eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
344 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قرار بود سقط بشه....!💔💔💔 و چه جنین هایی که سقط میشن و ما از آینده شون خبر نداریم. https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕯مثل شمع! ❄️ شمع را ببين هر چه به آن نزديك و نزديك‌تر باشي نور و روشنايي بيشتري دريافت مي‌كني. ❄️ قرآن كريم مي‌خواهد ما هم از جنس شمع و هم صفت شمع باشيم. مي‌گويد: به گونه‌اي باش كه هر كس به تو نزديك‌تر بود، بهره و سود بيشتري ببرد. ❄️و نزديك‌ترين كسان به ما نخست پدر و مادرند و آن‌گاه همسر، و سپس فرزندان، و در آخر هم، بستگان و خويشان. ❄️يعني اول پدر و مادر خودت را مورد لطف و محبت قرار بده، آن‌گاه نزديكانت را، همچون همسر، فرزندان و خويشان. ─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─ https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬زیارت حضرت ولی عصر (عج) در روز جمعه 🎤 📌چند دقیقه وقت بگذاریم برای زیارت امام زمان (عج) https://eitaa.com/Noorkariz
رنگین❣ همه مشغول صحبت وپذیرایی بودند اما خبری ازنامزد ساره نبود. کنارساره رفتم وگفتم:دلیل این جمع به اصطلاح خودمونی چیست؟ ساره:ببین سمیه جان ماکارمون بیزینسه البته برای خارج ازکشور این تعداد دخترا هم که میبینی,آماده ی اعزام به کشورهای اطرافند,یکی داخل کارخانه ماشین سازی,یکی فرش بافی,یکی البسه و...مشغول به کارمیشوند البته چون صاحب کارها بسیارپولدارند وکاراین افراد براشون مهم است درآمدشون اون طرف آب چندین برابر اینجاست وگاهی رویایی هم میشه,خلاصه بایک سال کارکردن اون طرف ,میتونی یک عمر اینجا راحت زندگی کنی ومن واشکان هم این خانومها راسامان دهی میکنیم ومیفرستیم ان طرف... به این کار یک خورده مشکوک شدم اما چون حرفهای ساره خیلی ساده وپاک بود,سعی کردم این سؤظن رااز خودم دور کنم.درهمین حین گوشی ساره زنگ خورد,ساره رفت طرف یکی ازاتاقها تا راحت صحبت کند. تا ساره برگرده,دوباره افراد جمع شده را ازنظر گذراندم,ازحق نگذریم ,یکی ازیکی خوشگل تر بودند,ولی چه جوری میتونن اعتمادکنن وراحت برن خارج ازکشور؟! ساره ازاتاق بیرون امد وبلندگفت:خانوما...دوستای عزیز اقا اشکان یک سورپرایز ویژه داره,الان آدرس یک کافی شاپ توپ رافرستاده تا باهم تشریف ببریم وخیلی ویژه پذیرایی شیم. تا ده دقیقه دیگه ماشین هم دنبالمون میفرسته. تااین راشنیدم,بدنم مور مور شد دوباره شک افتاد به جونم ,رفتم جلووگفتم :ساره جان من دیگه زحمت راکم میکنم... ساره:محاله...نمیگذارم باهم میریم باماشین خودم وبعدشم میرسونمت درخونه تان ناخوداگاه تسلیم شدم وای کاش نشده بودم. دارد... 💦⛈💦⛈💦⛈ نویسنده
