📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨﷽✨ #یادت_باشد❤️ ✍#فصلسوم( #نامزدے) #قسمت27 ازدانشگاه که بیرون آمدم چیزی ندیدم.مطمئن شدم که حمی
✨﷽✨
#یادت_باشد❤️
✍#فصلسوم( #نامزدے)
#قسمت28
...براے همین دورتر نگہ میدارم که شما پیش بقیه اذیت نشی.
گفتم:" این چه حرفیه، فکر دیگران و اینکه چی میگن اهمیتی نداره، اتفاقا مَرکب یاور امام زمان(عج) باید ساده باشه، ازاین به بعد مستقیم بیاجلوے در."
روزهای بعد همین کار را کرد مستقیم می آمد جلوی در دانشگاه، من بعداز خداحافظی با دوستانم ترک موتور سوارمیشدم و میرفتم.
سه شنبہ رفتیم آزمایش دادیم، بعد هم جداگانه سرڪلاس ضمن عقد نشستیم، یک ساعتی که کلاس بودیم چندبار پیام داد:"حالت خوبه؟ تشنه نشدی؟ گرسنه نیستی؟"
حتی وقتی کنار هم نبودیم دنبال بهانه بود صحبت کنیم، کلاس که تمام شد حمید من را به دانشگاه رساند، بعدازظهر دوتا کلاس داشتم.
همان شب عروسی آقا مهدی پسرعمه حمید بود، جور نشد همدیگر را بعد از عروسی ببینیم، چون از صبح درگیر آزمایشگاه بودیم وبعد هم دانشگاه و مراسم عروسی حسابی خسته شده بودم، به خانہ که رسیدم زودتر از شب های قبل خوابم برد.
صبح که بیدارشدم تا گوشی رانگاه کردم متوجه چندین پیامک از حمید شدم. چون همدیگر را بعد از مراسم عروسی ندیده بودیم برایم کلی پیام فرستاده بود. ابراز علاقه و نگرانی و انتظار برای جواب من!
اما من اصلا متوجه نشده بودم، اول یک بیت شعرفرستاده بود:
گر گناه است نظر بازی دل با خوبان بنویسید به پایم گناه دگران!
وقتی جواب نداده بودم این بار اینطور نوشته بود:
به سلامتی کسایی که توی خاطرمون ابدی هستند و ما توی خاطرشون عددی نیستیم!
فکرش راهم نمیکرد من خواب باشم دوباره پیام داده بود:
چقدر سخت است حرف دل زدن با ما مگو به دیوار بگو اگر بهتر است!
غیر مستقیم گفته بود اگر به دیوار این همه پیام داده بودم جواب داده بود!
#ادامه_دارد...
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌺🍃🌺.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌺.🍃🌺.═╝