eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.8هزار دنبال‌کننده
31.1هزار عکس
6.3هزار ویدیو
476 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دستم نمیرسدبه ضریح تو یاحسین کاری بکن برای من،عالم فدای تو یک جای دنج از حرم تو،برای من من هرچه دارم ای همه چیزم برای تو 💚< >💚 😍✋ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋🌸 چه غم بزرگی است كه ازميان کوچه‌هاے شهرمان گذر می‌كنيد و ما شما را نمی‌شناسیم!! چقدر با شما بودن را كم داريم، و چقدر حسرت ديدارتان را بر دل ...بيا و حق و باطلِ در هم آمیخته را به ما نشان بده، ديگر همه چيز برايمان گنگ است ... بیایید تا اربعین امسال مقدمه ظهورتان باشد تعجیل در ظهور امام‌زمان صلوات عج 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
چشم من و فرمان شماحضرت آقا جانم سپرت روز بلا حضرت آقا الحق والانصاف برازنده تان است فرماندهی کل قــــوا حضرت آقا @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
اینــ چادر مشڪـے📿 ضمانت امنیتــ منـ استــ.✌️🏻 خواهرمـ🌙 معنـے آزادے رو درستــ🌸 متوجہ نشدے❗️ آزادے یعنـے: 🍃 مطمئن باشـے↑ اسیر نـگاه ناپاکان نیستـے @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
حسین(ع) صدا می زند: بیا خوب گوش کن! صدای قدم ها؛ صدای سایش کفش ها بر سینه جاده ها؛ کسی می گوید بیا! چند روز است که در راهی و باز هم خسته نمی شوی. چون تو خوب این صدا را می شناسی. صدای حسین(ع) را که بی وقفه می گوید بیا بیا بیا... 💚🌿 تا 🏴 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مداحی آنلاین - من بد کردم میدونم - رمضانی.mp3
4.26M
🔳 ویژه 🌴پیش تو آوردم دستای خالیمو 🌴مرحم بزار شکسته بالی مو 🎙 👌بسیار دلنشین 🔴مرجع رسمی های روز @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✍هرڪس این نماز را در روز یکشنبه بخواند از آتش جهنم و عذاب ایمن شود ۲ رڪعتست رکعت اول 👈 حمد و ۳ ڪـوثر رکعت دوم 👈 حمد و ۳ توحید 📚 جمال الاسبوع ۵۴ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دست_تقدیر۲ #قسمت_بیستم🎬: ساموئل نگاه خیره اش را به چشمان پر از راز و رمز محیا دوخت و گفت: خانم می
🎬: مثل همیشه چشم بندی به چشمان محیا زدند و او را نه مانند یک متخصص و پزشک بلکه مانند یک جانی و‌ خطرناک سوار بر ماشین کردند و ماشین در مسیری مشخص به حرکت درآمد. بالاخره بعد از ساعتی حرکت، صدای ماشین ها و افراد اطراف نشان میداد که او را به شهر منتقل کرده اند پس از توقفی کوتاه صدای باز شدن دری بلند شد و پشت سرش ماشین وارد ساختمان شد و کلا توقف کرد. در ماشین باز شد و صدای ناشناس با زبان عربی گفت: خانم میچل، بفرمایید پایین... محیا پیاده شد و با راهنمایی دو نفری که در دو طرفش راه میرفتند جلو می رفت. از چند پله بالا رفتند و سپس صدای نرم باز شدن در شیشه ای بلند شد و پشت سرش بوی خون و الکل بود که در مشام می پیچید و محیا متوجه شد از آن ساختمان کوچکی که بی شباهت به بیمارستانکی خصوصی نبود به بیمارستانی بزرگ منتقل شده. از صدای جنب و جوش اطرافش بر می آمد که این بیمارستان می تواند خیلی بزرگ باشد. محیا را داخل اتاقی کردند چشم بند را از چشمش باز کردند و آن دو نفر که حکم نگهبان او را داشتند از اتاق بیرون رفتند. محیا نگاهی به اتاق کرد، اتاقی با وسائل پیش پا افتاده اولیه تختی که با ملحفه سفید رنگ بیمارستانی پوشیده شده بود یک طرف اتاق بود و میزی ساده هم یک طرف که در کنارش سه صندلی مشکی رنگ دیده میشد در کوچک کنار در ورودی اتاق بود که احتمالا مربوط به توالت می شد. محیا