eitaa logo
نگاهی نو
2.2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
922 ویدیو
26 فایل
✍️ کنکاشی نو در ایران باستان 👈 اینجا از ایران و اسلام می‌گوییم آن گونه که بود... آن گونه که هست... 🇮🇷 صادقانه و بدون تعصب 🌺🌺 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282 ارتباط با ما: @coment_negahynov
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان پوریم ۵ ملکه یهودی پنهان‌کار ... 🎭 ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ دو دفتر خاطرات (قسمت چهارم) 📎 لینک قسمت سوم: 🌸 https://eitaa.com/Negahynov/55 📕 دفتر راضیه: کف دستام عرق کرده بود. گیج بودم. 😔 صفحه‌ها رو تند تند ورق زدم تا رسیدم به سه‌شنبه ۳۰ آبان ... یه کادر ابری شکل ☁️ که با گل‌ها و ستاره‌های ریز تزئین شده ⭐️💐✨ و وسطش نوشته بود: «امروز به بهانه‌ای، راضیه را هل دادم. روی زمین افتاد و پایش زخم شد. بعداً فهمیدم که شکسته است. چه بهتر!» 😳😰 یخ کرده بودم. به وضوح داشتم نفس نفس می‌زدم. بیشتر، از عصبانیت بود نه از ترس. 😤 پای من هیچ وقت نشکسته بود. هیچ سه‌شنبه‌ای ... اصلاً هیچ روزی من و مریم با هم این جوری دعوا نکرده بودیم. آخه مثلاً با هم دوست صمیمی بودیم! البته فقط «مثلاً»! در واقع انگار اوضاع طور دیگه‌ای بوده. 😡 دوباره به صفحه ۳۰ آبان نگاه کردم. واقعاً خط خودش بود. واقعاً نوشته بود: «چه بهتر!» با کلافگی سررسید رو محکم بستم و کوبیدم روی میز. وسایلم رو جمع کردم و از اتاق بیرون زدم. 🌸 @Negahynov 📗 دفتر مریم: توی اتاق دیگری نشسته بودم. می‌توانستم حال راضیه را تجسم کنم. 😱 نگران بودم. صدای قلب خودم را می‌شنیدم ... صدای باز و بسته شدن در اتاق آمد؛ و قدم‌های تند راضیه ... چند ثانیه بعد، وقتی که حتماً راضیه نزدیک درِ خانه رسیده بود، صدای گفتگوی مادرم با او را شنیدم. 👂 واضح نمی‌شنیدم. ولی همین‌که کار دست مادر بود، خیالم راحت بود ... 🌸 @Negahynov 📕 دفتر راضیه: دم در، مامانِ مریم رو دیدم. سعی کردم به خودم مسلط باشم؛ ولی قشنگ معلوم بود که حالم خوب نیست. 😔 مامانِ مریم گفت: کجا راضیه جان؟! ناهار داره آماده میشه 😉 بهانه آوردم که نمونم. ولی فایده نداشت. دستمو با مهربونی گرفت و گفت: بیا می‌خوام یه چیزی نشونت بدم ... خلاصه هر جوری بود، راضی شدم که چند دقیقه دیگه بمونم. 👀 رفتیم توی پذیرایی. مامان مریم موبایلش رو درآورد و گفت: تا تو این فیلم رو نگاه می‌کنی، من برم برات دمنوش بیارم. گفتم: نه، زحمت نکشید. من چند دقیقه دیگه دارم میرم ... ☺️ (حالا درسته ناراحت بودم؛ ولی از دمنوشای مامان مریم نمی‌شد گذشت. 😋 خوب شد حرفمو جدی نگرفت!) شروع کردم به دیدن فیلم توی موبایل ... 📱 ادامه دارد ... ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
داستان پوریم ۶ قدم اول: قتل هامان ... 🔪 ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
داستان پوریم ۷ قتل عام ایرانیان 😱 ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
✍️ دو دفتر خاطرات (قسمت پنجم) 📎 لینک قسمت چهارم: 🌸 https://eitaa.com/Negahynov/59 📗 دفتر مریم: پریروز که شروع کردم به درست کردن سررسید، بعضی اوقات، مادر چند ثانیه‌ای فیلم می‌گرفت و توضیحاتی می‌داد یا از من می‌خواست که بگویم در حال انجام چه کاری هستم. 🎤 مجموعاً شد یک فیلم پنج دقیقه‌ای که اگر راضیه ببیند، ماجرا برایش روشن می‌شود. ✅ اولِ فیلم، با مادرم شروع می‌شود که می‌گوید: «سلام راضیه جان. این فیلم مخصوص شماست. لطفاً تا آخرش نگاه کن». 🎞 بعدش دوربین می‌چرخد سمت من که مشغول نوشتن توی سررسید هستم. ✍️ 🌸 @Negahynov 📕 دفتر راضیه: ... مریم رو که با اون سررسید نارنجی توی فیلم دیدم، می‌خواستم فیلم رو قطع کنم 😡 که یه دفعه دیدم مامان مریم ازش پرسید: امروز چه تاریخیه؟ جواب داد: نهم اسفند. 🗓 مامانش دوباره پرسید: پس چرا داری توی صفحه سی‌ام آبان یادداشت می‌کنی؟! مریم دست از نوشتن کشید. توی لنز دوربین نگاه کرد و گفت: دارم دکورِ یه نمایش رو آماده می‌کنم! 