1_4915964020189560843.mp3
18.91M
🎧✨ #شرح_مناجات_شعبانیه
⭐️استاد علامه جوادی آملی
#قسمت_دوم
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_5953852281836274989.mp3
8.43M
﷽
🔊بسیار مهم👆گوش کنیم👆
👈چکار کنیم ظلم ریشه کن بشه؟
👈میخواید بلا از این مملکت دور بشه؟
👈میخواید جیب تون پر پول بشه؟
.
↩️ #قسمت_دوم
👈 #نشر_دهید..
👈 #تبلیغ_غدیر_واجب_است
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
°°°°°○💐○☘○💐○☘○°°°°° @NedayQran ❣﷽❣ #خلاصه_زندگینامه #حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_عل
°°°°°○💐○☘○💐○☘○°°°°°
@NedayQran
❣﷽❣
📝#خلاصه_زندگینامه
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_دوم
#نامونسب
فاطمه(س) دختر پیامبر اسلام محمد بن عبدالله و خَدیجَه بنت خُوَیلد است. برای فاطمه(س) القاب متعددی (در حدود ۳۰ لقب) یاد شده است. پژوهشگران بر این باورند هر کدام از این القاب بیانگر یک ویژگی یا خصوصیت رفتاری فاطمه بوده است.[نیازمند منبع] زهرا، صدّیقه، مُحَدَّثه، بَتول، سیدة نساء العالمین، منصوره، طاهره، مُطهّره، زَکیّه، مبارکه، راضیه، مرضیه از مشهورترین القاب فاطمهاند.
برای فاطمه(س) چند کُنیه گفته شده است: اُمّاَبیها، اُمالائمه، امالحسن، امالحسین و امالمحسن.
#القاب_حضرت_فاطمه(س)
فاطمه(س) چهارمین و به نقلی پنجمین فرزند پیامبر(ص) است و مادرش، نخستین همسر پیامبر(ص). به اتفاق مورخان، فاطمه در مکه و در منزل خدیجه(س) در محلی به نام زُقاق العطارین و زُقاق الحجر در نزدیکی مسعی به دنیا آمد.
#ادامه_دارد..
📚منابع
📘ابنابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاء الکتب العربیة، چاپ اول، ۱۳۷۸ق.
📕ابنابیالحدید، عزالدین، شرح نهجالبلاغة، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، داراحیاء الکتب العربیة، ۱۳۷۸ق.
📒ابنابیشیبه کوفی، عبدالله بن محمد، المصنف فی الاحادیث و الآثار، تحقیق سعید لحام، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.
و.....
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
°°°°°○💐○☘○💐○☘○°°°°°
1_4915964020189560843.mp3
18.91M
🎧✨ #شرح_مناجات_شعبانیه
⭐️استاد علامه جوادی آملی
#قسمت_دوم
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
هدایت شده از ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
⁂✧◆✧⁂✧◆✧⁂✧◆✧⁂✧◆✧⁂
@zohoreshgh
❣﷽❣
♾ #لبیک_یا_حسین_یعنی⁉️
♾ #قسمت_دوم
#لبیکی که لبیک گوی آن بین حسین و مهدی علیهماالسلام (امام گذشته و امام حاضر) نتواند #پل بزند و لبیک او پاسخ ندای «هل من ناصرٍ» امام زنده و غائبش نباشد، #اثری-ندارد.
«لبیک یا حسینِ» شیعه ی حقیقی به معنای «لبیک یا مهدی» است. زیرا امروز #حسین_زمان، امام مهدی علیه السلام است. شیعه ی حقیقی در گذشته زندگی نمی کند.
او #آگاه به زمان است و هیچ وقت در حسرت «اگر» و «ای کاش»، امام حاضرِ خود را #تنها رها نمی کند. در روایت است که بسیاری از #حاجیان که به خداوند لبیک می گویند، خداوند در جواب آنها می گوید: «لا لبیک» یعنی لبیک تو لبیک نیست؛ #لبیک_تو_دروغ_است
📚(کافی، ج ۵، ص ۱۲۴).
