#خودکشی ۱
مادرم یه عروس خونبس بود برای همین از ابتدای عروسی خیلی زیاد مورد اذیت و آزار پدرم و خونوادهش قرار گرفته بود
تا جایی که من از دوران بچگی و نوجوونیم یادمه همیشه فحش و ناسزاهای پدرم به مادرمه و بعدها مادرم که دیده بود مطلومیت و سکوت بین این ادما فایدهای نداره اوهم شد یکی مثل بابا همیشه دعوا و کتک کاری و ناسزاگویی
یه شب زمستونی که برادر کوچیکم رو به حیاط بردم تا شاهد دعوای مامان و بابا نباشه یهو از بغلم خودش رو به سمت حوض خم کردتا اب بازی کنه که نتونستم نگهش دارم برای همین توی آب حوض افتاد
قدم کوتاه بود و زورمم نمیرسید نتونستم از اب بیرون بکشم هرچی گریه و جیغ و هوار کردم کسی صدام رو نمیشنید ناچار به سمت خونه دویدم بابا و مامان هنوز متوجه جیغ و گریههای من نبودند و مشغول دعوا و بدوبیراه گفتن به همدیگه بودند
ادامه دارد....
#خودکشی ۲
مامانم رو صدا زدم و گفتم داداش افتاد تو آب
و تازه متوجه موضوع شد و با هر دو دست به صورتش کوبید و از خونه بیرون دوید
بابا هم پشت سرش
وقتی بالای سر داداشم رسیده بودند که دیگه تموم کرده بود و جون داده بود
مامان بابا رو مقصر مردن پسرش میدونست و بابا هم مامان رو...
تا اینکه بالاخره بابا و مامان از هم جدا شدند
مامان برگشت خونهی پدربزرگ
دوری از مامان برامون سخت بود.
من در چنین خونوادهای بزرگ شده بودم محبت کردن بلد نبودم
بیان درست صحبت کردن رو نداشتم ک بلد نبودم
با اینحال در سن ۱۶ سالگی به تشخیص بابام ازدواج کردم
محمدرضا پسر خوبی بود اما مادر بددهنی داشت که هرروز سر موضوعی با من دعوا راه مینداخت یه روز که به خاطر دروغهای مادرشوهرم از محمدرضا کتک خوردم جیغ و داد و گریه راه انداختم
ادامه دارد...
#خودکشی ۳
با تهدید گفتم اونقدر از زندگی با تو ناامید و خستهام که یه قرص مخصوص خودکشی خریدم اگه یه بار دیگه بخاطر مادرت منو کتک بزنی خودکشی میکنم...
میدونستم حرفم رو جدی نگرفته برای همین قرصی که خریده بودم رو داخل یه ظرفی گذاشتم و در یکی از کشوهای کمدم قرار دادم میدونستم اونجا که باشه حتما یبار چشمش بهش میفته و میفهمه دروغ نگفتم شاید رفتارش رو تغییر بده
چند هفته بعد دوباره مادرش باعث دعوای بین من و محمدرضا شد خیلی دلم شکسته بود هرقدر التماسش میکردم کوتاه بیاد ول کن نبود هم کتکم زد و هم خیلی تحقیرم کرد
در زندگی اونقدر بخاطر درگیریهای پدرومادرم و مردن داداش کوچولوم عذاب کشیده بودم که دیگه طاقت درد و رنج بیشتر از این رو نداشتم
ادامه دارد...
#خودکشی ۴
وقتی کتککاریش تموم شد از خونه بیرون زد
مثل دیوونهها خودم رو میزدم و گریه میکردم هرکاری کردم آروم نشدم
سراغ قرص برنجی که از قبل تهیه کرده بودم رفتم و خوردمش
هنوز یه لحظه هم از خوردنش نگذشته بود که یهو از خودکشی پشیمون شدم
ترسیده شمارهی محمدرصا رو میگرفتم اما جواب نمیداد
تلاش کردم چیزی که خوردم رو بالا بیارم با اینکه عوق میزدم ولی بیفایده بود.
با اورژانس تماس گرفتم اما نگفتم قرث برنج خوردم تا رسیدن اورژانس چند خط یادداشت برای شوهرم و مادر و پدرم نوشتم
هرلحظه حالم بدتر میشد گوشی توی دستم بود یه لحظه زدم توی اینترنت تا ببینم راه چاره چیه
ادامه دارد...
#خودکشی ۵
هنوز چند خط بیشتر نخونده بودم که یهو حالتی عجیب مثل خفگی بهم دست داد همون موقع صدای زنگ خونه بلند شد بسختی در خونه رو باز کردم وقتی دکتر اورژانس بالای سرم رسید جریان مسمومیتم رو بهش گفتم خیلی سریع من رو به بیمارستان انتقال دادند
با شستشوی معده و ازمایش دکتر بهم اطمینان داد که مسمومیتی در کار نبوده و قرصی که من خورده بودم اونی نبوده که فکر کردم
همسرم بالای سرم بود اخماش توی هم بود وقتی مرخص شدم توی خونه بهم گفت اون کوفتی که گفته بودی میخوای باهاش خودکشی کنی رو توی کشوت دیده بودم اونو انداختم توی توالت و قرص مشابه جاش گذاشتم
فکر نمیکردم واقعا دست به خودکشی بزنی
از خدا و بازخواست قیامت نترسیدی؟
با شرم و خجالت گفتم همونطور که تو از خدا نمیترسی و هرروز عذابم میدی
ادامه دارد...
#خودکشی ۶
انگار همون موقع به خودش اومد چون دیگه اذیت و دعوام نمیکرد
اما خیلی باهام سرسنگین بود و همیشه اخم داشت
یبار باگریه گفتم حالا که دیگه اذیتم نمیکنی چرا کم محلی میکنی
گفت تو ادم قابل اعتمادی نیستی اگه من بد بودم برای فرار از من هزار راه جز خودکشی داشتی تو اولین راه و کوتاهترین راهی که بدبختی بیشترت کمک میکرد رو انتخاب کردی
تو قابل اعتماد نیستی
تویی که اخرتت برات مهم نیست
خودش پیشنهاد داد باهم مشاوره بریم و من که از دوستی شنیده بودم مشاورین مذهبی حوزه رفته خیلی خوبن با مراجعه پیش یکی از اونها و طی دو جلسه تونستیم مشکلات خودم و همسرم رو موشکافی کرده و طول مدت یک سال برطرف کنیم
خداروشکر اون روز من قرص اشتباهی خورده بودم وگرنه خدا میدونه با روی سیاه در دنیای دیگه چکار میکردم
دومین بچهم توی راهه و خدا رو شاکرم که زندگی دوباره بهم داد
پایان.
کپی حرام
__________
جبران دیشب🌹