eitaa logo
ندای رضوان
5.6هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
3.3هزار ویدیو
69 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ وضع مالی ما خیلی بد بود و توان خرید هیچ چیزی رو نداشتیم گاهی روزا نون خالی میخوردیم و بابامم کارگری میکرد تا اینکه پدربزرگم فوت کرده و از ارثیه ای که بهمون رسید تونستیم ثروت خوبی دست و پا کنیم برادرم رفت و رشته جراحی پلاستیک شرکت کرد و بعد از چند سال تلاش و درس خوندن دکتر جراح پلاستیک شد برای خودش مطب زد و کار می کرد خداروشکر کار داداشم حسابی گرفت و مشتری های زیادی داشت یه روز اومد گفت که با یکی از مراجعه کننده ها صحبت کرده و بهش علاقه مند شده ما هم مثل هر خانواده دیگه خوشحال شدیم و از پیشنهادش استقبال کردید ولی مادرم مخالف بود میگفت باید دختری که میگیریم شناس باشه مثل خودمون ثروتمند باشه تا جلو مردم سرمونو بالا بگیریم، بالاخره هر جوری که بود مادرم راضی شد و عروسمون وارد خانواده ما شد دختر ۲۹ ساله ای که وکیل بود و تو اجتماع جایگاه خاصی برای خودش داشت ❌کپی حرام
هدایت شده از ندای رضوان
۲ ولی اخلاق بدش این بود که توانمندی هاش رو به بقیه نمیگفت ی بار یکز پرسید شغلت چیه ؟ زن داداشمم می خندید و گفت :مهم نیست، اما برای ما خیلی مهم بود که حتماً شغلش رو به همه بگه، چند باری با برادرم رفتن خرید لباس، لباس های خیلی ساده گرفته بود که اصلاً مارک نیستند مامانم گفت شاید مارک ها رو نمیشناسه باید بهش برند ها رو یاد بدیم به نام هدیه براش چندتا لباس مارک خریدیم وقتی بهش دادیم نگاه کرد گفت چرا اینقدر گرون خریدید همینا رو تو بازار با قیمت های پایین تر میفروشن، باورم نمیشد که یه دختر تحصیلکرده اینقدر عقب مونده باشه مثلاً خیر سرش وکیل بود و درآمد خوبی داشت، نمیتونستم بگم از شدت نداری و فقر داره این رفتار رو میکنه هر موقعی که میرفت خرید لباس خیلی خیلی ساده و بدون طرح و با برنده فیک و غیر معتبر خریداری می‌کرد بهش میگفتیم میگفت مهم نیست که مارک لباس چی باشه فقط مهم اینه که آدم توش حس خوبی پیدا کنه ❌کپی حرام
۳ چند بار به برادرم اعتراض کردیم که این چه وضعیه اونم گفت زنم رو همینجوری دوست دارم حتی با اینکه درآمدش بالا بود ماشین زیر پاش ماشین مدل پایین و ساده ای مثل پراید بود بعد از این که عروسی کردند اوضاع بدتر شد زندگیشون همین شکلی ساده و بی زرق و برق بود داداش من میگفت که از این وضعیت راضیه چند باری مامانم به داداشم گفت که عین غارنشین ها زندگی می کنی، اونم اهمیت نداد بعد از اینکه کلی بهش اعتراض کردیم و تیکه انداختیم که چرا با هیچ کدام از اقوام رفت و آمد نمی کنی بالاخره خانم تصمیم گرفت که خاله ما رو به خونه ش دعوت کنه مراسم زنانه بود و برادرم نیومد وقتی که رفتیم خونشون سفره پهن کرد از این بی آبرویی و خجالت فقط سرم را انداختم پایین نگاه کردم به مادرم و اون یکی خواهرم دیدم اونا هم اوضاع بهتر از من ندارن، زن داداشم فقط سه مدل غذا پخته بود و جلوی ما گذاشت خبری نه از دسر بود نه پیش غذا، مهمونی تموم شد و خاله م بعد از کلی تشکر از خونه داداشم رفت ❌کپی حرام ❌
۴ وقتی که رفت مامانم برگشت و گفت :چرا با آبروی من بازی می کنی؟ زن داداشم گفت یعنی چی؟ مامانم منفجر شد: واسه چی سه مدل غذا درست کردی؟ تو باید حداقل شش هفت مدل غذا اماده میکردی. زن داداشمم گفتش که به نظرم همین ها کافی بود حالا باید یک هفته این غذاها را بخوریم، مامانم گفت به جهنم بریز دور پسرم که داره دوباره میخره اگر هم بی غذا موندی بگو خودم برات میارم زن داداشم برگشت گفت نمی خواید دخالت هاتون رو بس کنید؟ چه وضعیتیه اینجا خونه منه و من تصمیم گرفتم سه مدل غذا بپزم. مامانم برگشت گفت کاردستی درست میکنیم دخالت میکنیم دفعه بعد شش هفت مدل میپزی اگرم دیدی نمیتونی زنگ میزنی خودم میام همه چی درست می کنم دختره پررو تو روی ما به مادرم گفت: دفعه بعد؟ مگه دفعه بعدی هم وجود داره؟ شما باره آخرتون بود اومدید خونه من و الانم از خونه من برید بیرون مامانم ادبش کرد و سیلی محکمی توی صورتش کوبید ❌کپی‌ حرام
۵ گفت اینجا خونه پسر منه و تو هیچ کاره ای اونم در نهایت پرویی نگاه کرد و گفت که نه اینجا رو شوهرم زده به نام من و شما هم بار آخرتونه که میاید اینجا. من و خواهرم که تحمل این همه بی احترامی به مادر مون رو نداشتیم از جامون بلند شدیم و زن داداشم رو کتک زدیم سه تایی حسابی زدیمش صداش از خونه بیرون رفت و همسایه ها از دیوار وارد خونه شدن از زیر دست ما نجاتش دادن و ما هم برگشتیم خونه خودمون یک هفته بعدش متوجه شدیم که زن داداشم از دست ما شکایت کرده و پزشکی قانونی رفته با داداشم تماس گرفتم و بهش گفتم که چرا نزده توی دهن زنش و برای چی شکایت کرده تازه ناراحت بود که برای چی دست روی زنش بلند کردیم‌ گفت تمام بدنش‌کبوده و حق شکایت داره، بهش گفتم نمیفهمی که زنت به مامان بی احترامی کرده؟ گفت که زن من یه آدم تو جامعه گشته هست و شما ها نباید دست روش بلند کنید من از همسرم حمایت می کنم،باورم نمیشد که داداش من رو تا این حد جادو کرده باشه یه روز رفتم محل کار داداشم بهش گفتم که مامان ناراحته زن تو بیار از مامان عذرخواهی کنه و شکایتش را پس بگیره اما اون منو بیرون کرد و گفت این امکان نداره و بار اخرت باشه همچین حرفی میزنی، الان زن داداشم از ما شکایت کرده و داداش احمق من به جای اینکه حمایت کنه از خانواده ش از زنش که غریبه هست حمایت میکنه و دختره هم‌مشخصه کا جادوش کرده خواهش میکنم خودتون قضاوت کنید تقصیر کیه مادر دلسوز من یا این دختره جادوگر؟ . ❌کپی‌ حرام ❌