🎭 یه نمایش برای بهترین دوستم ... ❤️ با سردرگمی، حرف مریم رو تکرار کردم: بهترین دوستم⁉️ صحنه‌ی فیلم عوض شد. حالا مریم داشت روی مقواهای رنگی، گلبرگ‌هایی رو قیچی می‌کرد. ✂️ همون طور که مشغول بریدن بود، گفت: احتیاطاً باید یه وصیت‌نامه هم بنویسم! بعید می‌دونم راضیه منو زنده بذاره! 😅 🌸 @Negahynov 📗 دفتر مریم: پاورچین پاورچین آمدم پشت در اتاق. از لای در، سعی کردم راضیه را ببینم. 👀 داشت با دقت و تعجب، فیلم را نگاه می‌کرد. حدوداً چهار دقیقه‌ی اول فیلم، برش‌هایی از آماده کردن سررسید بود. به همراه جمله‌های کوتاهی از من و مادر. 🎞 یک دقیقه‌ی پایانی، باز هم من در تصویر بودم؛ ولی مادرم در حال حرف زدن بود ... 🌸 @Negahynov 📕 دفتر راضیه: ... توی کادر، مریم دیده می‌شد؛ ولی مامانش داشت حرف می‌زد: راضیه جان، الان که داری فیلم رو نگاه می‌کنی، حتماً اون سررسید کذایی رو توی اتاق مریم دیدی و عصبانی و ناراحت شدی. حالا چند تا سؤال می‌پرسم. همین الان به خودت جواب بده: ❓چرا از دیدن مطالب توی سررسید ناراحت شدی؟ ❓مگه مریم واقعاً پای تو رو شکسته بود؟ ❓وقتی که مطمئن هستی خاطره‌ای که اون‌جا خوندی، راست نبوده، چرا از دست مریم عصبانی شدی؟ ✋️ راضیه! عزیزم، فیلم رو استُپ کن؛ جواب بده و بعد، ادامَش رو ببین. مریم که توی فیلم داشت گل‌های ریز رو می‌چسبوند توی سررسید، به دوربین نگاه کرد و گفت: استُپ کن دیگه 😁 ⏸ فیلم رو نگه داشتم و زیر لب گفتم: مریم آتیش پاره! حساب تو رو که اساسی باید برسم. شما فعلاً سکوت! ادامه دارد ... ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان پوریم ۸ کشتار ۷۷ هزار ایرانی به دست یهود! 😡 ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac71628
✍ دو دفتر خاطرات (قسمت ششم) 📎لینک قسمت پنجم: 🌸 https://eitaa.com/Negahynov/65 📗 دفتر مریم: ... از آن فاصله، مطمئن نبودم که دارم درست می‌بینم یا نه؛ ولی انگار لبخند ریزی روی لب‌های راضیه نشسته بود. 🙂 کمی دلم آرام شد. هرچند که می‌دانستم حالا حالاها از من باج می‌گیرد و مدت‌ها سر به سرم می‌گذارد و خلاصه، پوستم را می‌کند. 🌸 @Negahynov 📕 دفتر راضیه: ... جواب سؤالا خیلی واضح بود: اصلاً ربطی نداره که راست باشه یا نه! وقتی که یه نفر برای اون اتفاق خیالی، هر هفته جشن گرفته باشه و به خودش تبریک گفته باشه، همین برای اثبات دشمنی و بدجنسی اون آدم کافیه ... 👿 یه لحظه مکث کردم. خوشحال بودم که همَش نمایش بوده. ولی توی دلم گفتم: مگر این که دستم به اون مریم خانومِ هنرپیشه‌ی ... یک دفعه متوجه صدای گذاشته شدن دو سه استکان توی سینی شدم. 👂 این یعنی مامانِ مریم تا یک دقیقه دیگه، دمنوش به دست، میاد این جا. 😋 خبر خوبی بود! 😁 ولی دوست داشتم قبلش فیلم رو تا آخر دیده باشم. 🌸 @Negahynov 📗 دفتر مریم: ... یکی دو دقیقه بود که گوشی موبایل را گذاشته بود کنار و سکوت کرده بود. دوباره استرسم زیاد شد. یعنی توی فکرش چه می‌گذشت؟! کاش می‌شد لای در را بیشتر باز کنم تا دقیق‌تر ببینم حالت صورتش چه‌طوری است... یک دفعه انگار یکی دکمه راضیه را روشن کرد! از فکر بیرون آمد؛ گوشی را برداشت و مشغول تماشای ادامه فیلم شد! 😳 🌸 @Negahynov 📕 دفتر راضیه: ▶️ سریع مشغول دیدن ادامه فیلم شدم: مامانِ مریم دوباره پرسید: ❓جواب دادی دخترم؟ چرا توی اون حالت، احساس کردی مریم باهات دشمنی داره؟ یه دفعه مریم همین جوری که خودشو مشغول کار نشون می‌داد، گفت: توهم توطئه داره! 😉 (تااااااازه دوزاریم افتاد که قضیه چیه 😃) مامانش خندید و ادامه داد: وقتی یه نفر، برای آزار و اذیت یا قتل ما جشن می‌گیره، حتی اگر اون آزار و قتل، افسانه باشه، باز هم این کار نشونه‌ی یه دشمنی و خباثت عمیقه ... درست میگم❓ 🌸 @Negahynov 📗 دفتر مریم: ... مادر با یک سینی که سه استکان دمنوش در آن بود، وارد پذیرایی شد. نمی‌دانم لبخند راضیه به دلیل قانع شدن از دیدن فیلم است یا به خاطر دیدن دمنوش‌ها! 😁 دو سه دقیقه‌ای به صحبت راضیه و مادرم گذشت. وضعیت، سفید به نظر می‌رسید. ⚪️ آرام، در را باز کردم و از اتاق بیرون آمدم. کف دو دستم را روی چشم‌ها و صورتم گذاشتم. 🙈 دو قدم که جلوتر آمدم، راضیه متوجه حضورم شد. کمی صدایش را، که شیطنت همیشگی در آن جاری بود، بالا برد و گفت: مریم! فقط شانس آوردی که مامانت این‌جاست ... 😜 ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
