qanonhaye zendegi moshtarak.mp3
44.55M
💞#آموزش_همسرداری
🌹مدرس: #دکتر_سعید_عزیزی
🟣موضوع: قانون های زندگی مشترک
🦋https://eitaa.com/Noorkariz
⊱⊰ྀུ──❥✿❊ ⃟🌸❊✿❥──⊰ྀུ⊰
.
🚨تاجر ثروتمندی بود که چهار همسر داشت
همسر چهارم را بیشتر از همه دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت پذیرایی میکرد. بسیار مراقبش بود و بهترین چیزها را به او میداد
همسر سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار می کرد. نزد دوستانش او را برای جلوهگری میبرد، گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او با مرد دیگری برود و تنهایش بگذارد.
واقعیت این بود که او همسر دومش را هم بسیار دوست داشت. او بسیار مهربان بود و دائماً نگران و مراقب مرد بود. مرد در هر مشکلی به او پناه میبرد و او نیز به تاجر کمک میکرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید.
اما همسر اول مرد زنی بسیار وفادار و توانا که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفق بودنش در زندگی بود، اما اصلاً مورد توجه مرد نبود. با وجود این که از صمیم قلب عاشق شوهرش بود، اما مردِ تاجر، به ندرت وجود او را در خانهای که تمام کارهایش با او بود، حس میکرد و تقریباً هیچ توجهی به او نداشت.
روزی مرد احساس کرد به شدت بیمار است و به زودی خواهد مرد. به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود اندیشید و با خود گفت: من اکنون چهار همسر دارم، اما اگر بمیرم دیگر کسی را نخواهم داشت، چه تنها و بیچاره خواهم شد. بنابراین تصمیم گرفت با همسرانش حرف بزند و برای تنهاییش فکری بکند.
📍اول از همه سراغ همسر چهارمش رفت و گفت: من تو را از همه بیشتر دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کردهام و انواع راحتیها را برایت فراهم آوردهام، حالا در برابر این همه محبت من آیا در مرگ با من همراه میشوی تا تنها نمانم؟ زن به سرعت گفت: “هرگز” ؛ همین یک کلمه و مرد را رها کرد.
📍مرد با قلبی که به شدت شکسته بود، به سراغ همسر سومش رفت و گفت: من در زندگی تو را بسیار دوست داشتم، آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟ زن گفت: البته که نه! زندگی در این جا بسیار خوب است. تازه من بعد از تو میخواهم دوباره ازدواج کنم و بیشتر خوش باشم. قلب مرد از این حرف یخ کرد.
📍مرد تاجر به همسر دوم رو آورد و گفت: تو همیشه به من کمک کردهای، این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم، شاید از همیشه بیشتر، میتوانی در مرگ همراه من باشی؟ زن گفت: این بار با دفعات دیگر فرق دارد. من نهایتاً میتوانم تا گورستان همراه تو بیایم، اما در مرگ… متأسفم! گویی صاعقه ای به قلب مرد آتش زد.
📍در همین حین صدایی او را به خود آورد: من با تو میمانم، هر جا که بروی. تاجر نگاهی کرد، همسر اولش بود که پوست و استخوان شده بود. غم سراسر وجودش را تیره و تار کرده بود و هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود. تاجر سرش را به زیر انداخت و به آرامی گفت: باید آن روزهایی که می توانستم به تو توجه میکردم و مراقبت می بودم، که هزار افسوس این کار نکردم.
🚨 در حقیقت همه ما چهار همسر داریم!
١. همسر چهارم، بدن ماست. مهم نیست چه قدر زمان و پول صرف زیبا کردن او بکنی. وقت مرگ، اول از همه او، تو را ترک می کند.
٢. همسر سوم، دارایی ماست. هر چقدر هم برایت عزیز باشد، وقتی بمیری به دست دیگران خواهد افتاد.
٣. همسر دوم، خانواده و دوستان ما هستند. هر چقدر صمیمی و عزیز باشند، وقت مردن، نهایتاً تا سر مزارت کنارت خواهند ماند.
۴. همسر اول، روح ماست. غالباً به آن بیتوجهیم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست میکنیم. او ضامن توانمندیهای ماست، اما ما ضعیف و تنها رهایش کردهایم تا روزی که قرار است همراه باشد، اما آن روز دیگر هیچ قدرت و توانی برایش باقی نمانده است.😔
🦋https://eitaa.com/Noorkariz
⊱⊰ྀུ──❥✿❊ ⃟🌸❊✿❥──⊰ྀུ⊰
سلام سلام
دختران گلم🧕
فعالان کانون نجمه خاتون مسجد جامع
مسابقه داریم 😀
همراه با ۲۰۰ امتیاز شارژ کیف پول الکترونیکی 😃
مسابقه چیه ؟🤔
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
دلنوشته ای به کودکان غزه و لبنان
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
شما دختران گل می توانید تا چهارشنبه که به کلاس می آیید دلنوشته های خودتون رو همراه خود بیاورید.
