🌷 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) مردی از انصار را بعد از مدتی دیدند به او فرمود علت غیبتت چیست؟ گفت فقر و درد ای پیامبر خدا، حضرت فرمود آیا نمی‌خواهی کلامی به تو بگویم که با گفتن آن فقر و درد از تو رخت بر بندد؟ گفت بلی یا رسول الله. حضرت فرمود هنگامی که صبح را شب کردی بگو: 🤲 لا حَولَ وَ لا قُوَّهَ اِلاّ باِللهِ (اَلعَلیِّ العَظیمِ) تَوَکَّلتُ عَلَی الحَیِّ اَلّذی لا یَمُوتُ وَ الحَمدُ للهِ اَلّذی لَم یَتَّخِذ وَلَداً وَ لَم یَکُن لَهُ شریکٌ فِی المُلکِ وَ لَم یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِن الذُّلِّ وَکَبِّرهُ تَکبیراً. ☘ آن مرد گفت قسم به خدا من این ذکر را بیش از سه روز تکرار نکردم مگر آن که فقر و درد از من زائل گشت . 📚 اصول کافی ☀️ به ما بپیوندید 👇 https://telegram.me/joinchat/ChK3Mj1D8xyTZyl3744CaQ

#نیکی_کردن ۷ بعد از چهلم شوهرم ی روز برادرشوهرم تمام وسایلم رو ریخت توی کوچه با کمک همسایه ها جمعشون کردم و از اون منطقه رفتم چند سال گذشت با سختی زندگی کردم توی خونه های مردم کار میکردم یا سر زمین های کشاورزی یا از سالمندان نگهداری میکردم هر کاری میکردم که بچه هام راحت زندگی کنن ی روز به سرم زد و برگردم ببینم خانواده شوهرم چیکار میکنن وقتی رفتم خونه مادرشوهرم دیدم ی اتاق جلوی در حیاط ساختن و مادرشوهرم که سخت مریضه داخلش نشسته بوی خیلی بدی میداد دقیقا بوی مدفوع کنارش نشستم و ازش پرسیدم چی شده؟ اروم و شرمنده گفت من خیلی بهت بد کردم الانم دارم تقاص میدم از جوونیم دوتا تومور توی سرم بود الان که سنم رفته بالا و بدنم‌ ضعیف شده تومورها بزرگ شدن و بدنمو اذیت میکنن پسرامم منو نگه نمیدارن پاهام کار نمیکنن و تقریبا فلج شدم برای همین خودمو کثیف میکنم صبرمیکنم یکی شون بیاد منو تمیز کنه دلم‌ براش سوخت هیچ کس سزاوار این بلا نبود برای همین وسایلشو جمع کردم و بردمش پیش خودم پسراش از خداشون بود که من ببرمش و کسی نگفت نبرش چند سال از مادرشوهرم مراقبت کردم دیگه اخلاقهاش مثل قبل نبود ادامه دارد کپی حرام

