وَكَم مِن ضالٍّ
رأى قُبَّةَ الحُسينِ
فاهتَدى...
و چه بسیار گمراهانی
که با دیدن گنبد #حسین
هدایت شدند..
#یااباعبدالله💙
دلم افتاده در خیابانی که دو سویش به کهکشان وصل است
#یااباعبدالله
هدایت شده از کافه شعر و ادب
#قصهیغم🌴🏴🌴
قصه دارد کمکمک تا غصهی سـر می رسد
تا زمــان اسبرانی روی پیکــــــر می رسد
با وجودت اکبــرت یا قاسمت بی سر نشد
بعد تو این ماجرا حتی به اصغـر می رسد
غیرتت دستان دشمن را به گردن بستهبود
درغیابت دست نامحرم به معجر می رسد
میروی و میشوی از ظلـــمها راحت ولی
سایههای جــاهلیت بار دیگـــــــر می رسد
شیعه هـم باید بسوزد قـــرنها از بی کسی
تا ببنید منتقــــــم از راه کی سـر می رسد
#یااباعبدالله😭
✍#اسماعیلعلیخانی
🔥عشق یعنی.....🔥
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
عشق یعنی نیزه ای بر آن سری
گشته سرخونین به حکم دلبری
عشق یعنی تشنگی در شطِّ آب
زندگی باننگ را دیدن سراب
عشق یعنی زخمهای یک بدن
از هزاری بیشتر ای وای من
عشق یعنی سُمِّ اسبان سپاه
پاره سازد پیکر خونین ماه
عشق یعنی خون پیشانی روان
چون که خورده سنگ کین ازدشمنان
عشق یعنی مشتی از خون بدن
در وضوی عشق بر صورت زدن
عشق یعنی یک برادر بی دو دست
مرگ او پشت برادر را شکست
عشق یعنی در بیابان خواهری
بی برادر گردد و بی سروری
عشق یعنی بوسه بر زیر گلو
چون وصیت کرده مادر بهر او
عشق یعنی گریه صاحب زمان
بر اسارت رفتنت ای عمه جان
عشق یعنی اکبری احمد خصال
اِرباً اِربا می شود بهر وصال
عشق یعنی قاسم بی غش و غل
بنگرد مرگ خود(اَحلیٰ مِن عسل)
عشق یعنی اصغر و تیر عدو
پاره گرداند تمام آن گلو
عشق یعنی رَدِّ چوب خیزران
برلب و دندان شاه این جهان
عشق یعنی در قلوبی یک شرر
تا ابد سردی نبیند مستمر
عشق یعنی در ره پروردگار
رفته سر باخاندان و هرچه یار
عشق یعنی دیدن اینها همه
لب ولی بایاد حق در زمزمه
عشق یعنی کاف وها، یا،عین وصاد
قصــه جانبــازی خیــر الــعباد
عشق یعنی یک کلام آن هم حسین
شمع حق،پروانه اش هم عالمِین
#یااباعبدالله
#اسماعیلعلیخانی
🌴💎🥀💎🌴
دین حق
یک نفر مرتاض هندی هم زمــــــان
با بهـــــایی شیخ ما در اصفهـــــــان
پیش سلطان رفت و آنجا یافت جـا
مدعی شد از خودش اعجـــــــــازها
بر مثل می گفت هرکس پیش خـــود
کرده پنهان از عدس یا از نخــــــود
یا که چیز دیگـــر از ریز و درشت
کرده پنهان در مـیــــان هردو مشت
یا میـــــــان خانه اش یا در دکـــــان
گنـــج مخفی دارد و مـــال نهــــــان
من خبـــــر دارم از آن پنهـــان شده
چـــــــــون برایم دیدنش آســـان شده
علتش را هم به دینــــــش زد گـــره
گفت می بینــــــم من از این پنجــره
این توانایی چون آوردم به دست
پس مـرام و مذهب و دینم حق است
دینتــــــان امـــاّ از اول باطـــل است
چون خـبرازغیب درآن مشکل است
ادعـــــــــــایش کرد دربارامتحــــان
دید می داند سر و ســـــــــــرّ جهـــان
درتحیّــــــــــرشـــــــاه وهـم درباراو
از تمـــــــــام ادعـــــــــا و کــــار او
پس بهـــــــایی شیخ حـق احضار شد
رهسپــــــــار درگــه و دربار شـــــد
گفت سلطــان باید اینجـــا با دلـــیـــل
دینتــــــان ثابت شـود او هم ذلـــیـــل
تابدانــــــــم دینتـــــــان دین خـداست
راه حق و راست دردســـت شماست
حرفتــــان اینجـــــــا اگـــرثابت شود
بعد از آن شکّ من از دل می رود
حــــــــرفــــتان اما اگـر باشد خلاف
دینتــان راه کـج است و حرف لاف
من هم آن وقت این دکــــان دینتـان
یاچنـینـش می کنـــــــم یـا کـه چنـان
شیـــخ حق وقتی که این مطلب شنید
دست را از جیب خود بیـرون کشیـد
روبه آن مرتاض هنـــدی کرد وزود
این چنیــن بر او دهانش را گشــــود
چیـــــز پنهـــــانیست بیــن مشت من
می توانـی نــــام آن را حــــدس زن
ناگهــــان مـــــرتاض هندی ازشگفت
لــــرزه بر اندام وبرجــــانش گرفت
گفت می دانم که در دست تو چیست
ازبهشت حق درونش قطعه ای است
مــــانده ام یک قطعه ازخاک بهشت
از کجـا آورده ای ای خوش سرشت
گفت آری حـــــرف تو باشد درست
دین من محکــم شد و دین تو سست
بعد ازآن دست خــودش را باز کرد
آنچــــه مخـفـــــی بود را ابراز کرد
دیـــده شد در دست آن مرد خــــــدا
مهــــــــر تربت از دیار کــــــــربلا
#یااباعبدالله
#اسماعیلعلیخانی
🌴💎🥀💎🌴