- احوال زنداداش ما چطوره؟
برای لحظه ای مکث می کند.
- می گم می خوای پَرش و وا کنم؟ شنیدم حاج خانم دل رحمی کردن پناهش دادن ولی خب شمام معذبی می دونم
- مریم خانم خوبن، سلام دارن . حاج خانم کاری رو انجام داد که بنظرشون درست اومد. بحث دلرحمی و این چیزا نبود. منم دخالت نکردم
منظورم را می فهمد.
ولی باز حرف خودش را می زند.
- زنِ جوون مسئولیت داره سید جان. اونم یکی مثل مریم. مونده تا شما اونو بشناسی. نگاه به ظاهرش نکن پاش بیفته صد تای من و شما رو می بره لبِ چشمه، تشنه برمی گردونه
لب زیرینم را می جوم.
کم مانده درشت بارش کنم.
ولی مهمان حسابش می کنم.
انگار دایه ی مهربان تر از مادر شده که می گوید.
- می ترسم فردا روز یه گندی بالا بیاره ما رو شرمنده شما و حاج خانم کنه. از من می شنوی ردش کن بره سید. شَر می شه واست ها
#پارت_123
نام رمان :#به_تو_عاشقانه_باختم
📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده
https://eitaa.com/Noorkariz
دلم می خواهد یقه اش را بگیرم.
هر چه به دهانم می آید حواله اش کنم.
جلوی خودم را می گیرم.
حفظ آبرو می کنم و بی خیال می شوم.
- شما از مریم خانم چیزی دیدی؟ موردی پیش اومده قبلاً!
چانه بالا می اندازم.
- قبلاً که نه.. ولی خب اوضاع الانش با قبل یکی نیست. الان یه زن بیوه س که صد تا چشم دنبالشه، اونم شاید بدش نیاد حال و هولی کنه به یه نوایی برسه
تنم را جلو می کشم.
یقه ی پیراهنش را صاف می کنم.
مثل یک جوجه است در برابر من.
قد و قواره ام بلندتر است و هیکل ورزیده ای دارم.
ترس به چشمانش راه پیدا کرده و پلک نمی زند.
- از شما بعیده سید! شما بهتر از من می دونی گناه تهمت خیلی بزرگِ و تاوانش بزرگتر
پوزخند زشتی می زند.
دروغ چرا.. حالم را بهم می زند.
- اینا رو گفتم حواست جمع شه سید جان. بعداً نیای بگی شما که می دونستی چرا هیچی نگفتی
#پارت_124
نام رمان :#به_تو_عاشقانه_باختم
📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده
https://eitaa.com/Noorkariz
سر جلو می کشم.
- شما الانشم هیچی نمی دونی سید. موندم این دشمنی از کجا آب می خوره! اون دختر و نمی خواستین درست ولی ناموس برادرتون که هست.. نیست!
منصور ولی جور دیگر فکر می کند.
دخترک را به چشم ناموس که هیچ مثل یک غریبه می بیند.
تسبیح عقیق لای انگشتانش می چرخد و عزم رفتن می کند.
به مادرم سلام می رساند و باز دخترک را آدم حساب نمی کند.
با خودم می گویم بیخود نیست که از این خانواده بیزار است.
کلید به در می اندازم و وارد حیاط می شوم.
بوی خاک نم خورده را نفس می کشم.
نگاهم سمت باغچه می دود.
زمین خیس است و انگار یک نفر جای من حیاط را آب پاشی کرده و گل های محبوب پدرم را سیراب.
جلو می روم و لبه ی تخت چوبی می نشینم.
نگاهم سمت پنجره ی اتاقش کشیده می شود.
چراغ روشن است و زیر پرده ای کنار زده.
یادم به حرف های منصور می افتد.
دود از سرم بیرون می زند.
#پارت_125
نام رمان :#به_تو_عاشقانه_باختم
📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده
https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب زیباتون
بخیر و شادی⭐️💥🪐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام علیکم صباح الخیر روز دوشنبه شما با شروع ذکر یاقاضی الحاجات بخیر و شادی باشد و خداوند عاقبت ماو خانواده مان را ختم بخیر گرداندوقلبت را منور کن بنور قرآن با صلوات بر محمد وال محمد
https://eitaa.com/Noorkariz
برای داشتن آرامش
فقط باید آدمایی که حس خوبی بهت میدن کنارت نگه داری...🌱
صبحتون بخیر
#بفرمایید_صبحانه😋🥒🍅🍳
https://eitaa.com/Noorkariz
🤍
یک وقتایی، زندگی میبرتت جایی که هیچ وقت بهش فکر نکردی. یک وقتایی زندگی میذارتت جلوی آدم هایی هیچ وقت فکر نمیکردی حتی باهاشون هم کلام بشی.◽️
یک وقتایی درست تو موقعیتی قرار میگیری که شاید مدت ها پیش حتی با شوخی و طعنه برای دیگران تعریفش کردی اما حالا خودت
درست تو همون موقعیتی...⚪️
میخوام بگم یک سری اتفاقات دست ما نیست،
برامون رقم میخوره، برامون پیش میاد اما اینکه چطور بهش نگاه کنیم، چطور تصمیم بگیریم، چطور بپذیریمشون اینها همه دست خود خود ماست و مهم ترین بخش زندگی هر آدمیه...✔️
#استاد_علیرضا_قربانی
https://eitaa.com/Noorkariz
🍏جلوگیری از اشتهای کاذب
نوشیدن چای نعناع می تواند به کاهش اشتهای کاذب کمک کند و باعث شود به مدت طولانی تری سیر بمانید.
می توانید قبل از هر وعده غذایی یک فنجان چای نعناع بنوشید.
https://eitaa.com/Noorkariz