تا که در چشم تو ای مـــــــاه ترین ریز شدم
عشق را دیدم و از قــــــــافیه لبــــریز شدم
بعد از آن بود که شعــــر از ته جانم جوشید
ناگــــهان رود شدم چشمه و کاریــــــز شدم
خش خش پای تو بر برگ عجب زیبـــــا بود
عـــــاشق خشکی و بی جـــــانی پاییز شدم
خنده و چــــــــال لپت حالت گیرایی داشت
غرق هـــر قهقههی وسوسه انگیــــــــز شدم
من کــــــــــه آرام ترین آدم دنیــــــــــا بودم
بر سرت با دل و با عقـــــل گــــــلاویز شدم
رفتم و چله گرفتـــــــم بشوم کامــــــــــروا
خواب صبح از ســر منرفت سحرخیز شدم
چه بگویم که همه زندگی ام ریخت به هـم
تا که در چشم تو ای مــــــاه ترین ریز شدم
✍ #اسماعیل_علیخانی
🌴💎❄️💎🌴