#نیکی_کردن ۸ حداقل خیالم راحت بود که تو سالهای آخر عمرش کنارم بود و در حد توانم براش کار انجام دادم ولی خیلی دلم براش می سوخت بعد از مراسمات مادرشوهرم یه روز که رفته بودم بهزیستی برای اینکه ببینم میتونن بهم کمک کنن یا نه یه آقایی رو دیدم و شروع کردم براش درد دل کردم به حرفهام گوش داد و گفت من اومده بودم بهزیستی بهشون بگم یه خانمی رو میخوام که بچه داشته باشه من خیرات پدرم میخوام یه خونه بزنم به نامش با بچه هاش توش زندگی کنم خدا شما رو گذاشته سر راهم بیا من این خونه رو می زنم به نام تو انقدر زن خوبی بودی که از مادر شوهرتم نگهداری کردی یه شغلم برات دست و پا می کنم اونجا مشغول باشی سرت بالا باشه خیلی خوشحال شدم اون آقا به حرفهاش عمل کرد اون خونه رو برای من و بچه هام خرید و حمایت مالی زیادی ازمکرد بهم گفت چیکار میتونی انجام بدی گفتم آشپزیم خوبه یه آشپزخونه با هم بزنیم و اونم قبول کرد با هم یه آشپزخونه زدیم اوایل میومد بهم سر می زد و می گفت شریکیم اما به مرور گفت فقط می خواستم مطمئن شم که موفق میشی الان که دیگه کارت گرفته و موفق شدی نیازی به من نداری بعدم رفت اصلا انگار این مرد ی فرشته بود گاهی اوقات بهمون سر میزنه مطمئن این ادم ی فرشته بود که خدا فرستاده بودش و فقط زندگیمو درست کرد الان چندسال میگذره مرگ مادرشوهرم برای من ناراحت کننده بود اما اون زن برام برکت بود تا وقتی که زنده بود من توی زندگیم برکت زیادی داشتم وقتیم که مرد خدا اینجوری برام جبران کرد پایان کپی حرام

#دروغ ۱ توی کلینیک زیبایی کار میکردم دقیقا بیست و هشت سالم بود. با توجه به تعداد زیاد خواستگارهام و اینکه هیچکدوم به دلم نمینشستن مجرد مونده بودم. دختر اول خانواده بودم و بعد از من یک خواهر که پنج سال اختلاف سنی داشتیم روز و شبم کار و پس انداز بود نه رابطه ی خاصی داشتم و نه علاقمند بودم که بجز ازدواج وارد رابطه بشم یک روز طبق معمول که رفته بودم کلینیک دقیقا آخر وقت بود یک مشتری خیلی شیک وارد شد. عطرش تمام فضا رو پر کرده بود. با لبخند بهم نزدیک شد و گفت: عزیزم خانوم دکتر تشریف دارند؟ گفتم بله هستند. بشینید تا صداتون بزنم. دقیقا صندلی روبرویم نشست مشخص بود زیر نظرم داره. چند دقیقه ای گذشت. صداش رو شنیدم که داشت بهم میگفت اسمت چیه شما؟ چقدر خوشگلی از تعریفی که کرد به وجد اومدم و گفتم اسمم نگاره ممنونم عزیزم. زیر نگاهش معذب بودم بعد از چند دقیقه صداش زدم و گفتم میتونه بره داخل اتاق موقعی هم که از اتاق اومد بیرون یا گرمی ازم خداحافظی کرد. آخر شب بود میخواستیم کلینیک رو ببندیم که مهسا صدام زد برم داخل اتاق بعد از اینکه اون زن از اتاق بیرون اومد با خوشرویی ازم خداحافظی کرد و بلافاصله دکتر ازم خواست به اتاقش برم هیچ وقت رابطه ی ما مثل خانوم دکتر و منشی نبود. مثل دو تا دوست بودیم منم با جان و دل براش کار میکردم روی صندلی نشستم و دیدم داره میخنده کنجکاوانه نگاهش کردم لحن صداش رو برد بالاتر و همینطور که بشکن میزد میخوند بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادا کلافه پرسیدم دکتر زده به سرت؟ دست به سینه نشست و گفت: میخوام شوهرت بدم با تندی گفتم یعنی چی؟ چی میگی شانه هایش رو بالا انداخت و گفت: همین که شنیدی همون مشتری که الان اینجا بود خیلی ازت خوشش اومده برای داداشش انتخابت کرده ببین مریم دورادور میشناسمشون خانواده ی خوبی دارند .داداشش هم یکبار دیدم خیلی از نظر ظاهری عالیه کلا خانواده ی باکلاسی هستن از اونا که دوست داری ابرویی بالا انداختم حالا داداشش چیکاره اس؟ گفت: وکیله تازه دفتر وکالت زده به نظرم مورد خوبی میومد. قرار شد فکرهام رو کنم و بهش خبر بدم رفتم خونه و با مامانم راجب این موضوع صحبت کردم به نظر مامان هم مورد خوبی بود. ادامه دارد کپی حرام