رنگین❣ بچه ها باچندتاماشین دیگه ومن هم با ماشین ساره راه افتادیم تا درمحلی که اشکان ادرس داده بود اختتامیه ی جلسه مان باشه. به کافی شاپ رسیدیم,پله میخوردپایین ,انگار یک زیرزمین بود,داخل کافی شاپ شدیم,عجب فضایی بود,یک سالن بزرگ که با انواع گلدانها تزیین شده بود والحق زیبا ودلنشین بود اما من حس بدی داشتم,دوتا پسرجوان آمدندجلو وبه ماخوش آمدگفتند,بچه ها هرکدام سرمیزی نشستند ویک آهنگ ملایم هم شروع به نواختن کرد,من کنارساره بودم که بالاخره اشکان خان تشریفشون را آوردند,خدای من باورم نمیشد این که....اینکه.....این همون پسرخاله ی شکیلا بود روکردم به ساره تاموضوع را بهش بگم که اشکان به ما رسید وابتدا با ساره دست دادسلام وعلیک کرد وروکرد به من وگفت:به به,ساره خانم این دوست خوشگلت رابه ما معرفی نمیکنی؟ عجب ناجنسی بود هاااا... ساره:اشکان جان,ایشون همون دوست عزیزم سمیه هست. دستش راطرفم دراز کرد تابامن دست بدهد وگفت:بسیارخوشبختم سمیه جااان اخمهام راکشیدم توهم وگفتم:بازی کثیفی راه انداختی آقاااای به ظاهر محترم,من مثل شما هرزه نیستم که بانامحرم دست بدهم وبدنم رابا دست دادن به کثافتی مثل شما نجس کنم. ساره ازطرز صحبت کردن من متعجب شده بود وگفت:چی شده سمیه؟مگه تو اشکان رامیشناسی؟ خوب بهش دست نده,چرا توهین میکنی؟ درعوض من, اشکان جواب داد:ساره جان به گمانم دوست عزیزززت من راباکس دیگه ای اشتباه گرفته... روکردم به ساره وگفتم:چرابهم دروغ گفتی,مگه من ازت نپرسیدم,اشکان پسرخاله ی شکیلاست وتو.گفتی نه؟ ساره:خوب راست گفتم ,چون اشکان پسرخاله شکیلا نیست,اصلا شکیلا خاله نداره,اشکان توکارهای بیزینس بادکتر همکاری میکرده ,یعنی باهم کارمیکردند.... حالامن بودم که بهتم زده بود,چشام سیاهی میرفت,دیگه شک نداشتم یک کاسه ای زیرنیم کاسه هست واینهمه دختر بیچاره ودربه در قربانی نقشه ای شوم هستند.... اشکان دستاش را جلوی چشام تکون داد وگفت :چت شده خانم کوچلو؟؟!! ساره هم بازوم راگرفت وروی صندلی نشاندم... همینجورکه توبهت بودم گفتم:ساره جان من باید برم,این اشکانت هم یک کلاش حرفه ای هست,اقای نامحترم چرا براشون نمیگی که خودت راپسرخاله ی شکیلا معرفی کردی وازمن خواستگاری کردی وبعدازجواب رد شنیدن ,باکمال وقاحت تهدیدم کردی... ساره روبه اشکان گفت:اشکااان سمیه چی میگه؟؟..... دارد.... 💦⛈💦⛈💦⛈ نویسنده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♻️ مراقبت از مادر 🔰 از دکتر فریدون جنیدی، عضو امنای بنیاد فردوسی برای تدریس در دانشگاه ناپل ایتالیا دعوت شده بود. او در پاسخ گفت: باید مراقب مادر پيرم باشم. فکر می‌کنید مادرش چه کسی بود؟ دگرگون خواهید شد!😳😳😳😳😳 ببینید.. https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️صبح ها 💓لباس آرامش بپوش ❄️دستهایت را باز ڪن 💓چشمهایت را ببند ❄️و رو به آسمان 💓صد بغل حسِ ناب ❄️زنده بودن را نفس بڪش ❄️امروز روز توست 💓اول بہ خدای مهربان ❄️بعد بہ زندگی سلام کن ... سلام صبح اول هفته تون عالی ❄️💓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نقدوبررسی عرفان های نوظهور (عرفان حلقه، یوگا، شکرگزاری و....) نا آگاهانه بسسیار گریبان گیر خانواده ها و