♾ #ادامه_دارد
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
⁂✧◆✧⁂✧◆✧⁂✧◆✧⁂✧◆✧⁂
سخنرانی حجت الاسلام حسن محمودی.mp3
9.54M
#معرفت_افزایی_مهدوی1
#قسمت_دوم
📌موضوع: #شناخت_امام_زمان(عج)و #انتظار
👤سخنران: حجت الاسلام حسن محمودی
✅معرفت و شناخت امام زمان (عج)...
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
یا مُفرج الکَرب.mp3
6.84M
#تلنگری ۲
✴️ اعتراف خلفای اهل سنّت ؛
به هیبت و عظمت امیرالمؤمنین علیهالسلام، در منابع غیرشیعی.
#قسمت_دوم
#LiveLikeAli
#استاد_شجاعی 🎤
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مداحی_آنلاین_عالم_از_منظر_حضرت_موسی.mp3
4.66M
🔳 #شهادت_امام_موسی_کاظم (ع)
♨️عالم از منظر حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام (#قسمت_دوم)
👌#سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #رفیعی
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مداحی_آنلاین_عالم_از_منظر_حضرت_موسی.mp3
4.66M
🔳 #شهادت_امام_موسی_کاظم (ع)
♨️عالم از منظر حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام (#قسمت_دوم)
👌#سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #رفیعی
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
┅═🍃🌤🌍🌤🍃═┅─ @zohoreshgh ❣﷽❣ 👌🏼ویژهٔ #نهم_ربیع_الاول روز بیعت
┅═🍃🌤🌍🌤🍃═┅─
@zohoreshgh
❣﷽❣
👌🏼ویژهٔ #نهم_ربیع_الاول روز بیعت با امام زمان (عج)
📌 #قسمت_دوم
🔆امام عسکری(ع) تنها در سال ۲۴۳ با فشار متوکل عباسی به سامراء منتقل شد، چون تصور عباسیان این بود که ممکن است امامان، همانند سایر علویان، با داشتن هوادارانی چند دست به قیام بزنند. لذا حضور آن ها در مرکز خلافت، مانع از چنین اقدامی می شود.
👌🏼اقامت طولانی امام عسکری(ع) در سامراء جز نوعی بازداشت از طرف خلیفه قابل توجیه نیست؛ به طوری که حضرت مجبور بودند هر دوشنبه و پنجشنبه به دارالخلافه رفته و حضور خود را اعلام کنند(۱) از طرفی هم تنها پیروان و شیعیان خاص می توانستند با آن حضرت ارتباط داشته باشند.(۲)امام عسکری(ع) اگرچه بسیار جوان و تحت مراقبت جاسوسان و عاملان خلیفه بود، ولی به دلیل موقعیت بلند علمی و اخلاقی شهرت فراوانی پیدا کرده بودند، حتی روزهایی که حضرت به مقر خلافت می رفت،در طول مسیر حضرت، که مملو از مردم و بسیار شلوغ بود، مردم به احترام ساکت می شدند و جمعیت با شور و شعف بسیار به امام (ع)اظهار ارادت می کردند.(۳)
👈🏼در این زمان شیعیان به صورت یک قدرت عظیم در عراق مطرح بود و علنا با حاکمان عباسی مخالفت می کردند و حاکمان عباسی نیز توجه و فشار خود را معطوف امامان شیعه و پیروان آنان کرده بودند. از یک سو عباسیان می دانستند که مهدی موعود (ع)در نسل امام عسکری(ع) خواهد بود، لذا با گسترش جاسوسان خود مراقب وضع زندگی امام(ع) بودند؛ حتی در زمان معتز، امام(ع) بازداشت و روانه زندان شده بود و به «سعید حاجب » مأموریت داده بود تا امام را به سوی کوفه ببرد و در بین راه حضرت را به شهادت برساند ولی پس از سه روز همراهان وی، خود او را به هلاکت رساندند.(۴)
🔹" مهتدی» هم تصمیم به قتل امام (ع)گرفت ولی موفق به اجرای آن نشد. از سوی دیگر، امام عسکری (ع) باید زمینه را برای امامت فرزندش و آمادگی مردم برای ورود به عصر غیبت را فراهم می کردند که با فشار و محدودیتهای حاکمان عباسی کار بسیار دشواری بود، البته این زمینه سازی از قبل توسط امامان گذشته انجام گرفته بود، ولی در زمان امام عسکری(ع) جلوه بیشتری می یافت، زیرا امام(ع) با وجود تأکید بر تولد حضرت مهدی (ع)، او را تنها به شیعیان و مریدان خاصی نشان داده بود و تماس مستقیم شیعیان، با خود آن حضرت، روز به روز محدودتر و کمتر می شد.
📗۱. طوسی، الغیبه، ص ۱۲۹.
📒۲. ابن شهرآشوب، مناقب، ج ۳ ص ۵۳۳.
📘۳. طوسی، الغیبه، ص ۱۲۹
📓۴. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۰،
ص ۳۱۱-۳۱۳.
📕 کتاب "بیعتی تا همیشه "
✍🏼حجت الاسلام محمد رضا #نصوری
#کلاس_درس_مهدویت
👈 #ادامه_دارد....
🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
─┅═🍃🌤🌍🌤🍃═┅─
وظایف منتظران2.mp3
5.12M
اهمیتوآثارشناختامامزمانعجلالله
برای شناخت امام عصر عج باید چه کار کرد؟!🍃
📝برگرفته از کتاب مکیال المکارم
#قسمت_دوم
#وظایف_منتظران
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مداحی آنلاین - عالم از منظر حضرت موسی ابن جعفر 2 - استاد رفیعی.mp3
4.66M
🏴 #شهادت_امام_کاظم(ع)
♨️عالم از منظر حضرت موسی ابن جعفر
📂 (#قسمت_دوم)
👌#سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #رفیعی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مداحی آنلاین - عالم از منظر حضرت موسی ابن جعفر 2 - استاد رفیعی.mp3
4.66M
🏴 #شهادت_امام_کاظم(ع)
♨️عالم از منظر حضرت موسی ابن جعفر
📂 (#قسمت_دوم)
👌#سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #رفیعی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃 ✫⇠ #قسمت_اول #فصل_
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
#رمان_دختر_شینا 🌷🍃
#قسمت_دوم
🔵 بچه ها دلشان برای اسباب بازی های من غنج می رفت؛ اسباب بازی هایی که پدرم از شهر برایم می خرید. می گذاشتم بچه ها هر چقدر دوست دارند با آن ها بازی کنند.
شب، وقتی ستاره ها همه ی آسمان را پر می کردند،
بچه ها یکی یکی از روی پشت بام ها می دویدند و به خانه هایشان می رفتند؛ اما من می نشستم و با اسباب بازی ها و عروسک هایم بازی می کردم.
گاهی که خسته می شدم، دراز می کشیدم و به ستاره های نقره ای که از توی آسمان تاریک به من چشمک می زدند، نگاه می کردم. وقتی همه جا کاملاً تاریک می شد و هوا رو به خنکی می رفت، مادرم می آمد دنبالم.
بغلم می کرد. ناز و نوازشم می کرد و از پشت بام مرا می آورد پایین. شامم را می داد. رختخوابم را می انداخت.
دستش را زیر سرم می گذاشت، برایم لالایی می خواند. آن قدر موهایم را نوازش می کرد، تا خوابم می برد.
بعد خودش بلند می شد و می رفت سراغ کارهایش. خمیرها را چونه می گرفت. آن ها را توی سینی می چید تا صبح با آن ها برای صبحانه نان بپزد.
صبح زود با بوی هیزم سوخته و نان تازه از خواب بیدار می شدم. نسیم روی صورتم می نشست. می دویدم و صورتم را با آب خنکی که صبح زود مادر از چاه بیرون کشیده بود، می شستم و بعد می رفتم روی پای پدر می نشستم. همیشه موقع صبحانه جایم روی پای پدرم بود. او با مهربانی برایم لقمه می گرفت و توی دهانم می گذاشت و موهایم را می بوسید.