🍁✨آزادی_از_زندان✨🍁 🔰برای آزاد کردن شخصی که بدون انجام جرمی به زندان افتاده است باید که این آیه ها را هر روز ده مرتبه بخواند و بر انگشت های خویش بدمد ان شاء الله به زودی از قید زندان رها شود البته قبل و بعد از آیه باید هفت مرتبه صلوات فرستاده شود و آیات این است :✨🌸 💠✨بسم الله الرحمن الرحیم وکفیٰ بِاللهِ ولیاً و کفیٰ باللهِ شهیداً و کفیٰ بالله علیماً و کفیٰ باللهِ حسیباً و کفیٰ باللهِ هادِیّاً و کفیٰ باللهِ نصیراً✨💠 📚منبع : چشمه رستگاری ص 185

معما⁉️ در اتاقی ۴ نفر وجود دارند که اولی در حال نماز و دومی با زبان روزه مشغول مناجات با خداوند و سومی و چهارمی هم زن و شوهری هستند که در کنار هم نشسته اند. ناگهان، شخص پنجمی وارد میشود که با ورود او، علاوه بر اینکه نماز و روزه آن دو شخص باطل میشود، زن وشوهر نیز بهمدیگر، نامحرم می شوند. شخص پنجم چه کسی است؟؟؟؟                    مشاهده جواب

امروز 1403/04/16 این موارد را گوشه ای یادداشت کنیم. کمک کنیم که ان شاء الله شرایط بهتر شود. بنزین سهمیه : 1500 تومان بنزین آزاد : 3000 تومان دلار : 60.000 تومان سکه : 42.500.000 تومان مرغ : 95,000تومان گوشت : 750000 تومان نه قطعی برق داریم. نه کمبود بنزین نه کمبود شیرخشک نه کمبود انسولین نه کمبود مرغ و گوشت خزانه کشور پر انبار آذوقه استان ها پر فروش نفت روزی دو میلیون بشکه حقوق کارکنان بدون مشکل پرداخت می شود در روابط بین الملل در اوج قدرت هستیم و.... این ثبت در تاریخ ، منتظر عملکرد دکتر #پزشکیان هستیم. #انتخابات #جلیلی 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen

🔺 صیانت از آرای مردم ، برای عموم جامعه تبیین شود. 🔹 در خلال صحبت های چهره به چهره انتخاباتی دیده شد افرادی که تحت تاثیر رسانه ها معتقد بودند که #انتخابات در کشور ما انتصابات است. رای مردم تاثیری در انتخاب فرد پیروز ندارد. میگفتند #جلیلی نزدیک به رهبریست و تمام امکانات دولتی را بسیج کردند تا نام او از صندوق خارج شود. میگفتند امکان ندارد #پزشکیان با سابقه اظهار نظر متفاوت از حکومت در ماجرای مهسا امینی به قدرت برسد. 🔹 اما دیدیم که نظام از تک به تک آرای مردم حفظ و حراست کرد. نظر مردم مورد قبول واقع شد و نه تقلبی صورت گرفت و نه در آرای مردم خللی وارد شد. حتی نظام برای حفظ آرای مردم شهید هم تقدیم کرد. 🔹 این دستاورد بزرگی است و همه ما وظیفه داریم در آحاد جامعه این موضوع را تبیین کنیم. نگذاریم تا سلامت انتخابات در لابه لای اختلافات جریانی کمرنگ شود. 🔹 نظام مانند همیشه به عهد خود وفا کرد و تبیین این مسئله که نظر مردم فصل الخطاب است ، کلید افزایش مشارکت در دوره های بعدیست. تبیین این موضوع امروز حیاتی است. ✍ الف ت #پزشکیان #جلیلی #انتخابات 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen

🚨مهم و فوری 🔴پیامی از طرف 14 میلیون ایرانی انقلابی نشر بدید تا برسد به دست منتخب مردم. #انتخابات #جلیلی #پزشکیان 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen

🍁✨رفع_درد_اعضا_بدن ✨🍁 🔰✨جهت رفع درد اندام بدن،هر عضو که باشد،ایندعارا خوانده و بر موضع درد بدمد.تسکین یابد ✨🌸 💠✨اللَّهُمَ‏ إِنْ‏ كَانَ‏ هَذَا الْمَرَضُ‏ عُرِضَ‏ مِنْ بَابِ الْعَدْلِ وَ عَبْدُكَ قَدْ قَصَدَ إِلَيْهِ مِنْ بَابِكَ بَابِ الْفَضْلِ وَ سُلْطَانُ الْفَضْلِ أَرْجَحُ لِلْكَامِلِ بِذَاتِهِ مِنْ دِيوَانِ الْعَدْلِ فَاسْكُنْ أَيُّهَا الْمَرَضُ وَ ارْتَحِلِ السَّاعَةَ بِحُكْمِ الْفَضْلِ وَ بِمَا اللَّهُ‏ جَلَّ جَلَالُهُ‏ لَهُ أَهْلُ‏ فَضْل ✨💠 ٍ 🌟مرحوم سید بن طاوس می گوید این دعا برای رفع درد مجرب است و ما تجربه کرده ایم🌟 📚الامان من اخطار الاسفار ص ۱۶۳

🍃🌸ای انسان... چـرا غم میخوری از بهر مُردن مـگـر آنـهـا کـه غـم خـوردنـد نَـمُـردنـد بـرو از کـنج قـبرستان گـذر کُن ببین آنان که مُردن با خود چه بُردند ✨ اللّه متعال میفرماید: «هرکس مزه مرگ را می‌چشد» (آل عمران/185) رسول اللّه (ص) مــی فرمایـند: ✨«سه چیز، مرده را همراهی می کند: خانواده،مال و عمل او. دوتا از این ها باز می گردند و یکی با او می ماند؛خانواده و مالش بر می گردند و عملش با او می ماند.

#دروغ ۲ تصمیم گرفتم اول ببینمش بعد قرار خواستگاری بذاریم به دکتر پیام دادم و گفتم باید ببینمش خلاصه اون شب تا صبح نخوابیدم حس خوبی به این قضیه داشتم. دعا دعا میکردم از نظر ظاهری به دلم بشینه وگرنه همه چیز برام تموم میشد صبح آماده شدم و ساده ترین تیپم رو زدم سعی داشتم واقعی ترین خودم .باشم دیدم شماره ای بهم پیام داد سلام من کوروشم آماده شدید آدرس بدید بیام دنبالتون. استرس عجیبی داشتم با اینکه بار اولم نبود اما نمیدونم چرا اینبار انقدر استرس داشتم. نیم ساعت گذشت که دیدم کوروش زنگ میزنه نفس عمیقی کشیدم و جواب دادم صداش که توی گوشی پیچید، دلم ضعف رفت. چه صدای قشنگی داشت :گفت جلوی در منتظرم از خونه خارج شدم و سوار ماشینش شدم از همون اول محو کوروش شده بودم تک سرفه ای زد و گفت: کجا بریم راحت تری؟ گفتم هر جا خودتون میدونید فرقی نداره با دستش که روی فرمون بود اشاره ای کرد و گفت: جلوتر یک کافی شاپ هست بریم اونجا سری به نشانه ی تایید تکان دادم زمان از دستم در رفته بود تا به خودم اومدم دیدم جلوی در خونه ام و دارم ازش خداحافظی میکنم حس خیلی خوبی داشتم رفتم داخل و مامانم سراسیمه اومد جلو برسید چی شد؟ دیدیش؟؟ پسندیدی؟ هر کار کردم لبخندم مخفی بمونه اما نشد. خوشحالی رو توی چشمهای مامانم میدیدم رفتم توی اتاق و خودم رو روی تخت انداختم گوشی رو گرفتن و به دکتر پیام دادم سلام خوبی؟ من امروز کوروش رو دیدم به نظرم مناسب میومد. فعلا ازش خوشم اومده تا ببینیم بعد چطور پیش میره خلاصه یک هفته ای گذشت و این مدت گهگاهی من با کوروش صحبت میکردم و خیلی دلبسته اش شده بودم درست بعد از یک هفته قرار شد بیان خواستگاری توی این یک ماه سعی کردم بیشتر باهاش آشنا شم. از همه لحاظ خوب بود جز اینکه حس میکردم خیلی اجتماعی و هیجانی نیست احساساتش رو خیلی نشون نمیداد. انگار به سردی رفتار میکرد اعتراضی نمیکردم میذاشتم پای اینکه تازه اولشه و هنوز روش باهام باز نشده. نزدیک مراسم عقد شد کوروش گفت خواهرم باید همراهمون بیاد ادامه دارد کپی حرام