همانطور که نگاهی به اتاق می انداخت تار موهایی که از زیر مقنعه اش بیرون زده بود را به داخل داد. در همین حین صدای تلیکی که ناشی از باز شدن در بود بلند شد مردی بلند قد با روپوش پزشکی و چشمان آبی رنگ و موهای بور داخل شد. محیا نگاهی به او انداخت و کمی روی صندلی جابه جا شد و زیر لب سلام کرد. مرد جلو آمد و همانطور که خیره به چهره زیبا و جاافتاده محیا بود گفت: اوه سلام خانم میچل، تعریفتون را زیاد شنیدم و تصوّر من از شما جور دیگه ای بود، الان که شما را دیدم یاد راهبه های کلیسا افتادم چهره تان به همان پاکی و زیبایی ست. محیا گلویی صاف کرد و گفت: خوب ما هم در دین مسیحیت حجاب داریم و حجاب مختص راهبه ها نیست، مختص تمام زنان هست البته برای محافظت از خودشان، حالا چرا خیلیا این مورد را رعایت نمی کنند به خودشان مربوط است. مرد قهقهٔ کوتاهی زد و گفت: اوه! پس من اشتباه نکردم، شما حتی در اعتقادات هم مثل آنهایی پس بهتره بهتون بگم دکتر میچل راهبه... محیا شانه ای بالا انداخت و‌گفت: هر جور دوست دارید بنامید، فقط به من بگید چرا منو به اینجا آوردید؟! و چرا دست از سرم بر نمی دارید؟! آن مرد نیشخندی زد و گفت: من دکتر رابرت هستم، شما موفق شدید به بزرگترین بیمارستان پوست دنیا تشریف بیارید و سعادت این را دارید که در کنار حاذق ترین پزشکان به قوم برگزیده خدمت کنید. محیا از شنیدن این حرف پشتش لرزید، او حالا می دانست به جایی آمده که یک سلاخ خانه است، جایی که انواع جنایات در اینجا انجام می دهند و آوردن او بدین معنا بود که صهیونیست ها از او کار خواهند کشید و عاقبت هم مرگی دردناک نصیبش خواهد شد، چون این بیمارستان جز مناطق سرّی آنها بود و مطمئنا آنها قصد آزادی محیا را ندارند که او را به اینجا آورده اند.. 👈 .... فصل دوم ✍ نویسنده ؛ « طاهره سادات حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دست_تقدیر۲ #قسمت_بیست_یکم🎬: مثل همیشه چشم بندی به چشمان محیا زدند و او را نه مانند یک متخصص و پزش
🎬: محیا می دانست اینک در بیمارستان حدسه که بعضی ها به آن حسده می گفتند، حضور دارد، داستان های زیادی از این بیمارستان شنیده بود، اینجا یکی از بزرگترین انبارهای پوست زنده انسان بود صهیونیست ها مرزهای وحشی گری و حیوانیت را رد داده بودند و روزانه چندین موجود زنده را در حالیکه هنوز نفس می کشیدند، سلاخی می کردند، پوست تن بچه ها که جزء لطیف ترین و جوان ترین و مرغوب ترین پوست ها به شمار می آمد را از تن بچه ها جدا می کردند و در محفظه های هیدروژنه در دمای زیر صفر درجه نگهداری می شد که هم برای درمان سربازان آسیب دیده از جنگ هایشان، کاربرد داشت و هم تجارتی بسیار سود آور بود و به این وسیله میلیادرها دلار به خزانهٔ اسرائیل سرازیر می کرد. محیا تا پیش از این، تعریفی از این بیمارستان شنیده بود و اینک با چشم خود از نزدیک وقایع را می دید. دخترکی که معلوم نبود از کجا ربوده شده، از سوریه، یمن، عراق یا فلسطین، اینک روی تخت بیمارستان بیهوش افتاده بود و عده ای مشغول کندن پوست او بودند در این حین دکتر رابرت به همراه محیا وارد اتاق شدند، دکتر با صدای بلند گفت: سریع بجنبید با جداسازی پوست، ممکن است خون ریزی زیاد باعث مرگ این دخترک بیچاره شود، باید قبل از مرگ، تمام اعضای بدنش را جداسازی کنید متوجه شدید؟! گروه سلاخی سری به نشانه تایید تکان دادند، دیدن این صحنه خارج از طاقت محیا بود، پس در حالیکه جیغ کوتاهی کشید جلوی دهانش را گرفت و به سرعت از اتاق بیرون آمد داخل راهرو هر کجا را که نگاه میکرد نگهبانی خیره به او بود، اینجا نه یک بیمارستان انگار