#صمیمیت_با_نامحرم
وقتی ۱۸ سالم بود با محمد که ۲۷ ساله بود ازدواج کردم
قبلا برادرشوهرامو دیده بودم که خیلی خوش برخورد و اجتماعی هستند و با خانمهاشون روابطی عالی داشتند ولی بعد از نامزدی فهمیدم شوهرم برعکس اونهاست و خیلی تو دار و ساکت و کم حرفه... اصلا بهم ابراز محبت هم نمیکرد
هرجا میخواستم برم محمد میگفت من کار دارم یا حال ندارم با زنداداشام برو هروقت هم با اونها میخواستم برم برادراش مارو با ماشین میرسوندن.. خلاصه حسرت زندگی جاریام همیشه تو دلم بود...
از بس برادراش مهربون برخورد میکردند دیگه همه کارامونو و هرجا میخواستم برم به اونا میگفتم.خرید ،دکتر،یا حتی زحمت رسوندنم به خونه ی مامانم ... متوجه اخم جاریام میشدم اما با خودم میگفتم اونا قبل از اردواج جریان تنبلی و انزوای شوهرمو بهم نگفتند پس در قبال من مسئول هستند...
ادامه دارد
کپی حرام
#صمیمیت_با_نامحرم ۱
از بچگی با نامحرم غیر از موارد ضروری ارتباط نداشتیم همیشه از این موضوع راضی بودم چون بواسطهی این مراعات کردنها احترام ویژهای بین مردان فامیل داشتیم... تا اینکه ازدواج کردم
تنها چیزی که از همون اول در مورد خونوادهی همسرم میلاد نظرم رو جلب کرد این بود که بین نامحرم حریم خاصی وجود نداشت اوایل بابت اینکه میلاد با دخترای فامیل و زنداداشش روابط دوستانهای دارن و خیلی باهم شوخی میکنند ناراحت میشدم اینکه براحتی در مناسبتها به هم دست میدادند یا بدون حجاب و با ارایش جلوی همسرم ظاهر میشدند اذیتم میکرد سر این موضوع همیشه با میلاد بحث و دعوا داشتم اما اون معتقد بود با بین زن و مرد در خونوادهی خودش حریمها حفظ میشه و نگاه هر کس به جنس مخالف مثل رابطهی خواهر و برادریه و کسی نظر بد نسبت به اون یکی نداره. کمکم این دیدگاه روی من هم تاثیر گذاشت و بین خونوادهی همسرم خیلی به حجاب در مقابل نامحرم اهمیتی قائل نمیشدم ...
ادامه دارد
#صمیمیت_با_نامحرم ۲
تا اینکه یه بار خواهرم که بعد از ازدواج هنوز هم پایبند و معتقد به رعایت حجاب و مسایل مربوط به اون بود
متوجه شد که من در بین اقوام همسرم حجاب رو روابط با نامحرم رو رعایت نمیکنم، با ناراحتی گفت از عکسا و حرفات فهمیدم که با شوهرِ خواهرشوهرت یا پسرخاله و پسرعمههای شوهرت خیلی راحتی و گاهی بدون حجاب جلوشون ظاهر میشی حتی باهاشون ارتباط صمیمی داری و شوخی و خنده هم بینتون هست، این چه مدل اعتقادیه؟ نمیدونستمچطور باید متقاعدش کنم از نظر من خونواده میلاد چون از اول با هم مثل خواهر وبرادر رفتار کردند عادت به این نوع صمیمیت دارند پس هیچوقت حس دیگهای ندارن و سواستفاده از روابط نخواهند بود اما اقوام خودم ممکنه بخاطر عادت نداشتن به این موضوع با دیدن صورت ارایش کرده و بی حجاب زنان فامیل براشون جلب توجه کنه... اینارو که به خواهرم گفتنم با تاسف گفت این چه استدلالیه؟
تو از دل نامحرم چه خبر داری که این حرفو میزنی
ادامه دارد...
#صمیمیت_با_نامحرم ۳
دیگه باهاش بحث نکردم و ترجیح دادم سکوت کنم برامم مهم نبود ازم ناراحته که حجابمو خیلی خوب رعایت نمیکنم.
