eitaa logo
✍️🏻جزیره نون و قلم🏝
610 دنبال‌کننده
101 عکس
22 ویدیو
0 فایل
✨️بسم‌الله... 🏝جزیره‌ی کوچک بانویی که می‌خواند، تحلیل می‌کند، می‌نویسد، تدریس دارد و لحظه‌های شاد می‌آفریند.🧕🏻✍️🏻🤗 🌱اینجا بهت می‌گم راز نویسندگی چیه و کمکت می‌کنم عالی بنویسی.✍️🏻 🆔️🌞🧕 @Khorshid_baanoo
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️🏻جزیره نون و قلم🏝
🌼🍃🌼🍃 🔷️به نظرتون وقتی لحظه‌ها، روزها، ماه‌ها و سال‌های زندگی‌مون می‌گذرن، ازشون چی باقی می‌مونه؟🤔
🌺🌿🌺🌿 🔶️یادگار تموم لحظه‌هایی که می‌گذرن، چیزی نیست به جز 🪴خاطرات🪴 ✍️🏻═══════🏝 ═══════✍️🏻 اهل جزیره بشید👇👇 🏝🏝https://eitaa.com/joinchat/1780810482C31d2b0355a
✍️🏻جزیره نون و قلم🏝
🌺🌿🌺🌿 🔶️یادگار تموم لحظه‌هایی که می‌گذرن، چیزی نیست به جز 🪴خاطرات🪴 #هم_اندیش
راز شماره 8️⃣ رو یادته؟ ✋️ نوشتن خاطرات روزانه مرتبط با همون رازه توی هر کلاس یا کارگاه نویسندگی که شرکت کنید، بِهتون این تمرین جذاب رو تکلیف می‌کنن😊✍️🏻 🤫می‌دونی چرا؟ ✍️🏻═══════🏝 ═══════✍️🏻 اهل جزیره بشید👇👇 🏝🏝https://eitaa.com/joinchat/1780810482C31d2b0355a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطش🥵 🌱به نزدیکی‌های علقمه رسیده‌ایم. اباالفضل در میدان جنگیده و تا اینجا تاخته است. از اسب پیاده می‌شود و به سوی شریعه گام برمی‌دارد. بوسه‌ای بر شانه‌اش می‌زنم و آرام سُر می‌خورم میان دست‌های قمرمنیر.✨️ چیزی نمانده است تا به آرزوی‌مان برسیم و برای بچه‌ها آب ببریم. عباس مرا در فرات فرو می‌برد تا سیراب شوم. با تمام وجود، آب‌ها را می‌بلعم و در دلم به یل ام‌البنین افتخار می‌کنم؛ رشادت‌های او بود که ما را تا اینجا کشاند.💪🌿 کاملاً رفع عطش کرده‌ام. سر از آب بیرون می‌آورم؛ عباس دهانه‌ام را سفت می‌بندد، مبادا قطره‌ای آب هدر برود؛ این آب سهم بچه‌هاست.😌 دوباره بر دوش عباس می‌نشینم. این بار شوروشوقی بی‌مثال در سینه دارم.💫 🌱اباالفضل دست‌هایش را در آب فرات فرو می‌برد، مشت‌هایش را پر می‌کند؛ دیگر نوبت اوست، سیراب شود. -بجنب پهلوون! نفسی تازه کن تا بریم سمت خیمه‌ها... ادامه دارد... ✍️🏻خورشید بانو ✍️🏻═══════🏝 ═══════✍️🏻 اهل جزیره بشید👇👇 🏝🏝https://eitaa.com/joinchat/1780810482C31d2b0355a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️🏻جزیره نون و قلم🏝
🍀🍀 راز شماره 🔟 به راز قبلی مربوط می‌شه🙃 رازهاااای دنباله‌داااار...👻😉 (با صدای کلفت و مخوف بخونید😁)
🍀🍀راز شماره 1️⃣1️⃣ این راز خیلی خوشگله😍 صبحانه‌نویسی کنید ✍️🏻☕️ لابد می‌پرسید: -صبحانه نویسی چیه؟!🤔 یعنی هر چی رو برای صبحونه خوردیم، راجع‌بهش بنویسیم؟😋😜 با احترام عرض می‌کنم که: -خیر!😁 هر چی میل کردید نوش‌جون‌تون 🥰 منظورمون اینه که وقتی صبح از خواب نازتون بیدار شدید، چند خط کوتاه بنویسید بعدش برید دنبال دغدغه‌های روزانه‌. آخه اول صبح ذهن آدم، بِکره، درگیر مشغله‌های روزانه نیست و خوب کار می‌کنه.😎 روی این راز توی دوره‌ کار می‌کنیم.