پادگانی نظامی بود که وحشی گری را به تمامی به سربازانش تعلیم میداد، راه خروجی برای محیا نبود. محیا روی نیمکت داخل راهرو نشست، صورتش را میان دو دست پنهان کرد شروع به گریه کردن نمود و در همین حین صدای رابرت از کنارش بلند شد: راهبه میچل! همانطور که انتظار داشتم طاقت دیدن این صحنه ها را نداشتی، من هم نمی خوام اذیتت کنم، اینجا آوردمت تا پیشنهادم را بهت بدم، حالا با تجربه دیدن این صحنه فکر می کنم عاقلانه تصمیم بگیری و جواب مرا بدهی... محیا سرش را بلند کرد، باران اشک چشمانش قصد توقف نداشت، دندانی بهم سایید و گفت: شما انسان نیستید...به خدا شما شیطان را هم درس می دهید،از جان من چه می خواهید و زیر لب زمزمه کرد: خدا لعنتت کند ابومعروف.. رابرت با شنیدن نام شیطان، انگار بهترین جوک زندگی اش را شنیده باشد قهقه ای بلند سرداد... 👈 .... فصل دوم ✍ نویسنده ؛ « طاهره سادات حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دست_تقدیر۲ #قسمت_بیست_دوم🎬: محیا می دانست اینک در بیمارستان حدسه که بعضی ها به آن حسده می گفتند،
🎬: رابرت، محیا را به سمت اتاقی که به نظر می رسید اتاق کنفرانس هست راهنمایی کرد محیا روی صندلی که انتهای اتاق و جدا از بقیه بود نشست، رابرت در را بست و همانطور که دایره وار دور محیا می چرخید گفت: ببین خانم میچل، شما را برای کار و کمک به ما به اینجا منتقل کردند، کارهای که از پس شما برمی آید و در تخصص شماست، شما در هر صورت مجبورید با ما همکاری کنید و تنها تخفیفی که می توانم به تو بدهم این است که نوع فعالیتت را خودت امتحان کنی... محیا سرش را بالا گرفت و همانطور که خیره در چشمان رابرت شده بود گفت: منو تهدید نکنید آقا!! شما نمی تونید منو مجبور به هیچ کاری نکنید، مگه می خوایید چکار کنید؟! بالاتر از سیاهی رنگی نیست، من حاضرم بمیرم اما در جنایات شما خوناشام های دوران شریک نشم، پیشنهاد میدهم انرژی خودتون را هدر ندید و همین اول راه، کار آخر را بکنید و منو بکشید و تمام... رابرت نیشخندی زد و گفت: شاید بخواهیم بکشیمت، اما الان وقت خوبی نیست برای این کار، شما باید به ما خدمت کنید و می کنید، شک ندارم خودتون کاندید کمک میشید.. محیا تلخندی زد و گفت: خواب دیدین خیر باشه، من هیچ‌ همکاری با شما نمی کنم. رابرت سرش را نزدیک گوش محیا آورد و گفت: حتی اگر جان فرزند عزیزت معروف یا نه ببخشید کیسان محرابی در بین باشد.. محیا آب دهنش را قورت داد و گفت: اما..اما شما به من گفتید اگر توی اون قضیه تولید انسان نماها کمکتون کنم اونو آزاد می کنید، کیسان...کیسان باید الان ایران باشه....تو دروغ میگی.. رابرت دوباره شروع به چرخیدن دور صندلی کرد و گفت: ایران هست، ما دروغ نگفتیم، اما همون ایران هم مأموران ما دوره اش کرده اند و فقط کافیه ما اشاره کنیم تا کلکش را بکنند.. محیا که واقعا شوکه شده بود و خوب می دانست هر جنایتی ازاین وحشی ها برمیاد گفت: از...از من چی می خوایید؟! اصلا من چرا باید به شما اعتماد کنم؟! رابرت روبه روی محیا ایستاد و گفت: تو مجبوری به ما اعتماد کنی و اگر خدمت بی غل و غشی داشته باشی ما هم هوای خودت و پسرت را خواهیم داشت. محیا که رعشه به دستانش افتاده بود، دست راستش را مشت کرد و گفت: از من چی می خوایید؟! رابرت سری تکان داد و گفت: این شد حرف حساب..همانطور که دیدی توی این بیمارستان کار زیادی سر ما ریخته، شما می تونید در جمع آوری نمونه پوست های مختلف و جدا سازی اعضای قربانیان قوم یهود به جراحان ما کمک کنید محیا سرش را به دو طرف تکان داد و گفت: نه...نه...نه ...