گلچین نکته های ناب
#امام_رضا_علیه_السلام #قسمت_هشتم_آخر _چگونه مسلمان شدی!؟ _من برای اولین بار این کلمات را یاد گر
#مدافع_عشق🌴🌹🌴
✍ مــیــم ســادات هــاشـمــے
#قـسـمـت1
یڪےازچشمانم رامیبندم وباچشم دیگردرچهارچوب ڪوچڪ پشت دوربین عڪاسےام دقیق میشوم...
هاله لبخندلبهایم رامیپوشاند؛سوژه ام راپیدا ڪردم.
پسری باپیرهن شونیزسرمه ای ڪه یڪ چفیه مشڪےنیمےازبخش یقه وشانه اش راپوشانده.
شلوارپارچه ای مشڪےویڪ ڪتاب قطوروبه ظاهرسنگین ڪه دردست داشت.
حتم داشتم مورد مناسبـےبرای صفحه اول نشریه مان باموضوع"تاثیرطلاب ودانشجودرجامعه"خواهدبود.
صدامیزنم:ببخشید آقایڪ لحظه...
عڪس العملـےنشان نمیدهےوهمانطورسربه زیربه جلوپیش میروی.
باچندقدم بلند وسریع دنبالت مےآیم ودوباره صدامیزنم:
ببخشیییید...ببخشیدباشمام...
باتردید مڪث میڪنے،مےایستےوسمت من سرمےگردانےاماهنوزنگاهت به زیراست
آهسته میگویی:
_ بله؟؟..بفرمایید
دوربین رادر دستم تنظیم میڪنم..
_ یڪ لحظه به اینجا نگاه ڪنید(وبه لنز اشاره میڪنم)
نگاهت هنوز زمین رامیڪاود
_ ولـے....برای چه ڪاری؟
_ برای ڪارفرهنگے عڪس شماروی نشریه مامیاد.
_ خب چرا ازجمع بچه ها نمیندازید..؟چراانفرادی؟
با رِندی جواب می دهم:
_ بین جمع، شما،طلبه جذاب تری بودید
چشمهای به زیرت گرد وچهره ات درهم میشود.
زیرلب آهسته چیزی میگویی ڪه دربین آن جملات"لاالله الا الله"رابخوبـےمیشنوم.
سرمی گردانـےوبه سرعت دور می شوی،من مات تابه خود بجنبم تو وارد ساختمان حوزه میشوی..
سوژه عکاسی ام فرارکرد...
باحرص شالم رامرتب وزیرلب زمزمه میڪنم:
چقدر بـےادب بود...
یڪ برخورد ڪوتاه وتنهاچیزی ڪه در ذهنم ازتوطلبه بی ادب ماند،یڪ چهره جدی،مو و محاسن تیره بود...
🌴📚🌼📚🌴
@Noktehhayehnab
#گلچین_نکته_های_ناب
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید.☺️