🌹🌷🌹🌷🌹🌷
🌙ماه مبارک رمضون بود نشسته بودم تو خونه جزخوانی📖 حرمتونو میدیدم.
👀چشام تو قاب تلویزیون به یکی از خادماتون افتاد،
یه چوپ پر سبز دستش بود زائرا رو راهنمایی میکرد.
(بیا که نور اینجاست...)
☀️🌈
💫نمیدونم حالم یهو چی شد از کجا بغض نداشته ترکید..😭
بهتون عرض کردم خاتون قم،میشه منم بیام تو صحن و سراتون لباس نوکری بپوشم؟!🕊
همون وقت یادم به روضه ها و نقل های منبری افتاد در مورد کفشداری زائران اهل بیت ✨✨✨✨✨
گفتم بی بی جان،من میخوام کفشدارتون باشم.🌟
👌یقین داشتم،شماکریمه ای چون امام معصوم قول و کلامش حقه🦋
☺️از عرض حاجتم،تا رسیدن به کفشداری شماره ۱ رواق آینه، فقط یکماه طول کشید.😍
🏵🎗رفتم پشت پیش خوان کفشداری،سر شیفت ردیف شماره ها رو یادم داد.
بعد اشاره به سمتی کرد و بهم گفت میتونی وسایل شخصیتو اونجا بزاری.
👜📚
یه اطاقچه ی کوچیک بود که یه آینه زده بودن به دیوارش ایستادم یه نگاه به خودم کردم و آرزو کردم تا سپیدی موهام خادمتون بمونم.🧕
😔الان از حرمتون دور افتادم،هر هفته شنبه ها ساعت ۳ عصر، دلم کبوترتون🕊 میشه میاد شیفت،بلاگردون خودتونو زائراتون میشه
بانو جانم!💐
🌾دورم اما سعی میکنم خادمتون باشم،اونجا کفشای زائراتونو واسه گم نشدن نگه میداشتم،اینجا تو این فضای مجازی دلا رو میارم در آستانتون.🌹🌈💫
فرقی نمیکنه خانم جان.
نوکر نوکره،شما فقط نگاهتونو ازمن نگیرن دنیام تاریک میشه✨✨✨✨
#حرم اونه که تو رویا اونو با مژه ام جارو زدم😭
#فانتزی_های_ذهنمن
#ولادت_حضرت_معصومه_س
#دهه_کرامت
#یکعددمشکاتخادمآستانه
😎 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri