eitaa logo
‌ ‌ ‌ ‌ ‌𝘕𝘦𝘧𝘦𝘭𝘪𝘣𝘢𝘵𝘢‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
140 دنبال‌کننده
389 عکس
0 ویدیو
0 فایل
واژه‌ی اسپانیایی ِNefelibata به معنای کسی که بین اَبر رویاهاش، تصورات و ذهنش زندگی می‌کنه و ‹ راه‌روندهٔ‌ابر ›معنای‌لغویشه . من؟ یه آشنای قدیمی ، اِلدای سابق ِایتا . صحبت؟ https://daigo.ir/secret/9389429714
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ما بچه‌های ایتای ِقدیمیم! ایتا لیلی اسنیپی رو داشت که سرتا پا اسنیپ ِهری‌پاتر بود، ایتا امیلیای خوش قلم رو داشت که هر خط از رمانش یه دنیای قشنگ بود، ایتا دنیای الکس ِخوش‌ذوق خوش‌وایب رو داشت، ایتا کورنلیایی که بمب انرژی بود رو داشت، ایتا چاپل و عکسای زیباش رو داشت، ایتا کاپیتان آگاتا و حال و هوای دریایی ِزیباش رو داشت، ایتا امیلی(آیلی) ِخوشگل و مودی‌ش رو داشت، ایتا لالانی ِخوشگل و عکسای پرستیدنیش رو داشت! ایتا سحر ِذوق و احساسیش داشت، ایتا اترنتی و پرنسس سانای زیباش رو داشت و ایتا شازده کوچولویش را داشت که همه جا را دنبال گل سرخش می‌گشت. ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ایتای قدیم ، زیباترین هارو داشت ، چه آنهایی که نام برده شدند و چه آنهایی که گمنام موندند. ایتا آدمهایی داشت که برای تمام همراهان کانالشون ارزش قائل بودند، ایتا نویسندگان فاخر ، عکاسان ماهر ، نقاشان ِچیره‌دست و.. داشت! و حالا ، از تمامشان تنها اندکی ماندند ، همان هایی که دوران اوجشان به پایان رسید. همان هایی که از جان برای محتوا مایه می‌گذاشتند و میزارند. باشد، شاید بگویید آنها دوران اوجشان به پایان رسیده ، اما از نظر ِمن ِالدا ، همانی که ساکن کتابخانه خیابان ِشصت‌وچهار بود ، آنها همچنان می‌درخشند ! آنها همان هایی هستند که حال بزرگ شدند. و حالا ایتای اکنون؟ مملوء از کودکانی که اینجا را با کودکستان اشتباه گرفتند. ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ تا باشد آن دهکده‌ی قدیمی ِایتا فراموش نگردد. ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌-دفترچه‌ی‌نِفِلیباتا،صفحه‌ی‌سیزدهم مادمازل‌الدا، 2024/9/11 .
علیاحضرت لئونادر مورگ دِ النور ، شخص اول ِسرزمین اِلِنوِر ؛ پس از چندین سال دوری از معشوقه‌اش ، ملکه اِلیزا مورگ دِ النور ، حال دست بر قلم ِزرین خویش برده است و نامه‌ای بر عزیز ِخویش می‌نویسد . و نامه‌اش بدین‌گونه روایت می‌شود: ‹ عزیزترین ِقلبم ؛ درود ِاین دلداده‌ی دور افتادن را بپذیر ! مانده‌ام چگونه برایت از دلتنگی‌ام بنویسم ، که میندازم اگر کلماتم ناقص نمی‌ماندند و ذهنم از وصفت ناکام نمی‌ماند چنان برایت می‌نوشتم که قلم آه کشد و کاغذ از غم خیس گردد و کلمات در میان ِاین دلتنگی ذوب شوند . اکنون که این نامه را می‌نویسم ، میان ِدریای پهناوری هستم که افق انتهای آن را در خود گم کرده است . و من ، از اینجا منتظر توام ، از آنجا که پس از سالیان است که نوای رسیدن به وطن و دیدنت در گوشم پیچیده . اینجا ، طلوع خورشید را با یاد ِچهره‌ی نورانی‌ات می‌نگرم و غروب ِآن گوی ِپرنور را با غم ِدلتنگی‌ات گذر میکنم . ‌ ‌ ‌ ‌هزاران بار میگویم که دلتنگم ، دلتنگ تنت ، نوایت ، رایحه‌ات و لبخندت ! و تنم در فراغ ِآغوشت درحال ِپوسیدن و تجزیه شدن است . ‌ ‌ ‌‌ ‌طولانی‌اش نمیکنم دلبر زیبایم ، خلاصه‌اش که دلم برای به اندازه‌ی تکاتک ِقطره های دریا تنگ است و من ، مشتاقانه منتظر ِدیدنت هستم ؛ به زودی های زود ! دوست‌دارت‌تا‌ابد: لئو .› ‌ ‌ ‌ و نامه‌ی پادشاه را ، پرنده‌ی نامه رسانی بر پای بست و از میان ِدریاها به قصری در وسط ِپایتخت برد ! ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ -ادامه‌دارد ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌-دفترچه‌ی‌نِفِلیباتا،صفحه‌ی‌چهاردهم مادمازل‌الدا، 2024/9/12 .
