eitaa logo
قلم نورا🌙
66 دنبال‌کننده
16 عکس
27 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
1603812766959912892882.mp3
13.35M
ماه ربیع الاول مبارک🎉
شروع سفرنامه اربعین ۱۴۴۶ ...💫
💔بسم الرب الحسین💔 تیک تاک ثانیه ها به لحظه ی موعود رسید.. وقت رفتن شد..سفرم را شروع کردم..کوله ام را برداشتم.اما این بار فقط وسایل سفر در آن نیست..این بار دل های صدها کسی که التماس دعا گفتنه اند را درونش جا دادم..در این سفر دل های کسانی همراه من هست که شاید با پای جسمشان نیامده اند ولی قلب هایشان را راهی کرده اند..قلب هایی که هرکدامشان آرزو و بغضی در خود دارد که فقط یک جا باز می شود ..فقط یک جا.. سفرم شروع شده ولی انگار پایم روی زمین نیست..انگار باورم نمیشود این من هستم که اینجایم.. فکر می‌کنم خوابم..اگر این خواب است میخواهم هیج وقت از این خواب شیرین بیدار نشوم..آخر من کجا و حرم یار کجا؟.. میدانی تمام این سفر داستانی برای خودش دارد..اصلا از هرکسی که راهی شده بپرسی می‌گوید کربلایش را از کسی گرفته..من اما کربلایم را از کسی دارم که سالیان سال است همیشه هروقت تنها بودم تکیه گاه ام بوده.. هر وقت دلم از آدم ها پر بود آغوشش را برایم باز کرده..من همه چیزم را از بابارضایم دارم..بابایی که هیچ وقت ولم نکرده..این بار هم به کنج قلبم نگاه کرد..دید خاک گرفته..دید آدم ها چه قدر شکاندنش..راست می‌گویند که پنجره فولاد برات کربلا میده هرکی میره کرب و بلا از حرم رضا میره.. آری پنجره فولاد امام رضا به شش گوشه ارباب عجیب وصل است..وقتی دستت را حلقه میکنی انگار میخواهد واسطه شود بین توو و شش گوشه.. در راهم..شب از نیمه گذشته..اشک هایم بی اختیار از گوشه چشمم میچکد..درذهن روضه میخوانم..میدانی چرا؟ آخر دلم دیگر تاب این دلتنگی را ندارد..میخواهد فقط یک بار دیگر ببیند حرم ارباب را..مرهم قلبم را..
امشب اتوبوس وقتی نزدیک یک استراحتگاه نگه داشت زنی سراسیمه وارد اتوبوس شد. نمیدانم آن لحظه در ذهن هریک از مسافرین چه گذشت ولی بعد از چند ثانیه صدای نفس نفس های زن مرا متوجه کرد که دخترش گمشده..دختری که نامش نفس است..دختری که خانواده اش زائر امام حسین بودند ولی امشب آزمایش سختی شدند.. نفسی که نفسش به نفس مادرش بند بود گمشده بود..مادر ناامید از اتوبوس رفت..ولی ذهن ما در آن لحظه ماند..روضه هایی در ذهنمان مجسم میشد..آخر حرف از گم شدن و مادر بود.. نمیدانم نفس چند ساله بود ولی خداکند ۳ ساله نبوده باشد..آخر یک سه ساله ای در بیابان گمشده بود..اصلا اگر نفس گم شده باشد هم دیگر کسی که نیست اورا اذیت کند ولی این خانوم ۳ ساله را با تازیانه پیدا کردند.. گفتم مادر و یاد حضرت رباب افتادم..چه قدر علی اصغرش را دوست داشت..شاید اوهم از آن خیمه به آن خیمه دنبالش میرفت..دستانش را برای لالایی تکان میداد حتی اگر دیگر فرزند ۶ ماهه اش را نداشت... صبح به مرز مهران رسیدیم. از اینجا میشد حال و هوای اربعین را حس کرد. صدای پنکه های آب پاش یکی از لذت بخش ترین قسمت های مرز بود. وقتی مهر خروج را بر گذرنامه ات میزنند. احساس میکنی یک قدم نزدیک تر شدی..اما خودت میدانی آن کسی که بر دعوت تو مهرقبولی زده رقیه خاتون است.طوری که تا نرسیدی به حرم پدرش احساس نکنی موفق شدی. رقیه بانو باید اسم تورا در گوش بابایش گفته باشد. باید ناز کرده باشد تا دعوت بشوی.. در مسیر رفتن به نجف هستیم.. میرویم به خانه ی بابایمان سری بزنیم. پدری که همیشه دست نوازشگرش را به روی سرمان احساس می‌کنیم.مگر می‌شود دختر چیزی بخواهد و پدر رد کند...نه اصلا نمیشود.. در راه موکب های عراقی دلت را می‌برد به مشابه.. وقتی میبینی چه قدر از همه ی چیزی که داشته اند گذاشته اند در راه امام حسین این بیت مدام به ذهنم می‌آید که: تو همچو من سرکویت هزارها داری ولی بدان که گدایت فقط تورادارد ..
ye-zeyarat-haram.mp3
4.77M
تو دنیا کسی که شمارو نداره چی داره؟...💔 روزایی که پیشت بودم چه قدر زود گذشت...