یا اینکه در مدرسه به خانم هاشمی تحویل دهید .
پس منتظرتون هستیم 🥰
🍂طرح پاییزی🍂
🕌مسجدجامع کهریزسنگ
#خزان
#طرحپاییزی
•─────•❁•─────•
📍https://eitaa.com/najmehkhaton_masjedjameh
🌐کانون فرهنگیهنری نجمهخاتون مسجدجامع
«گفتم: «محسن جان! دیر میای بچهها نگرانتن».
لبخندی زد و گفت: «هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم».
معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودیها شنبه خوبی را آرزو کرد. از شنبه آرام در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخریزاده». ...
(خاطرات همسر شهید)
🌹۷ آذر سالگرد شهادت دانشمند هسته ای شهید محسن فخری زاده
#شهید_فخری_زاده
#مرگ_بر_اسرائیل
🦋https://eitaa.com/Noorkariz
⊱⊰ྀུ──❥✿❊ ⃟🌸❊✿❥──⊰ྀུ⊰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍پرودگارا همه ما را زندگی ما و عمر ما را ختم به خیر بفرما خدایا شهادت را به عنوان آخرین پله زندگی ما قرار بده...
🦋https://eitaa.com/Noorkariz
⊱⊰ྀུ──❥✿❊ ⃟🌸❊✿❥──⊰ྀུ⊰
7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی دلم برا شهید فخری زاده شکست💔
میدونستید این دانشمند بزرگ کربلا نرفته
بود ⁉️
و چقدر عاشق کربلا بوده ...
امروز سالروز شهادتشون هست
هدیه به روح این شهید والا مقام صلوات
🦋https://eitaa.com/Noorkariz
⊱⊰ྀུ──❥✿❊ ⃟🌸❊✿❥──⊰ྀུ⊰
📎 رقابت های بومی محلی دختران قهرمان
بازی های دارت، دان پلان، دوز پا، دارت همراه با جوایز ارزنده به افراد برگزیده
"دختران قهرمان! بیایید در مسابقات بومی محلی شرکت کنیم و با هم فرهنگ و استعدادهایمان را جشن بگیریم! هر کدام از شما میتوانید ستاره این رویداد باشید. منتظرتان هستیم!"
🗓️زمان:پنجشنبه هشتم آذر ماه 1403
🕰️ ساعت ٩:٣٠صبح
🏢مکان حسینیه اعظم شهر گلدشت
دوره جذاب به سوی بی نهایت
همراه با مسابقات بومی محلی
( مسابقه و جایزه و...
و نگم برات ...😃)
#ویژه_دختران
پنجشنبه ۸ آذرماه ۱۴۰۳
ساعت ۹ صبح
حسینیه اعظم گلدشت
#منتظرتونیم 😊
🍃 @patoghe_dokhtaran
#پاتوق_دختران_شفق
#حوزه_ام_الائمه_گلدشت
#کانونفرهنگیهنریالزهراگلدشت
🔰 دهخدا و مادرش...
🔹دهخدا مادری داشت که بسیار عصبی بود و پرخاشگر؛
طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود و پیرپسر مجردی بود در کنارمادرش زندگی میکرد.
...نصف شبی مادرش او را از خواب شیرین بیدار کرد و آب خواست.
دهخدا رفت و لیوانی آب آورد مادرش لیوان را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم بود.
سر دهخدا شکست و خونی شد.
به گوشهای از اتاق رفت و زار زار گریست.
گفت: «خدایا من چه گناهی کردهام بخاطرمادرم بر نفسم پشت پا زدهام.
من خود، را مقطوعالنسل کردم، این هم مزد من که مادرم به من داد. خدایا صبرم را تمام نکن و شکیباییام را ازمن نگیر.
گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دیدنوری از سر او وارد شد و در کل بدن اوپیچید و روشنش ساخت.
صدایی به او گفت: «برخیز در پاداش تحمل مادرت ما به تو علم دادیم.»
❣از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ ادبیات ایران را که "جامعترین لغتنامه" و
"امثال و حکم" بود را گردآوری کرد🦋
و نامش برای همیشه بدون نسل، در تاریخ جاودانه شد.
🦋https://eitaa.com/Noorkariz
⊱⊰ྀུ──❥✿❊ ⃟🌸❊✿❥──⊰ྀུ⊰
📎 رقابت های بومی محلی دختران قهرمان
بازی های دارت، دان پلان، دارت همراه با جوایز ارزنده به افراد برگزیده
"دختران قهرمان! بیایید در مسابقات بومی محلی شرکت کنیم و با هم فرهنگ و استعدادهایمان را جشن بگیریم! هر کدام از شما میتوانید ستاره این رویداد باشید. منتظرتان هستیم!"
🗓️زمان:پنجشنبه هشتم آذر ماه 1403
🕰️ ساعت ٩:٣٠صبح
🏢مکان حسینیه اعظم شهر گلدشت