بخصوص جوانان شده است جهت آگاهی و اطلاع بیشتر و مقابله با عرفانهای نو ظهور به کانال زیر بپیوندید ونیت کنید دوستان اقوام و دیگران را هم عضو کنید تا زندگی و آینده دیگران را نجات دهیم https://eitaa.com/joinchat/1520435729Cf3b317cff9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرائت وصیت‌نامه حاج قا‌سم توسط یک شهید دختر 🔹در حاشیه مراسم تشییع شهدای انفجار تروریستی کرمان، پدر یکی از شهدا صوت دخترش شهیدش را که در حال قرائت بخشی از وصیت‌نامه حاج قاسم است را پخش کرد. https://eitaa.com/Noorkariz
💠 همراه داشتن طلا در حال نماز 💬 سؤال: اگر مردی طلا برای خانمش خریده و داخل جیبش گذاشته، آیا می تواند در این حالت نماز بخواند؟ ✅ پاسخ: 🔹 آنچه حرام است پوشیدن طلا برای مرد است (مانند انگشتر، ساعت و امثال آن) ولی داخل جیب بودن طلا برای مرد مانعی ندارد. 📚 پی نوشت: بخش استفتائات پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله خامنه ای https://eitaa.com/Noorkariz
زن دوست داشتنی چه زنی دوستداشتنیه❓ من دوست دارم یک زن دوست‌داشتنی باشم❓ 1⃣ زنی که لباس های خوبی توی خونه می پوشه، سعی کنه توی خونه به خودت رسیدگی کنی، زنی نباشی که واقعاً برای ظاهرش توی خونه اهمیتی قائل نیست. 2⃣ زنی که فریاد نمیزنه، زنی نباش که همیشه توی جمع ها به یه زن عصبانی تو رو بشناسن. 3⃣ زنی نباش که دنبال حرف و حدیث مردمه، سعی کن توی زندگیت به خودت و رشد روحیت توجه کنی. 4⃣ سعی کن به خانواده همسرت احترام بزارید، رو برای خودت به ارمغان بیار، احترام رو بخر، با احترام گذاشتن به اونها کلی رشد می کنی. 5⃣ سعی کن شرایط مالی همسرت رو کنی، اینکه بتونی بعنوان یه زن با درک در فضای همسرت باشی، درگیر تغییر دادن همسرت نباش.. چون اون آدم نمی‌خواد خیلی وقت ها تغییر کنه، سعی کن خودت رشد کنی که خودت لیاقت رو داری، و می تونی صاحب عشق باشی، و می تونی عشق رو جریان بدی در زندگیت، که عشق پاداش عشق است. با آموزش های همسران بهشتی حال زندگیت رو متحول کن 🦋 ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج https://eitaa.com/Noorkariz ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔖سلسله نشست علمی جریان شناسی عرفان های نوظهور و فرقه ها موضوع جلسه سوم: بررسی قانون جذب و شکرگزاری 🎙با حضور استاد گرامی جناب آقای علیرضا متین نژاد 🔰همراه با نمایشگاه پوسترها و کتب نقد فرق و جریان های انحرافی تدوین شده توسط مؤسسه فرق و ادیان عصر 👌ویژه فرهنگیان، طلاب، اساتید حوزه و دانشگاه و فعالین فرهنگی لینک جهت ثبت‌نام 👇👇 https://survey.porsline.ir/s/0wgxbpME 🎥 پخش زنده برنامه هیئت آنلاین https://heyatonline.ir/yazeynabkobra/ 🔺پخش زنده برنامه در کانال ایتا 🆔https://eitaa.com/joinchat/1211891998Cea9163e782 مکان : ابتدای خیابان شریعتی شرقی، بنیاد آیت الله خامنه ای(مدظله العالی)، سالن اجتماعات زمان: شنبه ۱۶ دی ماه، ساعت ۱۴:۳۰ الی ۱۷
