eitaa logo
نو+جوان تنهامسیری
7.1هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
4.8هزار ویدیو
46 فایل
اینجا اَبرها کنار رفتن،آسمون آبیِ آبیه💫 تو آسمونت چه رنگیه؟!بیا کنار هم باشیم رنگها با هم که باشن🎨 دنیا رو قشنگ میکنن...😍 ادمین: @F_mesgarian پاسخگویی مطالب کانال : @Hosein_32
مشاهده در ایتا
دانلود
9.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 🌱نو+جوان تنها مسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
📚 | * کارستون * 2️⃣ محله کسب‌وکار 💡 هادی برای بچه‌ها توضیح می‌داد که توانسته این نیاز را پیدا کند! او احتمال می‌داد نه‌تنها در خانه خودشان، بلکه بقیه هم‌محلی‌ها هم ممکن است برای رفتن به بعضی خریدها تنبلی کنند و با استفاده از این نیاز، پیشنهاد داد تا با استخدام چند نفر از بچه‌های محله با شرط این‌که دوچرخه داشته باشند، از خانه‌ها سفارش بگیرند و برایشان خرید کنند، به ازای هر خرید هم هزار تومان دستمزد دریافت کنند. 🏢 «سپهر! اسم شرکت رو هم بگذاریم سپهر! سعید، پوریا، هادی و رضا! دو روزه دارم به اسم شرکت فکر می‌کنم!» این حرف‌ها را رضا می‌گفت که بالاخره توانست رضایت بچه‌ها را جلب کند! حالا به نظر کسب‌وکار سپهر، آماده راه‌اندازی بود اما بچه‌ها تصمیم گرفتند بیشتر به این مسئله فکر کنند تا حساب شده و دقیق شروع کنند. 📜 صبح روز بعد، وقتی سعید به همراه مادر برای دریافت کارنامه به مدرسه رفته بود، با آقای حیدری روبرو شد. آقای حیدری معلم درس کار و فناوری مدرسه بود، معلمی جوان و خوش‌ذوق که با بچه‌ها مثل برادر کوچک‌ترش برخورد می‌کرد. سعید بارها از ایشان در مورد خلاقیت، ایده پردازی و نوآوری شنیده بود. چند لحظه بعد سعید مقابل دفتر دبیران ایستاد تا آقای حیدری بیرون بیاید. ☝️ _ آقا اجازه؟ + به به، آقا سعید، خوبی؟ - ممنون آقا، میشه یه سؤال بپرسیم؟ + بپرس سعید جان! و سعید شروع کرد به تعریف قصه شرکت «سپهر» و ایده هادی برای راه‌اندازی کسب‌وکار و نظر آقای حیدری در این مورد را پرسید، صحبت‌هایش که تمام شد آقای حیدری شروع به صحبت کرد: « سعید جان واقعاً خوشحالم که تصمیم گرفتید این کار رو انجام بدید، هیچ می‌دونستی این کار شما چه تأثیر خوبی روی اقتصاد کشور می‌گذاره؟ بعضی از کشورها که حالا اقتصاد قوی دارند، با همین کسب‌وکارهای خانگی و کوچک شروع کردند و کم‌کم اون‌ها رو گسترش دادند تا تبدیل شد به کارگاه‌ها و تقویت تولیدات کارگاهی باعث رونق تولید توی اون کشورها شد.».... 🔻 برای خواندن متن کامل ماجرا به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 https://nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=20876
🔻 چون نخل در ایستادگی، خفتن توست دل، مشتری شیوه دُر سفتن توست هر چند رطب‌های تو شیرین باشد شیرین‌تر از آن "علی علی گفتن" توست 📆 ۲۲ سالروز شهادت مظلومانه جناب گرامی باد 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
Ziyarat-Ashura-ali-fani-232665.mp3
8.41M
زیارت عاشورا چله نوکری _ ترک یک گناه کبیره به عشق امام حسین علیه السلام صوتی علی فانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رر
سلام امام زمانم✋❤️ ای آن که عزیزی و مرا جانی و جانان صد یوسف مصری ز غمت،سر به بیابان... ای کاش بیایی و بگویند که آمد بر مصرِ وجودِ منِ قحطی زده، باران... الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 🌱نو+جوان تنها مسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
بازار قیصریه یکی از معروف‌ترین بازارهای تاریخی ایران و جاهای دیدنی اصفهان است و به بازار شاهى نیز شهرت دارد. این بازار از سردر قیصریه شروع، به بازار چیت‌ساز‌ها و از آنجا به بازار دارالشفا منتهى می‌شود. بازار قیصریه یکی از مراکز مشهور صنایع دستی به شمار می‌آید. این بازار از بزرگ‌ترین و مجلل‌ترین مرکز خریدوفروش در دوران صفویه بوده است. به‌طور کلی بازار سرپوشیده اصفهان چند کیلومتر طول دارد که هر بخش آن کالای ویژه‌ای تولید و فروخته می‌شود. بازار بزرگ اصفهان که بازار قیصریه بخشی از آن است، درب‌های ورودی مختلفی داشته است. 🇮🇷 😍 الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 🌱نو+جوان تنها مسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
13950703_17411_192k.mp3
2.91M
🔸ماندگار؛ مثل میثم تمّار ما ابوذر را، یا عمار را، یا مقداد را، یا میثم تمار را، یا مالک اشتر را کمتر به عبادتشان مدح می‌کنیم؛ (میثم تمار) حرکت کلان جامعه را توانست هدایت کند، شکل بدهد و به پیشرفت این حرکت کمک کند. الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 🌱نو+جوان تنها مسیری 💫 @NojavanTanhamasiri ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سر و صورتمان پر بود از خاک و غبار؛ حتی روی مژه هایمان خاک نشسته بود. شرجی هوای تابستان و گرمای دشت مهران هم که جای خود داشت؛ بدن ها زیر عرق بود و لباس ها پر از شوره! وقتی از عملیات برگشتیم عقبه، یک صف طولانی و پر پیچ و خم ایستاده بودند بروند حمام، تدارکات لشکر سی چهل تا حمام صحرایی زده بود. با بچه ها رفتیم آخر صف. پشت سر من هم یک جوان بسیجی آمد و ایستاد؛ با چفیه صورتش را پوشانده بود. تا نوبتمان شود، دو ساعتی طول کشید. وقتی نوبتم رسید، طبق عادت به نفر پشت سری بفرما زدم. داشت چفیه را از صورتش باز می کرد. خشکم زد؛ حاج قاسم سلیمانی بود! فرمانده لشکر دو ساعت ایستاده بود توی صف حمام،مثل بقیه نیروها! الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 🌱نو+جوان تنها مسیری 💫 @NojavanTanhamasiri