نگاشته
✏️علی(علیهالسلام) از دل کعبه متولد شد، تا همه بفهمند مغز و عصارهی توحید، ولایت علی است... ✍️ #محم
✏️پدر غصهها را در دلش ریخت،
تا ما به هم نریزیم...
😍#پدرانه
🎋#روز_پدر
🍃#سیزده_رجب
✍️#محمدجوادمحمودی
@negashteh | نگاشته
نگاشته
✏️پدر غصهها را در دلش ریخت، تا ما به هم نریزیم... 😍#پدرانه 🎋#روز_پدر 🍃#سیزده_رجب ✍️#محمدجوادمحمود
✏️پدر غصهها را در دلش ریخت،
تا ما به هم نریزیم...
✏️پدر؛
از هر بدی بِدَر...
😍#پدرانه
🎋#روز_پدر
🍃#سیزده_رجب
✍️#محمدجوادمحمودی
@negashteh | نگاشته
19.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✏️پدر غصهها را در دلش ریخت،
تا ما به هم نریزیم...
😍#پدرانه
🎋#روز_پدر
🍃#سیزده_رجب
🎋#استوری_ویژه
✍️#محمدجوادمحمودی
@negashteh | نگاشته
هدایت شده از بیکران″
«🌙☁️»
«وقتی ماه همنشین شب های من شد»
لب پنجره منتظرش بودم. به کاغذ شعر نگاه دوباره انداختم. بار دیگر انرا خواندم. اما اگر نیاید چه؟ کاغذ را در دست فشردم. به ساعت که تیک تاک کنان به من خیره شده بود نگاه کردم. دو دقیقه مانده به دوازده. یعنی نمیخواست بیاید؟ جستی زدم و کنج پنجره نشستم. باد آمد و کنارم زوزه کشید. نفسش بوی برف میداد. زمستان نزدیک بود.
نیامدن ماه مرا به گذشته کشید. همان زمانی که دم در مدرسه انتظار مادر را میکشیدم اما تا سال های بعد هم نیامد دستم را بگیرد و در راه از خاطرات بچگی هایش بگوید. نیامدن ماه بیادم آورد زمانی را که کارنامه ی پایان ترمم را برایش پست کردم و همچنان جوابی برای نامه ام نداده. یادم آمد چرا پدر نگذاشت دسته ی چمدانش را بگیرم. میخواست یاد بگیرم خیلی از «بعداً می آیم ها» دیگر نمی آیند. شاید به همین علت بود که از بین آن همه وسیله فقط برای آلبوم خانوادگی مان جا نگذاشته بود. همه ی عصر هایی که توی حیاط گذشت و همه ی دمنوش های مادر و کادو های بعد از فوت کردن شمع روی کیک، همه وهمه را رها کرد و رفت. از ماه انتظاری نبود. نمیدانم چرا گونه ام خیس شد. شاید باران پاییزی بود. و شاید باد از شعرم خوشش امد و هنگام رفتن آن را از دستم کشید و برد. کاغذ در دست باد تابی خورد و در تاریکی ها گم شد.
پایین امدم. من را بگو که خوش خیالانه منتظر ماهی بودم که تنها تصویرش از من نقطه ای میان صدها نقطه ی دیگر بود. به سرعت از پنجره فاصله گرفتم. خودم را روی دریای بیکران خودم رها کردم که دستی شانه ام را گرفت. اتاق دوباره نور شد. بدون انکه فرصت صحبت به من بدهد در اغوشم کشید و گفت:« باد پیامت را به دستم رساند.» مرا از خود رهانید. به کاغذ توی دستش اشاره کرد. انگار واقعا باد نامه رسان من و ماه بود. گفت:«میتوانم این را یادگاری داشته باشم؟» گفتم:« برای تو نوشته ام. برای ماه من.» باران پاییزی و بهاری اسمان چشمانم تلفیق شد.
+بیکران
#ماه
@biekaran
هدایت شده از نگاشته
✏️فصل رشد🌱
✅ما باید به این باور برسیم،
که هر چه کوچکتر باشیم؛
دنیا در نظرمان بزرگتر جلوه میکند...
‼️من «دَرْ» دنیا متولد میشوم،
امّا روزی حتما «اَزْ» دنیا خواهم رفت؛
👈🏻و این یعنی باید انقدر بزرگ شوم،
که دنیا برایم کوچک باشد،
کرم ابریشم «دَرْ» پیله متولد میشود،
امّا وقتی تبدیل به پروانه شد،
پیله برای او کوچک میشود،
پس برای پرواز باید «اَزْ» پیله بیرون رود...
⚠️اینگونه است که مرگ نه تنها ترس ندارد،
بلکه شوق و انگیزه است برای
کوچ به حیاتی وسیعتر...
#ترس برای انسانهای کوچک است!!!
#پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآله):
«انما الدنیا سجن #المؤمن
به راستی دنیا #زندان مؤمن است.»
🌙رجب و شعبان و رمضان،
فصل رشد و بزرگ شدن هستند،
خودمان را برای آخرین ماه
موسم بندگی آماده کنیم...
🎭دنیا در نظر ما چقدر بزرگ است⁉️
🖌#محمدجوادمحمودی
@negashteh | نگاشته
✏️من از تو دل بریدم،
چون به هر چه دل بستم،
از آن بریده شدم...
-یک دروغ عاشقانه!!!
✍️#محمدجوادمحمودی
@negashteh | نگاشته
✏️به لطف خدا و اهلبیت (علیهمالسلام)
کوتاه نوشتهای عفاف و حجاب و سبک زندگی
در مسابقه تبیین هنرمندانه، رتبه برتر را کسب کرد.
🌹انشاءلله این آثار به مرور منتشر میشود.
✍️#محمدجوادمحمودی
@negashteh | نگاشته
✏️اشک زمین از ظلم آدمی درآمده است!
شانههایش میلرزند، دست خودش نیست...
#زلزله
#آیات_الهی
#ترکیه_سوریه
#جهان_غرق_در_ظلم
✍️#محمدجوادمحمودی
@negashteh | نگاشته