمونم.شاید خدا سوغات بیشتری در آغوشش پنهان کرده باشه! امروز پر از انرژی ام. میخوام فقط با خدا باشم وشهدا! رفتم سراغ سجاده و کتاب دعا!! 🍃🌹🍃 اولین اتفاق خوب افتاد!! فاطمه همون شب زنگ زد و با خوشحالی گفت: _در مدرسه ی خصوصی ای که یکی از آشنایانش مدیریت‌ اونجا رو به عهده داره به یک حسابدار نیاز دارن! من که سر از پا نمیشناختم با خوشحالی گفتم: _این از برکت قدم توست..یعنی میشه منو قبول کنند؟؟ فاطمه هم با خوشحالی میخندید. _ان شالله فردا باهم میریم برای مصاحبه. 🍃🌹🍃 روز بعد با کلی ذوق وشوق از خواب بیدار شدم. آرایش مختصری کردم و با اشتیاق چادرم رو پوشیدم.وقتی به خودم در آینه نگاه کردم بنظرم .تصمیم بود ولی رژم رو پاک کردم و با ، راهی آدرس شدم. وقتی به سر در مدرسه رسیدم مو بر اندامم سیخ شد.روی تابلوی مدرسه نوشته بود (مدرسه ی غیر انتفاعی شهید ابراهیم همت) 🍃🌹🍃 حال عجیبی داشتم. وارد دفتر مدیریت‌ که شدم فاطمه رو دیدم.بعد از سلام و احوالپرسی های معمول با خانوم مدیری که بسیار متشخص و با دیسپلین خاصی بودند در رابطه با اهداف مدرسه و همچنین کارایی های من صحبت شد و قرار بر این شد که من بی چک وچونه از شنبه کارم رو آغاز کنم! به همین سادگی!! ایشون که خانوم افشار نام داشتند علت این انتخاب رو فاطمه معرفی کردوگفت: _اگه ایشون شما رو تضمین میکنند بنده هیچ حرفی ندارم! 🍃🌹🍃 خدا میدونه با چه شور واشتیاقی از در مدرسه بیرون اومدم. اگر نبود همانجا فاطمه رو در آغوش میگرفتم و می رقصیدم.! ولی صبر کردم تا از آنجا خارج شویم.اون وقت بود که فهمیدم فاطمه هم درست در شرایط من بوده. باخوشحالی همدیگر رو بغل کردیم .فاطمه گفت: _بیابریم یه چیزی بخوریم. دلم میخواد این اتفاق رو جشن بگیریم. به یک کافه رفتیم و به حساب من، باهم جشن مختصری گرفتیم.برای ناهار به دعوت فاطمه تا خونشون رفتیم و در جمع گرم وصمیمی اونجا مشغول حرف زدن درباره ی آرزوهامون شدیم شدیم. فاطمه با حرفهای امید بخشش منو از حس زندگی لبریز میکرد وگاهی یادم میرفت چه مشکلاتی پشت سرم دارم! 🍃🌹🍃 گرم گفتگو بودیم که تلفن فاطمه زنگ خورد.ناگهان چهره ی او تغییر کرد و با دلواپسی و ناباوری نگاهم کرد. من که هنوز نمیدونستم  شماره ی چه کسی روی تلفن افتاده با نگرانی پرسیدم: _کیه؟! فاطمه با دهانی باز گفت: _حااامد من ذوق زده شدم.گفتم: _ای ول!!!! چقدر خدا عادله…یکی من یکی تو..پس چرا جواب نمیدی؟ _آخه اون شماره ی منو از کجا آورده؟؟!! من که شماره همراهم رو بهش ندادم’!! میترسیدم تلفن قطع شه و من نفهمم حامد قصدش از تماس چی بوده! با حرص گفتم: _بابا خب جواب بده از خودش میپرسی! فاطمه دستهاش میلرزید: _نه..نه نمیتونم رفتارش برام غیر قابل درک بود.با اصرار گفتم: _فاطمه. .لطفا..!!!تو روخدا جواب بده..مگه دوستش نداری؟ فاطمه با تردید گوشی رو جواب داد. ومن فقط در میان سکوتهای طولانی چنین جوابهای میشندیم _سلام..ممنون..نه..شماره مو کی بهت داده؟…حامد؟؟؟…..من خوبم.!.ما قبلا در این مورد حرف زدیم ..نمیتونم؟ حدس اینکه اونها درمورد چی حرف میزنند زیاد سخت نبود ولی از اواسط مکالمه سکوت فاطمه طولانی شد و قطرات اشکش یکی پس از دیگری روی گونه های سفید و خشگلش برق میزد.داشتم از فضولی می مردم. فاطمه گوشی رو قطع کرد و با دستش صورتش رو پوشاند وبی صدا گریه کرد.با نگرانی وکنجکاوی پرسیدم: _فاطمه چیشد؟حامد چی میگفت؟؟ 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌼.🍃🌼═╝