دوستان توجه کنید و اگر این عکس رو پروفایلتون هست عوض کنید https://eitaa.com/Noorkariz
❌شبهات حمله‌ی تروریستی کرمان❌ بی‌بی‌سی نوشته ایران چون با ابرقدرت‌ها در افتاده، حواسش به امنیت داخل کشورش نیست! باید عرض کنم خدمتتون که فقط سال گذشته توی آمریکا حدود ششصد حمله‌ی تروریستی انجام شد و بیش از 15 هزار نفر کشته شدن. نکنه آمریکام با ابرقدرت‌ها در افتاده که اینقدر ناامن شده؟ بعد یه چیز دیگه! عراق و سوریه که با آمریکا در نیفتادن، کشوراشون سال‌هاست تحت اشغال آمریکاست. چرا ظرف همین چندسال صدها هزار نفر از مردم این دو کشور قربانی حملات تروریستی شدن؟ چرا وقتی احتمال حادثه‌ی تروریستی هست مراسم می‌گیرن؟ خب مگه شما مسافرت می‌ری احتمال تصادف نیست؟ چرا میری؟ احتمال که هیچ‌وقت صفر نمیشه، اگه اینطوریه پس باید کل برنامه‌ها رو تعطیل کنیم چون احتمال حادثه هست. و اتفاقا این حملات تروریستی انجام میشه که برنامه‌ها تعطیل بشه ولی کور خوندن. سال بعد شلوغ‌تر خواهد شد💪 حادثه‌ی کرمان کار خودشونه تا حواس مردم از فساد چای دبش پرت بشه! ببخشید! میشه بگی قضیه‌ی فساد چای دبش رو اولین بار کی اعلام کرد؟ خود دولت! بعد منظورت اینه که آذرماه دولت خودش اعلام کرد چای دبش چنین تخلفی کرده بعد باز خود دولت دی‌ماه این حادثه‌ی تروریسی رو ترتیب داد تا حواس مردم از چیزی که خودش اعلام کرده پرت بشه؟ مگه نگفتین حاج قاسم داعشو نابود کرد؟ اون چیزی که حاج قاسم باهاش جنگید و نابودش کرد؛ حکومت و تسلط داعش برعراق و سوریه بود. جمهوری اسلامی حکومت داعش رو نابود کرد، نه تفکر داعش رو. هیچ تفکری نابودشدنی نیست. اینایی که کشته شدن، رفته بودن غذای نذری بخورن! آهان! ملت از این گوشه اون گوشه‌ی کشور، سوار ماشین شخصی میشن یا بلیط اتوبوس و هواپیما می‌گیرن میرن کرمان که غذای نذری بخورن! صحیح! چرا دقیقا چهلم این حادثه میشه 22 بهمن؟ جز اینکه می‌خوان به همین بهانه 22 بهمن مردم رو بکشن تو خیابون؟ دیگه خیلی خیلی ببخشین که آمریکایی‌ها 13 دی حاج قاسم رو ترور کردن و چهل روز بعدش میشه 22 بهمن و باز باید ببخشین که مردم توی سالروز شهادت حاجی که میشه 40 روز قبل از 22 بهمن تجمع کردن دور مزار حاجی. من از طرف تروریست‌هام از شما معذرت می‌خوام که این حمله رو در سالروز شهادت حاجی انجام دادن. مگه حاج قاسم امام‌زاده است که مردم میرن زیارتش؟ حاج قاسم اگه بجای دفاع از خاک و وطنش توی خونش نشسته بود و فوت می‌کرد هیچ وقت مردم نمی‌رفتن زیارت مزارش ولی چون پای دین و وطنش ایستاد برای مردم عزیز شد. مردم میرن یاد حاج قاسم رو زنده نگه می‌دارن تا راه حاج قاسم زنده بمونه، تا راه دفاع از وطن زنده بمونه.👌 چرا اول گفتن بمب گذاری از کیف بوده بعد گفتن انتحاری بوده! همون روز حادثه یه خبرنگار اومد گفت ظاهرا بمب‌ها توی کیف جاساز شده بوده. اینو یه مقام رسمی نگفت که بگی چرا اول اونو گفتن بعد اینو. چرا بچه‌های حاج قاسم در زمان حادثه، اونجا نبودن؟ چون رفته بودن توی مراسم گرامیداشت حاج قاسم توی مصلای تهران شرکت کنن. و اگه همینجا کرمان می‌موندن و حادثه‌ی تروریستی توی مصلای تهران اتفاق افتاده بود، همین شما می‌گفتی چرا نرفتن تهران؟‌ عذر می‌خوام که بچه‌های حاج قاسم نمی‌تونن در یک لحظه هم کرمان باشن هم تهران. چرا توی این حادثه مسئولین کشته نشدن؟ چون محل تجمع مسئولین تهرانه، نه کرمان، سال 96 رو مگه یادت نیست؟ که داعش به ساختمون مجلس شورای اسلامی حمله کرد؟ https://eitaa.com/Noorkariz
▪️ 🍃زائرت‌مثل‌خودت‌شوق‌شهادت‌دارد زائرتوست،به‌لطف‌تو،لیاقت‌دارد...♥️ اینکه‌خون‌ریخته‌بر پیکرمان‌غصه‌نخور کشورت‌نیزبه گلگون شدن عادت دارد🕊🖤 🔸🍂 🌾🍃 🌾🍃 🔻@MasjedAR
رنگین❣ درهمین حین یکی از گارسونهای کافی شاپ دوتا شربت البالو آورد,من که ازشدت استرس,فشارم افتاده بود وکل بدنم میلرزید,ساره هم دست کمی از من نداشت. ساره ,دستبرد یک شربت البالو برداشت وداد دست من ویکی هم خودش شروع کردبه سرکشیدن واشاره کردبه من وگفت:سمیه جان,شربتت رابخور ,حالت بهترشد تکلیف اشکان خاااان رامشخص میکنیم. یه ذره ازشربت راخوردم ,خیلی خنک وشیرین بود ,تا تهش راسرکشیدم... ای وااای یه جورایی سرگیجه گرفتم,نگاه کردم به ساره اونم مثل من بود,شک نداشتم داخل شربت لعنتی چیزی ریخته بودند. هنوز کمی هوشیاری برام مونده بود,دست ساره راگرفتم وگفتم:باید ازاینجا بریم بیرون,ساره هم که مثل من بود بدون کوچکترین مقاومتی پاشد که بریم بیرون اشکان خودش راانداخت جلو.ورو به ساره گفت :کجااااا؟؟ ساره باهمون بی حالی زدش کناروگفت:آشغال عوضی ,میرم یک راست پیش پلیس...فهمیدی؟ اشکان یک نگاه به من کرد وگفت:نه نه نه,خانم کوچلوی خوشگل ,یادت نرفته که اخرین حرفم را.الان وقت تسویه حسابه,تشریف داشته باشین... با تمام توانم کیفم رازدم روسینه اش ,همینجورکه تلوتلو میخورد,به گارسون پشت سرش خورد. گارسونه رو به اشکان گفت:جلوشون رابگیرم؟ اشکان یه چشمک بهش زد وگفت:نه واسه چی؟بزار برن ما کارخلاف قانون نکردیم تابترسیم. باهزار زحمت چندتاپله رابالا اومدیم وسوار ماشین ساره شدیم ویک خواب سنگین چشام رادربرگرفت ودیگه چیزی نفهمیدم... دارد..... 💦⛈💦🕊💦⛈
رنگین❣ چشام راباز کردم,درکی از اطرافم نداشتم,چادرم روصورتم افتاده بود وخبری ازکیفم هم نبود, از زیرچادر دوتامردراجلوی ماشین میدیدم,سرم را چرخاندم ,ساره راکنارم درخواب ناز دیدم,یکی ازمردها متوجه حرکت سرم شود وگفت:اشکان نکنه یه وقت بیدار شن؟؟یکیشون داره تکون میخوره هااا اشکان:نه بابا خیالت راحت بااون داروی خواب اوری که بهشون تزریق کردیم ,قولت میدهم تاخود امارات خواب باشن امارااااات!!!! وای خدای من این چی داشت میگفت,امارات برای چی؟؟اخه باچه جراتی این کارمیکنن.. حالا چه جوری خودم رانجات بدهم,الان چه مدت میگذره,به نظرمیومد ظهرباشه ,اما ما الان کجاییم؟بقیه ی دخترا چی شدن؟؟اینا چه نقشه ای توسرشونه؟؟خدای من,بابا ومامانم....