‌ ‌ ‌ ‌ ‌𝘕𝘦𝘧𝘦𝘭𝘪𝘣𝘢𝘵𝘢‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
علیاحضرت لئونادر مورگ دِ النور ، شخص اول ِسرزمین اِلِنوِر ؛ پس از چندین سال دوری از معشوقه‌اش ، ملک
پس از روزهایی که گذرا بودند و گذشتند ، نامه‌ی موسیو لئونارد به دست معشوقه‌اش رسید . و ملکه پس از خواندن نامه‌ی پادشاه ، تصمیم بر پاسخ دادن را گرفت و دست بر قلمش برد . او قلمی که پیش از سفر پادشاه ، هدیه‌ای از طرف پادشاه برای ملکه بود را بر جوهر زد و شروع به نوشتن نمود: ‹ نامه‌ات ، برایم رایحه‌ی آغوشت را به ارمغان آورد . درودت را با جان و دل پذیرا هستم ، ای امپراطور ِمن . نامه‌ات و دیدن خط ِزیبایت که کاغذ ِکاهی ِخالی را با کلماتی مملوء از عشق مُزین کرده بود ، حال ِخسته و گرفته‌ام را چنان گُلی در شُرُف مرگ ، نور و آبی بر او بریزی و تقدیسش کنی . آخرین دیدارمان را به یاد داری؟ هنوزم که هنوزه لباسی که آن روز بر تنم بود رایحه‌ات را دارد . حتی پس از بارها شست و شویش! ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌هر روز ، بیشتر از روز قبل تشنه‌ی آغوش ِتو هستم و خواهم بود و چشم انتظار ، برای اومدن و دیدار دوباره‌ات می‌نشینم . ‌ ‌ ‌ ‌ میخواهم بیایی ، حرف ها بزنم ! از همه چیز برایت بگویم ، و سر بر شانه‌ات آرام ، پس از مدتها استراحت نمایم . کجایی ، کجایی که دیگر حرف هایم برای نوشتن بسیارند و برای گفتنشان ، فقط تو مَحرم ِمن و شنونده هستی و خواهی ماند ! خبر نزدیک بودن وصالم به تو ، از هر خبر دیگری دل‌انگیز تر بود ! پس به امید دیدار ِرویت و بوییدن عطر ِتنت . دوست‌دارتان : اِلیزای‌شما › . ملکه ، نامه را به پای کبوتر ِشاه بست و در آسمان ِابری و گرفته‌ی صبح پرداد ! و کبوترنامه رسان ، بال گشود به سوی دریا ، برای رساندن نامه‌ی پادشاه ! اما که می‌دانست که دقیقا شب ِقبل ، کشتی ِپادشاه در هنگام درگیری با دزدان‌دریایی ، غرق گشته است و تمامی ِسرنشینانش تا ابد در زیر دریاها به خوابی آسوده فرو رفته‌اند . و این ملکه‌ی منتظر ِیار ، تا ابد محکوم به انتظار شد ! ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌-پایان ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌-دفترچه‌ی‌نِفِلیباتا،صفحه‌ی‌پانزدهم مادمازل‌الدا، 2024/9/13 .