دانه برفی و آنقدر ظریفی که فقط
باید از این طرفِ شیشه تماشا بشوی
#مهدی_فرجی
🌴💎🏴💎🌴
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی!
نمیبینم تو را ابریست در چشم تَرم یعنی
سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم
فقط یکریز میگردد جهان دورِ سرم یعنی
تو را از من جدا کردند و پشت میلهها ماندم
تمام هستیام نابود شد، بال و پرم یعنی
نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟
اگر ده سال بر میگشتم از امروز میدیدی
که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی
تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن
پس از من آنچه میماند به جا؛ خاکسترم یعنی
نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم
اگر منظورت اینها بود، خوبم... بهترم یعنی!
#مهدی_فرجی
🌴🕯🌴
حیفِ آنها ،که بالشان دادم،
شاخه شاخه، پریده اند از من
از رفیقان راه می پرسی؟
پیش ترها ،بریده اند از من
هرچه دادند ،زود پس دادم ،
هر چه را خواستند، رو کردند
عشق را در سخاوتم روزی،
به پشیزی ،خریده اند از من
هر کجا از نفس می افتادند،
باز، سنگ صبورشان بودم
گریه هایی به من فروخته اند،
خنده هائی خریده اند از من
محو کردند رد پایم را،
که ندانی، کجا گرفتارم
بعد ،تا هر چه دورتر بشوند،
سمت دیگر دویده اند از من...
#مهدی_فرجی