یعنی الان چه خبره خونمون؟؟ هزارتا فکر از ذهنم میگذشت ,اما سعی میکردم کوچکترین حرکتی نکنم ,تامتوجه هوشیاری من نشن. درهمین حین موبایل اشکان زنگ زد... اشکان:الوووو,شما کجایین؟چراازصبح جواب نمیدین؟؟ به بندر رسیدین؟ ما نزدیکیم,سعی کنید طوری رفتارکنید تا جنسا شک نکن...خیابان صیاد منتظرم باشین تاباهم بریم اسکله وسوار کشتی بشیم... وای خدای من اینا چقددد پست هستند,حالا فهمیدم چه نقشه ای تو سرشون هست ,از دخترا به نام(جنس) اسم میبرند وقراره بافروششون به شیخای عربی خودشون به نوایی برسن,من بدبختتتت چکارکنم.. خدااااا حق من نیست اینجور تباه بشم...پیش خودم شروع کردم به خواندن زیارت عاشورا تا یک راهی برام باز بشه ,من به معجزات خواندن زیارت عاشورا ایمان دارم... دارد.... 💦⛈💦⛈💦⛈
رنگین❣ ماشین همچنان در حرکت بود,اشکان راننده ومرد کناریش هم هراز چندگاهی ,نگاهی به ما میانداخت,خیلی نامحسوس دستم راحرکت دادم تا دست ساره را بگیرم ,شاید میتونستم بیدارش کنم. همینکه آروم دستم رااز رو زانوم پایین آوردم ,یک دفعه دستم خورد به یه چیز محکمی ,انگاری توجیب مانتوم بود.. اوه خدای من گوشیم بود,اره یادمه اخرین بار گوشی خراب مامان راگذاشتم توکیفم وگوشی خودم را که روی سایلنت بود ,توجیب مانتوم گذاشتم,این نامردا هم حتما وقت وارسی کیفم ,فکر کردند گوشی مامان مال منه وکیف وگوشی را سربه نیست کردند. یک نور امیدی تودلم روشن شد واز ته قلب خدا راشکر کردم. اهسته دست کردم تو جیبم,اووف اینم که نصفش زیر پام بود ,باید هرطوری شده گوشی را درش میاوردم. باهرتکان تندی که ماشین میخورد یا از روی دست انداز رد میشد منم تکون میخوردم تا گوشی را آزاد کنم,فک کنم نیم ساعتی طول کشید تا بالاخره درش آوردم.آروم.گوشی را دادم دست راستم,اخه چون سمت شاگرد بودم اینجوری نه اشکان ونه مرد کناریش که مجید صداش میکرد,متوجه حرکات دستم نمیشدند چون تو زاویه ی دیدشون نبودند. بالاخره صفحه ی گوشی راروشن کردم,اوه خدای من چقدتماس بی پاسخ,همش ازخونه وگوشی بابا بود. چون گوشیم ازاین لمسیا بود آروم رفتم رواسم بابا وبراش,نوشتم (مارا دزدیدن ,میبرن بندرتاببرنمون امارات) وارسالش کردم. دیدم حواسشون به من نیست ومشغول سیگارکشیدن وحرف زدن هستند دوباره نوشتم (نمی تونم صحبت کنم,زنگ نزنین) دوباره ارسال کردم پیامها دریافت شد وبه ثانیه نکشید ,بابا برام پیام داد من الان تواداره ی پلیسم ,نت گوشیت را روشن کن ومکان نمای گوشیت را هم روشن کن,ان شاالله نجاتتون میدیم,نترس دخترم... کارهایی راکه بابا گفته بود انجام دادم که یکباره دیدم اشکان ومجید یه جورایی توخودشون افتادن . مجیدرو به اشکان گفت:چندبارگفتم اینارا هم با اتوبوس دخترا ببرن تا کسی مشکوک نشه,الان اگر بهمون گیردادن چکارکنیم هااا؟؟ اشکان:بابا خفه,قرارنیست مشکوک شن ,ماخانوادگی باخانومامون اومدیم سیاحت فهمیدی؟!! از زیر چادر ایست بازرسی پلیس کاملا دیده میشد. یک فکری به نظرم رسید... دارد.... 💦⛈💦⛈💦⛈