چند سال گذشت و با اینکه صاحب دوتا فرزند شدم میلاد اصلا بهمون توجه نداشت و اونطوری که باید حمایتم نمیکرد
کار به جایی رسیده بود که توی مهمونیها اونقدر که با خانمای فامیل وارد بحث و گفتگو میشد دیگه من رو نمبدید
من هم اونقدر که از جاری و خواهرشوهر زخم خورده بودم توی جمع مردا بیشتر اوقات در بحثهای کاری و اقتصادی شرکت میکردم.
تا اینکه یه مدت پسردای میلاد به طور مداوم به بهونههای مختلف باهام چت میکرد منم روم نمیشد جوابش رو ندم.اما وقتی فهمیدم نیت خوبی نداره بلاکش کردم و از اون به بعد در مهمونیها سعی میکردم باهاش هم صحیت و رودررو نباشم.
یکسال بعد از اون یمدت که میلاد خیلی با گوشی مشغول بود بهش شک کرده بودم
ادامه دارد...
#صمیمیت_با_نامحرم ۴
رفتارش طوری بود که فهمیدم با جنس مخالف در ارتباطه، یه شب که خوابید گوشیش رو برداشتم و با هزار زحمت رمز گوشیش رو پیدا کردم تونستم وارد پیامرسانهاش بشم، با دیدن چتهایی که با دختر عمهش و چند خانم دیگه داشت دنیا رو سرم خراب شد
میلادی که میگفت دختر عمهی بزرگم همبازی بچگیهامه و باهم مثل خواهرو برادریم به هم کلی ابراز علاقه کرده بودند انگار که اون زن شرعیش بود نه من.
چند روز گذشت دلم نمیخواست چیزی بروز بدم تا اینکه یه روز مادرشوهرم همه فامیل رو دعوت کرد دوست نداشتم تو مهمونیشون شرکت کنم اما میلاد اصرار داشت حتما شرکت کنه
ازش خواستم که اونجا حواسش بیشتر بهم باشه اما به محض اومدن مهمونها همه هوش و حواسش پی مهمونها و خصوصا خانمها بود از اون موقع جنگ و دعواهای ما بیشتر شد، هرروز دعوا و درگیری، بهم میگفت تو امل و بی کلاس هستی
ادامه دارد
#صمیمیت_با_نامحرم ۵
چون من بخاطر حصور نامحرم هنوز کمی معذب بودم و همه خانمهای فامیل میلاد با صدای بلند قهقهه و شادی راه مینداختند، بهم گفت تو توی مجالسمون خشک رفتار میکنی، گفتم یادت باشه من قبلا حتی با نامحرم حرف اصافه هم نمیزدم الان بخاطر تو در جمع فامیلات رفتارهای دوستانه تر و نامحدودتری دارم هنوز تو بهم ایراد میگیری؟ بهم گفت تو لباسهای خیلی شیک مثل زنهای فامیلم نمیپوشی و اهل رسیدگی به هیکلت نیستی مدام نگران این هستی که نکنه نامحرم چی فکر کنه یذره به فکر ابروی من نیستی.
خلاصه اونقدر گیرهای الکی داد که کم کم منم شدم یکی از زنهای فامیلش... حتی جراحی زیبایی هم انجام دادم.
وقتی فهمیدم یه زن رو صیغه کرده نتونستم کوتاه بیام و جلوی خونوادهش باهاش دعوا راه انداختم،فکر میکردم خونوادهش جانب من رو داشته باشند
اما اشتباه فکر میکردم.،
ادامه دارد...
#صمیمیت_با_نامحرم ۶
اونقدر سر این موصوعات دعواهامون بالا گرفت تا اینکه از هم جدا شدیم...
وقتی فهمیدم برادرش هم به همسرش خیانت کرده تازه یاد حرفای خواهرم افتادم، خدا بیشتر از خودمون فطرت ما رو میشناسه و برای همینه که ستور داده یه سری موارد رو با نامحرم رعایت کنیم...
از وقتی دوباره بین اعصای خانواده خودم رفت و امدهام بیشتر شد یادم اومد در سایهی حجاب و عفاف همیشه ارزش بیشتری در نگاه نامحرمان داشتم و دارم اما من به توصیهی میلاد ارزشم رو با بیحجابی و روابط نادرست با نامحرم از بین برده بودم. همون روزی که پسر داییش بهم پیشنهاد دوستی داده بود باید متوجه این موضوع میشدم
شاید اگه بخاطر خدا مراقب ارزشهای خودم بودم هیچوقت پیش میلاد هم بی ارزش نمیشدم
پایان.