داستان پوریم ۹ جشنی برای یک هولوکاست! 😳 ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
نیازمندی اهورامزدا به بندگان⁉️ ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
مخاطبان قرآن 📖 ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
نیازمندی اهورامزدا به بندگان ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا ایرانیان باستان اسلام را انتخاب کردند⁉️ ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
باور زرتشتیان درباره اجرام آسمانی🌞🌜 ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
📖 داستان مریدان و شیخ فنا ... (قسمت اول) 🌸 @Negahynov روزی مریدان عجول، شیخ را بگفتند که ای استاد! ما را تابِ درنگ در منازل پایین نباشد! سخن آخر را اول بگوی و وادی مقصود را اینک بنمای! شیخ، شاگردان را نگاهی بنمود چنان که عاقل، سفیه را 😏 و بفرمود: وادی مقصود را فنا گویند ... اینک آنچه گویم، به گوش جان نیوش کنید و آنچه امر کنم، به جدّ و جهد اطاعت نمایید تا به طرفة‌العینی بدان وادی راه یابید ... 🌸 @Negahynov در این دیار مردیست که او را «پروفسور» همی‌خوانند! 😎 و شما چه دانید که پروفسور چیست! شما را همین بس که پروفسور را «استادِ تمام» نیز خوانند ... و الحق که شما را شاگردی او سزاست❗️ مریدان، فغان سر دادند که ما را استاد، تویی ...! شیخ اشارتی بفرمود که: خموش و سخن از سر گرفت که: توشه سفر برگیرید و سه شبانه روز چشم از پروفسور برندارید ... سخنی را از او ناشنید مگذارید و مجلسی را از او حضور به هم نرسانیده رها مکنید ... 🌸 @Negahynov مریدان سه روز را بر وفق امر شیخ سپری همی‌کردند و بامدادان روز چهارم، انگشت بر دهان و آب از دیده روان و لب گزان و سر در گریبان نهان، نزد شیخ آمدند! 😧😭😑😶 شیخ بفرمود: آنچه دیدید، بازگویید. بگفتند: روز اول پروفسور را سه جلسه بود: کلاسی و میــتینگی و سمیناهاری 🎤 و چهار سخن بفرمود: ⬅️ نخست آن‌که ارث را به زنان، اندک دهند و این ظلم است و تبعیض علیه زن ... 😒 ⬅️ دو آن‌که مهریه را چرا به زنان همی‌دهند؟! که این ظلم است و تبعیض علیه زن ... 😳 ⬅️ سه آن‌که در دیه‌ی زنان از چه کاستی است؟! که این ظلم است و تبعیض علیه زن ... 😑 ⬅️ سرانجام آن‌که نفقه و مخارج را چرا مردان به زنان همی‌پردازند؟! که این نیز ظلم است و تبعیض علیه زن 😱 🌸 @Negahynov دوم‌روز پس از چاشت، «استادِ تمام» را سخنرانی مهمی بود. 😎 در آن جا اعراب را بسی سرزنش بفرمود که نژادپرستانی بی‌مایه بوده‌اند. چرا که چنین اندیشه همی‌کردند که: عرب‌نژادان را جز سروری و برتری نبوده و نیست. 😡 ادامه دارد ... ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زمانی که حقیقت را یافتم ... 😍 ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
بهترین دلیل بر حقانیت قرآن ... #قا┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
✍ ایرانیان و ادبیات عرب ... ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
بر گنبد و سیم و زر نپرداخته⁉️ #که┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۴۹ میلیون نفر فقیر در آمریکا 😳 ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
ارزش‌های اسلامی ارزش‌های ملی #اا┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عوامل سقوط پهلوی به روایت تصویر 😕 #پ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
برده داری در زرتشت، آری یا خیر؟! #بزم┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282