هرگز این کار از من برنمیاد رابرت جلوی صندلی محیا خم شد و گفت: پس یه کار دیگه کن، ما توی آزمایشگاه همین بیمارستان یک ویروس ساختیم، البته بگم ویروس کشنده ای نیست یه چیزی توی مایه های سرماخوردگی که فقط ممکنه تبلیغات و هیاهوی رسانه ها ویروس را قوی و بدن انسان را ضعیف و این ویروس کوچولو را کشنده کنه، ما در نظر داریم این ویروس را ارتقا بدیم، یعنی برای هر ژنتیکی یک ویروس خاص از خانواده همین ویروس نوظهور درست کنیم و تو باید در تفکیک و تولید ویروس برای هر ژنتیک به کمک کنی، طبق تعریف هایی که از تخصص و نبوغ شما شنیدیم این کار، کار شاقی نیست.. محیا آشکارا یکه ای خورد و گفت: اگر ویروسی در حد سرماخوردگی هست چرا شما می خوایید منتشرش کنید؟! رابرت شانه ای بالا انداخت و گفت: این به شما مربوط نیست فقط همین را بدان ما می خواییم ملت ها را با این ویروس سرگرم کنیم تا خودمون به اهدافمان برسیم... محیا گیج و منگ بود و سکوت اختیار کرد...اما باید راه چاره ای میجست، پس گفت: کمی به من فرصت بدین تا فکرهام را بکنم... 👈 .... فصل دوم ✍ نویسنده ؛ « طاهره سادات حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
😍👆 🌱 🌸✨ هر روز مرتب بخواند ڪه زبانش باز و نطقش گویا شود ✨ 💎 درکل این دعا براے افزایش قدرت تکلم درکتب معتبرتوصیه شده 📚درمان باقران @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
دعایی برای 💥❤ امام علی (ع) : هر کس از پیروان ما هر روز این چهار حمد را بخواند خداوند او را چهار چیز کرامت فرماید: 1-عمر طبیعی 2-مال و فرزند بسیار 3-با ایمان از دنیا رفتن 4-بی‌حساب داخل بهشت شدن 🌷بِسمِ اَللهِ اَلرَّحمنِِ اَلرَّحیمِ🌷 🌷اَلحَمدُلِلّهِ اَلّذی عَرََّفََنی نَفسَهُ وَلَم یَترُکنی عُمیانَ اَلقََلبِ 🌷 اَلحَمدُلِلّهِ اَلّذی جَعَلَنی مِن اُمََّةِمُحَمَّدٍ صَلَّی اَللهُ عَلَیهِ وَالِه 🌷اَلحَمدُ لِلّهِ اَلَّذی جَعَلَ رِِزقی فی یَدِه وَلَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس 🌷اَلحَمدُلِلّهِ اَلَّذی سَتَرذنوبی وَ عُیُوبی وَلَم یَفضَحنی بَینَ الخلائق🌷 📚مفاتیح الجنان @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✍🏻در کتاب طب الائمه از حضرت امیر المومنین علیه السلام روایت ڪرده است ڪہ اگر طفلی گریه بسیار کند یا زنی در خواب ترسد یا کسی از دردے بیدارے بر او مستولی شود این آیات را بخواند : آیات 11 و 12 سوره ڪهف : ⇦فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ ⇦ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا ⇦ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَم َ ⇦أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى ⇦لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا 📚بحارالانوار ج 73 ص 194 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💯✍🏻هر گاه کسی ڪارهایش بستہ شده باشد 17روز و روزے 17 مرتبہ بعد از نماز ظهر این اسامی مبارڪ را بخواند و در روز آخر این لوح شریف ⇦ڪہ در پست بعدے آمده است⇨ را بہ همراه اسماءالله تبارڪ و تعالی در دو تڪہ ڪاغذ با قلمی قرمز رنگ بنویسد و یکی را همراه خود سازد و دیگرے را در منزلش بیاویزد بہ طورے ڪہ باد آن را تکان دهد💨 ڪہ گشایش و فتح و نصرت در تمامی ڪارهاے بسته اش حاصل شود ⇦اللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ یا جَلیلُ یا جَمیلُ یا وَکیلُ یا کَفیلُ یا دَلیل یا قَبیلُ یا مُدیلُ یا مُنیلُ یا مُقیلُ یا مُحیلُ⇨ 🍃🌸خدایا از تو درخواس میکنم به اسم مبارکت ای با جلال و ای با جمال ای نگهدار خلق ای عهده دار امر بندگان ای راهنما و ای پذیرنده ای دصت به دست گرداننده