eitaa logo
جزیره نون و قلم
118 دنبال‌کننده
45 عکس
11 ویدیو
0 فایل
✨️بسم‌الله... 🏝جزیره‌ی کوچک بانویی که می‌خواند، تحلیل می‌کند، می‌نویسد، تدریس دارد و لحظه‌های شاد می‌آفریند.🧕🏻✍️🏻🤗 🌱پذیرای دلنوشته‌های شما در جزیره هستیم. 📬ارتباط با خورشید بانو🌞 @Khorshid_baanoo
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از روایت قم
📌 📌 📌 🪧عمود ۳۱۳ 🔰گاهی هوا آن‌قدر گرم می‌شود که نفس آدمی را می‌گیرد؛ اما وقتی دلی گرم باشد، نفس و روح انسان را زنده می‌کند. آن‌وقت است که دیگر هوای گرم هم نمی‌تواند هرم نفس‌هایت را به شماره بیندازد. در این مسیر با هوای گرم در کشوری پر از حرارت و شور، بستگی دارد چقدر دلت گرم باشد تا نفس‌هایت را بتوانی به آسودگی بیرون دهی. من در این راه به امید رسیدن به عشق، گام برمی‌دارم برای همین است که خستگی، عطش و گرما نمی‌تواند مرا از پا بیندازد. 🔰هنوز خیلی کم راه رفته‌ایم و سنگینی شماره عمودها بر دوش‌های‌مان ننشسته است. ذوق‌وشوق رسیدن برای‌مان به قدری زیاد است که عمود ۲۹۰ را با آغوش باز پذیرفتیم و بعد از کمی استراحت دوباره راهی شدیم. 🔸️راضیه می‌گوید: -بیا راه رو کوتاه کنیم. -چه جوری؟! من می‌خوام تمام مسیر رو پیاده برم. -نه، منظورم این نبود که ماشین سوار بشیم. به گپ‌وگفت که باشیم مسیر هم کوتاه می‌شه. -خوب... این هم راه حلیه برای خودش، سرمون گرم می‌شه. -این چند وقت که ماجرای فلسطین و غزه پیش اومده خیلی ناراحتم. مخصوصاً از وقتی اسماعیل هنیه رو شهید کردن. بند کوله‌ام را روی شانه‌ام مرتب می‌کنم: -وضعیت منم همینه. هر وقت یه کلیپ یا عکس می‌بینم دلم بیشتر خون می‌شه. به دوروبر نگاهی می‌اندازم. -راضیه! مائده و هستی کجان؟ راضیه هم به اطراف چشم می‌چرخاند: -نمی‌دونم، پشت سرمون بودن. -بذار زنگ‌شون بزنم، نکنه عقب مونده باشن! 🔸️-الووو... الوووو مائده! صدات خیلی ضعیفه. کجایید؟ -نمی‌شنوم... ببین بهم پیام بده. تندتند شروع می‌کنم به تایپ. راضیه نگاهش را از دختری که به کوله‌ی کوچکش، پرچم فلسطین آویزان کرده است می‌گیرد: -چی شد؟ -صداش خیلی ضعیف بود، بعدم قطع شد. براش پیامک دادم -پس یه کم صبر کنیم تا جواب بده. -حداقل بیا یه کم بریم جلوتر، یه جایی باشه گلویی تازه کنیم و بشینیم. 🔰دوباره گام‌ برمی‌داریم تا به عمود ۲۹۷ برسیم. چند قدمی بیشتر جلو نرفته‌ایم که گوشی‌ام اعلان دریافت پیامک می‌دهد. پیام را باز می‌کنم و بهت زده می‌شوم. -چی؟! -چی شده مریم؟! -نوشته بیاید عمود ۳۱۳، چطوری این همه جلو زدن؟ -چه می‌دونم؛ پس زودتر بریم که بهشون برسیم تا بعد معلوم بشه. 🔸️برایش نوشتم همان‌جا بمانید تا برسیم. پا تند کردیم به سوی عمودی به تعداد یاران حق. -این روزا خیلی دلم به درد میاد. وقتی توی گوشی یا تلویزیون ظلم و جنایت‌های اسرائیلی‌های لعنتی رو می‌بینم با خودم می‌گم آخه ما چه جور مسلمون‌هایی هستیم، چرا نمی‌تونیم دست هم‌دین خودمون رو بگیریم! -آره، راست می‌گی؛ منم بارها بهش فکر کردم. کلیپ بچه‌های مظلوم غزه رو هر وقت نگاه می‌کنم، اشک می‌ریزم. خیلی دردناکه، خیلی... 🔰گفت‌وگوی‌مان در باب فلسطین و غزه بالا گرفته بود و با شور حرف می‌زدیم. آن‌قدر گرم صحبت بودیم که یادمان رفت، شماره عمودها را نگاه کنیم. تا اینکه با صدای سرودی جالب به خودمان آمدیم. موکبی ایرانی در نزدیکی ما بود که نوا از آنجا به گوش می‌رسید: 💫هر که دارد هوس کربُبلا بسم‌ا... هر که دارد به سرش شور قیام بسم‌ا... 💫بوی زیتون ز سوی کربُبلا می‌آید از مسیر کربلا تا خود قدس بسم‌ا... -راضیه این شعر که این مدلی نبود. چرا عوض شده؟! -نمی‌دونم؛ عِه مریم نگاه کن، رسیدیم عمود ۳۱۳. حتماً مائده و هستی هم اینجان. 🔰رفتیم جلوتر؛ موکب پر بود از تصاویر حاج قاسم، آقا، امام خمینی و شهدا. پرچم فلسطین و ایران هم در دو طرف موکب قرار داشت. روی بنری که بالای موکب نصب شده، نوشته‌ بودند: 💫("امام خمینی (ره) فرمودند: راه قدس از کربلا می‌گذرد." برادر و خواهر عزیز معنی این جمله را در همین مسیر می‌توانی پیدا کنی؛ چون با هر قدمی که در راه آرمان‌های حسینی برمی‌داری، ضربه‌ای محکم بر دهان اسرائیل و استکبار می‌کوبی.) 🔰به راضیه نگاه کردم و لبخند زدم؛ یعنی ما هم در برابر ظلم ستمکاران، بیکار نبوده‌ایم. 🔸️صدای هستی از پشت سرمان آمد: - آی خانما! شما هم حال دل‌تون خوب شد؟ پنج‌شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۳ 🖋️ مریم صادقی روایت قم @revayat_qom