♡﷽♡
#داستان پسر با ادب
یکی از روزهای خوب خدا، امام صادق علیه السلام دوستانش را به مهمانی دعوت کرده بود.
«عماربن حیان» هم در بین آنها بود.
عمار به دوستش گفت:چه روز خوبی است.
ما چقدر خوشبختیم که مهمان امام صادق علیه السلام هستیم.
کاش پسرم اسماعیل را هم با خودم می آوردم. او خیلی امام را دوست دارد.
جایش در اینجا خالی است. امام صادق علیه السلام با یک سینی میوه به اتاق آمد.
سینی را جلوی آنها گذاشت و در کنارشان نشست.
عمار رو به امام صادق علیه السلام کرد و گفت:«میخواستم اسماعیل را بیاورم.
او پسر آرام و با ادبی است و خیلی شما را دوست دارد. به من هم خیلی نیکی میکند.»
امام صادق علیه السلام با همان لبخند به سخنان عمار گوش کرد و
گفت:«من هم پسرت اسماعیل را دوست داشتم اما حالا که گفتی به تو نیکی می کند او را بیشتر از قبل دوست دارم.»
📚داستانهای بهشتی
✍نویسنده: خانم دکتر اعظم فعال
🍁#امام_جعفر_صادق (ع)
🔰@Noor_Basirat_sch