ای رساننده ای نادیده گیرنده ای حواله دهنده 📚سرالجوشن الڪبیر،ص13 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✅گره گشایی با قرآن و ادعیه 💓 هر ڪـہ بعد از نماز عشاء بخواندن این اسم مبادرت نماید 🔸 و بعد از اتمام آیـہ ذیل هزار بار الرشید بگوید 🔸 در فتح و تدبیر و سرانجام یافتن امور و برآمدن حاجات و تقرب بـہ ملوڪ 🔸 و احترام در پیش مردم اثر عظیمے دارد . ✨ آیـہ 14 سورہ نحل ✨ 🌿❣️ وهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَلِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ❣️🌿 🔮 و بـہ سند معتبر وارد است اگر بـہ نیت استخارہ 1000 بار بخواند 🔅 نفع و ضرر آن ڪار براے او روشن گردد و عاقبت آن ڪار را ڪما ینبغے بداند. 📚گلهاے ارغوان ج 1 ص 63 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
30_Goriz_Az_Rajim_1401_06_15_Moharram_1444_aminikhaah.ir.mp3
28.51M
⭕️سلسله مباحث «» ✅جلسه سی ام 🛑‌درخواست جنیان برای حضور در عاشورا 🛑زعفر جنی که بود؟ 🛑بستر فعالیت شیطان چیست؟ 🛑 اهمیت داشتن سواد رسانه ای 🛑شکل گیری سقیفه @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
قرب به اهل بیت ۲۸.mp3
11.45M
✘ بعضیا نور چشمیِ اهل بیت علیهم‌السلامند! یه جوری دیگه مورد توجه اهل بیتند! اینا چه ویژگی‌هایی دارند؟ مجموعه (علیهم‌االسلام) ۲۸ | @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ مهدوی 🎙استاد شجاعی 🔹اربعین بهترین موقعیت برای برطرف کردن موانع ظهور امام زمان علیه‌السلام... @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌱👈 ره توشه‌ی زوّار ( چهارم) (مقام علیین) فوق سنگین برای زائر ‼️ ❌با شنیدن این فایل ها نظرتون عوض خواهد شد ! ✅به هیچ وجه این فایل ها رو از دست ندین @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
08 Be Vaghte Shaam (1403-05-22) Mashhad Moghadas.mp3
42.92M
🔈 🔰 جلسه هشتم * منطقه شام؛ سرزمین مبارک و موعود بنی‌اسرائیل [5:09] ⚜ شکل‌گیری دو جبهه متضاد در مورد حضرت عیسی (علیه‌السلام): [11:33] 🔻 مخالفان = این فرد حضرت عیسی (علیه‌السلام) نبود زیرا به حکومت نرسید [12:20] 🔺 موافقان = این فرد اصلا بشر نبود بلکه خدا بود که خودش را فدای بشر نمود [14:21] * حواریون و تحریف دین حضرت عیسی (علیه‌السلام) [23:47] * انجیل، قانون جدیدی نسبت به تورات ندارد بلکه قانون اصلی الهی همان تورات بوده است [27:18] * وعده الهی: زنده ماندن حضرت عیسی (علیه‌السلام) تا رفع تمام تهمت‌ها و اختلافات در مورد ایشان [33:24] * مروری بر سوره مبارکه صف و معرفی شخصیت جنگاور و محکم حضرت عیسی (علیه‌السلام) [34:48] * احتجاج حضرت موسی و عیسی (علیهما‌السلام) با بنی‌اسرائیل و تکذیب ایشان [40:59] * قرآن کریم خطاب به امت پیامبر اکرم (صل‌الله‌علیه‌وآله): شما برترین امت هستید چراکه امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر می‌کنید [42:49] * طراحی ترور حضرت عیسی (علیه‌السلام) توسط یهودا در بیت‌المقدس [49:54] * فقال الحسين (علیه‌السلام): الآن انكسر ظهري و قلّت حيلتي... [1:00:20] ⏰ مدت زمان: ۱:۲۰:۵۱ 📆 ۱۴۰۳/۰۵/۲۲ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤚🕗 🌷 ❣طرح لبخند خداوند بہ ما، یعنے تو ✨ڪعبہ ے مشهدُ حجّ فقرا، یعنے تو ❣حرمٺ حالُ هواے همہ جا را دارد ✨نجفُ سامره و ڪرببلا ، یعنے تو 💔 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ امام رضا ع👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/132 💌💌💌💌💌💌💌💌💌 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