#انتخابمن 1
پدرم خیلی با ازدواجم مخالفت کرد یادمه که خیلی گفت این آقا به درد زندگی نمیخوره اما من نخواستم که باور کنم گفتم که بابا عاشق حامد شدم تو رو خدا مانعم نشو بزار برم دنبال زندگیم و با کسی که دوستش دارم خوشبخت بشم. پدرم دو سال مخالفت کرد و میخواست که منو از حامد دور کنه... برخلاف میل پدرم من عاشقش بودم .
بعد از دو سال پدرم ناچارا به خاطر من رضایت داد...ای کاش قلم پامو می شکوند اما نمیذاشت که این ازدواج صورت بگیره. و من زن حامد شم.
بهم گفت دوست داری برو زنش شو اما دیگه حق نداری به این خونه برگردی... حتی اگه شوهرت بیرونت کنه نمیخوام به این خونه بیایی تو که حرف منو گوش نکردی و خودسر رفتی زن اون مردک شدی.
ادامه دارد.
کپی حرام
#انتخابمن 2
برخلاف خواسته پدرم با حامد ازدواج کردم سال اول ازدواجمون متوجه شدم که توی اینستا با دخترای دیگه چت میکنه بهش اعتراض کردم که گفت دخترا میان پیوی من و باهام چت میکنن منم ناچاراً جواب میدم وگرنه من کشته مرده هیچ دختری نیستم.... بهشون میگم که متاهلم اما بازم به بهونههای مختلف چت میکنند. حامد خوشتیپ بود اما اصلا اهل زندگی کردن نبود، پول پس انداز نمیکرد.
گاهی اوقات مجبور بودم که با فروش طلاهام ضروریات خونه رو تامین کنم هر بار میگفت که دستت درد نکنه برات جبران میکنم... اما بازم این قضیه تکرار میشد .
گاهی اوقات احساس میکردم پشیمونم از انتخابی که کردم ولی اصلاً به روی خودم نمیآوردم .
به مامانم که هر روز زنگگ میزد حرفی نزدم به هر حال این انتخابی بود که خودم کردم.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#انتخابمن 3
دو سال از ازدواجمون که گذشت شروع کرد به کتک زدنم.
وقتی که بهش اعتراض کردم کجا میره و چه کارایی میکنه داد زد که به تو چه ربطی داره ؟ بعدش بیرحمانه منو کتک میزد.
تنها چیزی که ازش می خواستم این بود دست برداره از این کارا .
اون زن داره و حق نداره با دخترای دیگه تو اینستا چت کنه از طرفی من که باید بدونم کجا میره و با کی ها میگرده.
این حق منه که بدونم .
بدجوری فکرم آشفته بود حامد به اندازه ای عوض شده بود که حتی کتکم میزد بعدش با داد گفت_ ببین رضوان دارم برای بار آخر بهت تذکر میدم دست از سر من بردار... بدم میاد که مدام کنترلم میکنی به تو چه ربطی داره که من چیکار میکنم یا با کیا چت میکنم؟
ادامه دارد.
کپی حرام.
#انتخابمن 6
بردیمش بیمارستان که دکتر گفت
_ پاش شکسته و باید گچ بگیرند.
تنها چیزی که به ذهنم رسید دعوای هفته قبل بود و نفرین هایی که در حقش کردم.
حامد خیلی حالش بد بود مدام بهم میگفت به خاطر نفرین تو به این روز افتادم.
در صورتی که اصلا اینطور نبود... نیازی به نفرین کردن من نیست خدا خودش میبینه.
ناچارا از شوهرم تا روزی که خوب شد و گچ پاش رو باز کرد پرستاری کردم.
همیشه میگفت به خاطر اینکه تو رو کتک زدم و نفرینم کردی خدا اون بلا رو سرم آورد به همین خاطر بعد از اون اتفاق دیگه حتی یک بارم دست روم بلند نکرد. دو سال بعد که خیالم از حامد راحت شد حامله شدم و پسری رو به دنیا آوردم که اسمش رو محمد امین گذاشتیم و در کنار هم خوشبختیم.
پایان.
کپی حرام.
#انتخابمن 6
بردیمش بیمارستان که دکتر گفت
_ پاش شکسته و باید گچ بگیرند.
تنها چیزی که به ذهنم رسید دعوای هفته قبل بود و نفرین هایی که در حقش کردم.
حامد خیلی حالش بد بود مدام بهم میگفت به خاطر نفرین تو به این روز افتادم.
در صورتی که اصلا اینطور نبود... نیازی به نفرین کردن من نیست خدا خودش میبینه.
ناچارا از شوهرم تا روزی که خوب شد و گچ پاش رو باز کرد پرستاری کردم.
همیشه میگفت به خاطر اینکه تو رو کتک زدم و نفرینم کردی خدا اون بلا رو سرم آورد به همین خاطر بعد از اون اتفاق دیگه حتی یک بارم دست روم بلند نکرد. دو سال بعد که خیالم از حامد راحت شد حامله شدم و پسری رو به دنیا آوردم که اسمش رو محمد امین گذاشتیم و در کنار هم خوشبختیم.
پایان.
کپی حرام.