eitaa logo
ندای قـرآن و دعا📕
13.4هزار دنبال‌کننده
35.5هزار عکس
8.7هزار ویدیو
531 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی کپی آزاد مدیریت کانال و تبلیغ و تبادل 👇 @Malake_at eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran دعا و سرکتاب نمیکنم
مشاهده در ایتا
دانلود
@Maddahionlin4_5990184011488560984.mp3
زمان: حجم: 5.85M
°•🌱 تنها چه میکنی تو کجایی کجای شهر 🥺💔 🎼 🎤 🌿 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
سید رضا نریمانیenc_16344531561088011483815.mp3
زمان: حجم: 3.17M
🎙 سید رضا نریمانے 🌿ذکر غروب جمعـہ ها آقام کجاست . . . 🌿اونکـہ امید قلب ماست آقام کجاست . . . @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈
@Maddahionlin4_5990184011488560984.mp3
زمان: حجم: 5.85M
°•🌱 تنها چه میکنی تو کجایی کجای شهر 🥺💔 🎼 🎤 🌿 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
سید رضا نریمانیenc_16344531561088011483815.mp3
زمان: حجم: 3.17M
🎙 سید رضا نریمانے 🌿ذکر غروب جمعـہ ها آقام کجاست . . . 🌿اونکـہ امید قلب ماست آقام کجاست . . . @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_دوباره_دل_بی_قراره_جواد_مقدم.mp3
زمان: حجم: 3.56M
🔳 🌴دوباره دل بی قراره 🌴امشب عنایتم کن 🎤 👌بسیار دلنشین 🔴مرجع رسمی های روز @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
@Maddahionlinمداحی آنلاین - من بد کردم میدونم - رمضانی.mp3
زمان: حجم: 4.26M
🔳 ویژه 🌴پیش تو آوردم دستای خالیمو 🌴مرحم بزار شکسته بالی مو 🎙 👌بسیار دلنشین 🔴مرجع رسمی های روز @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
امیرکرمانشاهی@zekr_media - امیر ڪرمانشاهی(1).mp3
زمان: حجم: 7.02M
🎙 خیلی بیقرارم تو کجایی...💔💔 صلی الله علیک یا صاحب الزمان @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
ندای قـرآن و دعا📕
💫🔥💫💫🔥💫🔥💫💫🔥💫💫🔥رمان واقعی، تلنگری و آموزنده 💫 #تجسم_شیطان 🔥قسمت ۱۳۷ و ۱۳۸ روح الله عازم مأموریت شد و
فاطمه عادت کرده بود که شبها به بستر نرود چون خواب رفتن همان و کابوسهای واقعی دیدن همان، در خواب نه تنها آرامشی نداشت،بلکه روح و روانش خسته و زخمی تر میشد، پس برای جلوگیری از این احوالات مدام مشغول ذکر و ریاضت بود. باز هم شبی دیگر فرا رسید، بچه ها یکی یکی داخل اتاقشان شدند و روی تختشان خوابیدند، فاطمه که انگار نگهبان این خانواده بود،داخل هال بیدار بود و تسبیح به دست و ذکر به لب بود، ساعت از نیمه شب گذشته بود که با صدای جیغ بلند حسین، فاطمه از عالم دعا و ذکر بیرون آمد، از جا بلند شد و به سرعت خودش را به اتاق رسانید. از صدای جیغ حسین،زینب و عباس هم بیدار شده بودند، فاطمه حس میکرد هاله‌ای سیاه رنگ اطراف حسین میگردد، خودش را به حسین که هنوز چشمانش بسته بود رساند، حسین را در آغوش گرفت و همانطور که موهای او را نوازش میکرد گفت: _جیغ نکش پسرم، گریه نکن عزیزم، همه اش یه خواب بود گلم، چشمای خوشگلت را باز کن و ببین که تو بغل مامان هستی، ببین هیچ چیز ترسناکی اینجا نیست اما صدای نگران فاطمه که سعی در آرام کردن پسر کوچکش داشت در جیغهای بلند و مداوم حسین گم میشد. حسین جیغ بلند میکشید و گاهی نفس نفس میزد و بین همین فریادها با لکنت نام "ما.. ما.. ن" را بر زبان می‌آورد و عجیب اینکه هر چه فاطمه تلاش میکرد حسین بیدار شود، تلاشش بی‌فایده بود و حسین چشمانش را باز نمیکرد، فاطمه که حسین را در آغوش گرفته بود رو به زینب مضطربانه گفت: _دخترم برو، برو اسپند دود کن و بیار اینجا بگردون زینب که از ترس و استرس صورتش بی رنگ شده بود چشمی گفت و از جابلند شد و فاطمه مدام پشت سر هم صدا میزد: _گلاب هم بیاور...