ولی هیچ وقت کسایی رو که بعدازبرگشت از کربلا؛ میگن(هیچ جا خونه خود آدم نمیشه و دلتنگ شدیم) رو درک نکردم... من حتی وقتایی که تو شلوغی کربلا آوارگی کشیدم ..دلم برای خونمون تنگ نشد💔 حتی وقتایی که مجبور شدم رو زمین سفت بخوابم ، دلم برای تشک و بالشت نرم خودم تنگ نشد.. من حتی وقتی از گرمای کربلا نفسم بالا نمیومد ، دلم برای خنکای کولرمون تنگ نشد..💔 اصلا من وقتی میرم کربلا به برگشتن فکر نمی‌کنم، همیشه فقط دلتنگ کربلا بودم ؛ همیشه ...
بادوری تو جنگم آقای قشنگم.mp3
1.67M
یه بارم صدام کن اصن هیچی نگو فقط نگام کن...💔 با دوری تو جنگم آقای قشنگم....
هدایت شده از رَسا🖋️🇵🇸
گامی به راه و گامی در انتظار دارم سرگشته روزگاری،پَرگاروار دارم دلبسته‌ی امیدی در سنگلاخ گیتی رَه بی‌شکیب پویم، دل بی‌قرار دارم یک عمر میزدم لاف از اختیار و اینک چون شمع، اشک و آهی بی‌اختیار دارم گو ابرِ غم ببارد تا همنشین عشقم از غم چه باک دارم کاین غمگسار دارم نبود روا که گیرم جا در حضیض پَستی سیلم که هستی خود از کوهسار دارم سرشارم از جوانی هر چند پیر دهرم چون سرو در خزان نیز رنگ بهار دارم از خاک پاک مشهد نقشی است بر جبینم شادم «امین» که از دوست، این یادگار دارم - شعر جدیدی از آیت الله سیدعلی خامنه‌ای ... ...💚
دیگر توانی در میان پیکرت نیست آقا رمق بین دو چشمان ترت نیست لعنت به این زهری که آبت کرد این طور در بسترت انگار جسم لاغرت نیست دختر نداری تا پرستار تو باشد جان می دهی و هیچ کس دور و برت نیست این روزها داری دلی پر از سقیفه در گوش تو جز ناله های مادرت نیست مثل حسن پیری چه زود آمد سراغت این روزگار بی مروت یاورت نیست دور از وطن در سامرا خیلی غریبی آقا ولیکن قاتل تو همسرت نیست لب تشنه ای، لب تشنه ای، لب تشنه اما ساعات آخر خنجری بر حنجرت نیست مهدی است بالای سرت وقت شهادت بی غیرتی مثل سنان بالاسرت نیست...🖤 محمد حسین رحیمیان
به نجف که میرسی انگار دلت قرص می شود.. میدانی کسی را داری که میتوانی بدون اینکه وقت بگیری با او صحبت کنی..و او بدون چشم داشت به تو محبت خواهد کرد. وقتی اولین نگاهت به گنبد امیرالمومنین می‌افتد در دلت شکوه را حس میکنی.به بزرگی و عظمت امیرالمومنین که فکر میکنی ناگاه یک چیز رشته افکارت را به هم می‌ریزد انگار می آید تا به تو بگوید این کسی که میبینی قلعه خیبر را از جا کنده ولی جایی هم بود که نتوانست در خانه خود را باز کند میدانی چرا ؟ چون در سوخته بود.. نه نه فقط این نبود.. آخر چون عزیزش را..همه زندگی اش را پشت آن در.. محسن اش را پشت آن در.. غرورش را پشت آن در.. و چه ها گذشت بر این مقتدر مظلوم.. در کوچه کوچه های نجف که راه میروی احساس غربت نمیکنی.. میدانی چرا؟ آخر آن جا را برای خودت حس میکنی.. خانه بابا مگر غربت دارد؟.. وارد صحن حضرت زهرا که می شوی گنبد زیبای حضرت علی نمایان است..اصلا شاید به همین علت است که صحن حضرت زهرا نزدیک ترین جا به گنبد است..آخر بانوی دوعالم همه ی قلب امیرالمومنین بود.. اما با قلبش چه کردند..💔 روبروی گنبد فقط میخواهی بنشینی و نگاه کنی و حرف بزنی و حرف بزنی.. مثل بچه ای که دلش پر است از دنیا..از آدم ها.. و می‌خواهد عقده دل وا کند لب میگشویی.. دوست داری تمام ساعت ها و ثانیه ها و لحظه ها در آن جا بایستند و تکان نخوردند.. میخواهی چشمانت عکس گنبد را تا ابد برای خودشان ذخیره کنند.. وداع را که می‌خوانی با خودت می‌گویی مگر بابا تاب ندیدن دخترش را دارد.. و امیدوار میشوی به دعوت دوباره و اذن میگیری برای رفتن.. رفتن به مسیری که قرن هاست رد پای زائران فرزند امیرالمومنین نقش بسته... شب که پیاده روی را از وادی السلام شروع کردیم با خودم میگفتم واقعا قبرستان ها هم هر کدام ارزش خاصی دارند.. وادی السلام کجا و قبرستان های دیگر کجا.. اینجا که شب های جمعه همه ارواح جمع می‌شوند.. اینجا که ردپای ملائک است..نگاه میکردم و رد می‌شدم به عاقبت کسانی که در این قبرستان آرمیده اند.. شاید سال ها همین مسیر را پیاده طی کردند و الان در این مکان باارزش دفن شده اند.. شاید هم راه شقاوت پیشه کرده اند و نتوانستند نوکری کسی را بکنند که سیدشباب اهل بهشت است...
آقا مبارک است ردای امامتت🎉