💟 :ادامه_دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🥀🍃🥀.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#پیشگویی_حضرت_زهرا(س) درباره #حوادث_آخرالزمان #قسمت_اول حضرت فاطمه زهرا(س) در یکی از بیانات خود پ
#قسمت_دوم
#پیشگوی_حضرت_زهرا ( س ) درباره #حوادث_آخرالزمان
امام علی(ع) نیز در خطبه طالوتیه به روشنی این مساله را بیان میکند. بر اساس این دسته روایات اگر معصومان(ع) زمینه تشکیل حکومت اسلامی با تمام ابعادش را در جامعه مییافتند، زمین و آسمان برکات و خیرات را از مردم دریغ نمیکرد و مردم خوش و فراوان میخوردند و هیچگاه گرفتار فقر نمیشدند و حق هر کس به خودش میرسید. ولی مردم این زمینه را فراهم نکردند، بنابراین تنگدستی بر آنها چیره شد و گروهی اموال عمومی را به نفع خود جمعآوری کردند و حق دیگران را به ناحق خوردند، بنابراین جامعه دو قطبی شد، گروهی فقیر و گروهی ثروتمند شدند. به علاوه وقتی مردم پیشوایان حق را رها کردند، هر کسی به خلافت طمع ورزید و برای به دست آوردن آن خونها ریخته شد و افراد شرور بر مسلمانان تسلط یافتند. نکته آخر آن که اگر مردم از امامان بر حق پیروی میکردند، در تشخیص حق و باطل دچار خطا نمیشدند و اسلام با تمام ابعادش در جامعه پیاده میشد ولی از آنجا که امت اسلامی پیشوای بر حق را رها کردند و به دنبال امامان باطل حرکت کردند، در تشخیص حقیقت و ارزشهای اسلامی دچار لغزش و سرگردانی شدند و این سرگردانی تا ظهور حضرت مهدی (عج) ادامه دارد. (5)
پی نوشت ها:
1. درباره مشکلات اساسی اجتماع درآن دوره ر.ک: صدر، پژوهشی در زندگی امام مهدی (ع) و غیبت صغری (فلسفه غیبت صغری)، پیشین، ص 145
2. همان، ص 255
3. با نگاهی به کتاب امام مهدی (ع) و بانوان حریم ولایت (ع)، نشر موعود عصر، 1384
4. طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، پیشین، ج1، ص 109
5. طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، پیشین، ج2، ص 289، کلینی، الکافی، پیشین، ج8، ص 32، ح5 و ص 53، ح 16
منبع: تبیان
#امام_زمان عج
#ایام_فاطمیه
#الـسلامعلیڪیاصدیقهالشهیده
#الـسلامعلیڪیاامیرالمؤمنینع
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌼🍂🌺🍂🌼🍂🌺 دست تقدیر #قسمت_اول🎬: محیا سرش را به در نزدیک کرد تا صدای داخل اتاق را بهتر بشنود، صدای عم
دست تقدیر
#قسمت_دوم 🎬:
ابوحصین همانطور که مشتش را روی میز می کوبید گفت: تو یک ضعیفه هستی که نمی فهمی خوشبختی یعنی چه، برو دست به دعا بردار که ابومعروف محیا را بپسندد، خبر نداری که چه اتفاقاتی قرار است بیافتد، ابو معروف یکی از دوستان نزدیک صدام هست و به زودی به مقامی دهن پر کن می رسد، از طرفی او با نیمی از اموالش می تواند کل تکریت را یکجا بخرد و از آن خود کند، مردی که سالهاست در انتظار یک بچه است و از دو تا زن قبلی اش بچه ای ندارد، شاید تقدیر خدا این است که محیا برایش بچه ای بیاورد، آن وقت تا هفتاد نسل اگر غذا و پوشاک از طلا هم بخورید و بپوشید باز هم هنوز دارید و شاهانه زندگی خواهید کرد.
هق هق رقیه بلند شد و ابو حصین لحنش را ملایم تر کرد و گفت: تو نمی دانی من چه لطف بزرگی در حقت می کنم وگرنه اینچنین زانوی غم بغل نمی گرفتی، اگر من دختری به سن محیا داشتم شک نکن با کمال میل دختر خودم را به عقد او در می آوردم، حالا هم کم مویه کن، امشب قرار است ابومعروف به خانه ما بیاید، بهانهٔ این جشن هم ورود برادر زاده عزیزم به عراق است.
رقیه آه کوتاهی کشید و گفت: از خدا بترس ابوحصین، تو می خواهی به هر طریقی من را در کنارت نگه داری، چون به بهانه وجود محیا و کار و زندگی اش، من به پیشنهاد ازدواجت جواب منفی دادم، حالا می خواهی کاری کنی که من پابند عراق شوم، تا تو هم به مقصود خود برسی..