🍃🌹🍃 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 #امام_حسین علیه السلام #محرم #سلام‌صبح‌بخیر

#استوری_مداحی/بسیار زیبا👌👌 ای حس خوب من / همیشه محبوب من اونکه همیشه برات / به سینه می‌کوبه من ※ حس خوب | سید رضا نریمانی

🔴 #گشایش ❇️  گشایش امور  ✍ جهت راه یافتن و گشادگے امور (۷۴ مرتبه) #ذڪر《یا دَلیلَ المُتَحیِّرینَ》 بسیار موثر است❀ 📚 ختوم و اذکار ۱۰۵

#دروغ ۳ خیلی خورد تو ذوقم اما چیزی نگفتم ترسیدم پیش خودشون فکر بدی کنن از اون روز به بعد من و خواهرم نیایش، با کوروش و خواهرش کیمیا باهم میرفتیم خرید کیمیا سعی داشت همه چیز رو کنترل و مدیریت کنه. دست روی هر حلقه ای میذاشتم یک ایرادی میگرفت و کلا دلزده میشدم از انتخابم کوروش هم چیزی نمیگفت. ساکت ساکت بود. تا بالاخره به انتخاب کیمیا یک حلقه ی قیمت مناسب گرفتیم اصلا به دلم نبود اما خب کاری بود که شده. گفتم بریم سرویس طلا رو انتخاب کنیم که دیدم کوروش و کیمیا نگاهی بهم کردن و کیمیا اومد سمتم گفت عزیزم سرویس طلا باشه برای مراسم عروسی برای مراسم عقد سرویس نیاز نیست با تعجب نگاهش کردم و گفتم چرا؟ اخه قرار بود الان بخریم لبخندی زد و گفت عزیز دلم شما عروسی با این کارها کار نداشته باش بزرگترها صحبت میکنن. الآن نمیتونیم هزینه کنیم برای عقد باید هزینه ها رو به حداقل برسونیم نه خودم زبون داشتم نه خواهرم کاش مامانم همراهم بود. از داخل حرص میخوردم اما نمیتونستم چیزی بگم همه برای خرید با دل خوش میرن اما برای من شده بود زهرمار روز عقدم خیلی دلشوره داشتم دیگه اون حس خوب رو نداشتم همش نگران بودم بقیه میگفتن طبيعيه خلاصه عقد کردیم و مراسم شروع شد. وارد تالار که شدم دیدم هیچ چیز به سلیقه ی من نیست یک مراسم کاملا معمولی خیلی خورد توی ذوقم اینا که مثلا پول دار بودن چیشد؟؟ ادامه دارد کپی حرام

🛑🏴 اعمال ماه محرم 🔹روزه‌داری این ماه (غیر از عاشورا) و عزاداری برای اباعبدالله الحسین(ع) در کنار اقامه نمازهای ویژه ماه محرم، توصیه‌شده‌ترین اعمالی است که می‌توان با تمسک به آنها محرمی پرفیض‌تر را تجربه کرد. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