سرکه هم بیاور...آخ خدای من قرآن هم بیاور.. اضطراب فاطمه با دیدن وضعیت حسین بیشتر و بیشتر میشد و میترسید حسین از ترس و کابوسی که انگار تمامی نداشت زهر ترک شود و قالب تهی کند، پس همانطور که گریه میکرد و اشک میریخت بلند بلند میگفت: _آاااخ خدا چرا تمام نمیشه؟! چرا بچه ساکت نمیشه...حسین داره میمیره.. انگار مغزش قفل کرده بود،یکساعتی میشد که حسین در همین حالت بود، با چشمان بسته گریه میکرد، ناله میزد و گاهی جیغ های بنفش میکشید، حتی زمانی که فاطمه با دست مقداری آب به صورت حسین پاشید، بچه باز هم چشمانش را باز نکرد، انگار توان باز کردن پلک هایش از او گرفته شده بود و به نظر میرسید کسی روی پلک های حسین را محکم با دست گرفته..در این هنگام عباس که بغض گلویش را گرفته بود، گوشی فاطمه را به سمت او داد و گفت: _مامان چرا به بابا زنگ نمیزنی و فاطمه تازه یادش افتاد که بهترین راه همین بوده.. فاطمه شماره روح الله را گرفت و با دومین زنگ صدای گرم روح الله در گوشی پیچید، فاطمه همانطور که هق هق میکرد گفت: _میشنوی روح الله؟!این صدای گریه و جیغ حسین توی خواب هست، الان چند ساعت هست به این حاله، تو رو خدا یه کاری بکن.. روح الله با حرارتی در کلامش گفت: _فاطمه! تو الان باید به خودت مسلط باشی، من از این طرف یک سری کارهایی میکنم، تو هم همین الان اگه ، یا چیزی روی گوشی داری بگذار و صدای گوشی را زیاد کن تا توی اتاق بپیچه... فاطمه چشمی گفت و گوشی را قطع کرد و با دستان لرزانش وارد صفحه مداحی ها شد و اتفاقی یک مداحی را انتخاب کرد و گذاشت و صدا در اتاق پیچید: 🎙یا حسین غریب مادر... تویی ارباب دل من... یه گوشه چشم تو بسه... واسه حل مشکل من... و انگار این مداحی آبی بود که بر آتش کابوس حسین ریخته شد، حسین گریه‌اش قطع شد، چشمانش را باز کرد و چون خود را در آغوش مادر دید، خودش را محکم به او‌چسپاند و گفت: _مامان اون آدمای سیاه و ترسناک میخواستند منو از کوه بندازن پایین، من میخواستم بیام پیش تو، اما منو محکم گرفته بودند، خواستم صدات بزنم که جلو چشمام و دهانم را با دست های گنده و زشتشون گرفتن، مامان من خیلی ترسیدم... و فاطمه همزمان با اینکه اشک میریخت و سرو صورت حسین را غرق بوسه میکرد، همراه مداحی، نوحه را تکرار میکرد. 👈 .... واقعی ✍ نویسنده ؛ «طاهره سادات حسینی» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼.🍂.🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════،🌼.🍂.🌼،═╝
@Maddahionlin4_5990184011488560984.mp3
زمان: حجم: 5.85M
°•🌱 تنها چه میکنی تو کجایی کجای شهر 🥺💔 🎼 🎤 🌿 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_دوباره_دل_بی_قراره_جواد_مقدم.mp3
زمان: حجم: 3.56M
🔳 🌴دوباره دل بی قراره 🌴امشب عنایتم کن 🎤 👌بسیار دلنشین 🔴مرجع رسمی های روز @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