ابو حصین خنده صدا داری کرد..
محیا که چیزهای تازه ای می شنید، عرق سردی بر بدنش نشسته بود، او مدتها بود دل در گرو مهر مهدی پسر همسایه شان در ایران داده بود، پسری پاک و مؤمن که در هیاهوی بی عفتی که شاه به راه انداخته بود، او جزء دسته ای بود که پناهگاه امنش مسجد محله بود، محیا دلش نمی خواست یک تار موی مهدی را با کل دنیا عوض کند، خصوصا که قبل از آمدنشان به تکریت، مادر مهدی برای کسب اجازه و خواستگاری به خانه آنها امده بود و مادرش رقیه، دادن جواب نهایی را به بعد از سفرشان به عراق موکول کرده بود.
محیا گوشش را محکم تر به در چسپانید و می خواست بداند عاقبت حرفهای مادر و عمویش به کجا می رسد، نفس را در سینه اش حبس کرده بود که ناگهان با آمدن دستی به روی شانه اش از جا پرید..
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #دست_تقدیر
✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی »
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🥀🍃🥀.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فصل دوم: #دست_تقدیر۲ #قسمت_اول🎬: به نام خدا إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّى یُغَیِّ
#دست_تقدیر۲
#قسمت_دوم🎬:
رؤیا از جا بلند شد در قابلمه را برداشت و شروع به زیر و رو کردن برنج ها کرد و گفت: اولین روزی این اردوی جهادی برپا شد، یکی از بچه ها که مریض احوال بود را بردیم دکتر، دکتره ازش آزمایش گرفت و امروز توی روستا چو انداخته بودن که یه بیماری مرموز داشته و همه باید آزمایش بدن، باورت میشه، کل روستا از کوچک و بزرگ قطار شده بودن که آزمایش بدن، من فکر می کردم دکتره با دیدن اینهمه جمعیت عصبی میشه و میزنه زیر همه چیز اما انگار طرف خیلی هم مشتاق بود...
صادق خنده ریزی کرد و گفت: حالا تو از کجا فهمیدی که دکتره مشتاق بود؟! چون جمعیت زیاد بود به اشتیاق دکتر پی بردی؟
رؤیا رویش را به طرف صادق کرد و گفت: مسخره نکن صادق! برام عجیبه، اگر تو هم اونجا بودی شک می کردی، آخه من همراه یکی از دانش آموزام رفتم، دکتره اصرار داشت از منم آزمایش بگیره که من اجازه ندادم و آخر کاری یه ذره از بزاق دهنم را گرفت تا ببینه واقعا منم درگیر شدم یا نه؟!
جالبه از هر خانواده یک نفر هم میرفت آزمایش میداد کافی بود و از همه هم بزاق دهن می گرفت و هم خون...
صادق از جا بلند شد و همانطور که بشقابها را آماده می کرد برای کشیدن غذا گفت: عجیبه آره...آزمایش خون شنیده بودم، اما بزاق دهن نشنیده بودم، یعنی به چه کارش میاد؟!
رؤیا شانه ای بالا انداخت و گفت: نمی دونم والا..
صادق روی صندلی نشست وگفت: میشه فردا به یه بهانه بری، سر از کار دربیاری؟! خیلی عجیبه برام، یعنی ذهنم درگیرش شد.
رؤیا با حالت خنده گفت: به شرطی میرم که امروز کنارمون بمونی و نری مأموریت...
صادق بشقاب را پر از برنج کرد و گفت: شرط مرط نداریم خانم جان! اون مأموریت را باید برم و در همین حین زنگ خانه به صدا درآمد و رؤیا همانطور که به طرف آیفون میرفت گفت: حتما محمد هادی هست، احتمالا دوباره کلید را یادش رفته
صادق آهانی گفت و خیره به دانه های برنج پیش رویش شد و ذهنش حول این موضوع می چرخید و زیر لب گفت: یعنی امکان داره این دکتره هم از اون تیم....
در همین حین صدای محمد هادی بلند شد: سلام مامان! سلام بابا...به به جمعتون جمع هست و فقط گلتون کمه که اونم رسید ...
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #دست_تقدیر
فصل دوم
✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی »
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🥀🍃🥀.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