🌼🍃 ✍️🏻═══════🏝 ═══════✍️🏻 اهل جزیره بشید👇👇 🏝🏝https://eitaa.com/joinchat/1780810482C31d2b0355a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطش 🥵 🍃عباس به مشت‌های پر از آبش خیره شده است. مردمک چشم‌هایش دودو می‌زند و بغضی عجیب، گلوی خشکیده‌اش را به هم می‌فشارد.🥺 ناگهان مشت‌هایش را از هم باز می‌کند و تمام آب را به فرات پس می‌دهد. می‌گوید: -تا آقام و بچه‌ها سیراب نشن، منم لب به آب نمی‌زنم. مَشک خوب من، بریم که بچه‌ها منتظرن... 🍃قمر منیرم روی اسب می‌نشیند و به سوی خیمه‌ها حرکت می‌کنیم؛ خدا کند کسی مزاحم‌مان نشود. عده‌ای برای مقابله با ما دوره‌مان کرده‌اند، می‌خواهند آب را از ما بستانند و اهل خیام را تشنه نگه‌دارند. اباالفضل دست به شمشیر می‌شود تا جلوی‌شان را بگیرد. همین‌طور که مبارزه می‌کند، حواسش به من هست تا مبادا زخمی شوم. ملعونی از پشت یک نخل بیرون می‌آید و دست راست محبوب مرا هدفِ شمشیرش قرار می‌دهد.😢 عموی مهربان بچه‌ها، دلاوری شجاع است. اراده‌ای قوی دارد و با این اتفاق‌ها، جا نمی‌زند. شمشیر را به دست چپش می‌گیرد و به مبارزه ادامه می‌دهد... ادامه دارد... ✍️🏻خورشید بانو ✍️🏻═══════🏝 ═══════✍️🏻 اهل جزیره بشید👇👇 🏝🏝https://eitaa.com/joinchat/1780810482C31d2b0355a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸️به شام، حضرت عالی‌مقام می‌آمد میان هلهله در ازدحام می‌آمد 🔹️به شهر سبّ علی (ع)، با وقار زهرایی عزیز دختر خیرُالانام می‌آمد 🔸️به تاج و تخت اسیری به روی ناقه عور به شام، با شرف و احتشام می‌آمد 🔹️پس از مقاتله سخت کربلا حالا زمانِ جبهه نرم قیام می‌آمد... 🔸️زبان، درون دهانش چو تیغ می‌چرخید صدای نعره تیغ از نیام می‌آمد 🔹️صدای غرّش یک شرزه شیرِ شیرافکن میان بیشه بی‌شیرِ شام می‌آمد 🔸️صلای هوهوی شمشیر حیدر کرار میان عوعوی سگ‌ها مدام می‌آمد 🔹️عجب نبود که طوفان به پا شود در شهر که صوت بنت امیرالکلام می‌آمد 🔸️به شهر شام نمی‌دید چیزی از اسلام که لعن و وهن به جای سلام می‌آمد 🔹️چه طعنه‌ها که نثارش شدند در آن شهر چه سنگ‌ها که به سویش ز بام می‌آمد 🔸️صدای ناله وا عَمّتاه و وا اُمّاه ز دختران علی (ع) مستدام می آمد 🔹️نگاه قافله ناگه به نیزه حیران شد مسیر نور به شهر ظلام می‌آمد 🔸️طنین آیه «کَهفُ الرّقیم» از سر نی ز لعل دوست به گوش عوام می‌آمد 🔹️لبان حضرت کعبه پیمبری می‌کرد و سنگ بر لب بیت الحرام می‌آمد 🔸️ز عرش نیزه نگاه حسین (ع) سوی حرم برای تعزیت و التیام می‌آمد 🔹️فدای دخترکی که ز صورت و پهلوش شمیم فاطمه (س) بر هر مشام می‌آمد 🔸️به روی خاک خرابه گرسنه خوابید و «ز خانه‌ها همه بوی طعام می‌آمد» 🔹️...گذشت مدّت کوتاهی و ز مُلک یزید صدای نیستی و انهدام می‌آمد 📮ارسال شده از اهل دل جزیره🧡 ❣️شما هم اهل دل باشید.❣️ ☕️🍃 ✍️🏻═══════🏝 ═══════✍️🏻 اهل جزیره بشید👇👇 🏝🏝https://eitaa.com/joinchat/1780810482C31d2b0355a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا