✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
#شیطانی #جذب_جن #صوفیه
⭕️ حکایتی از قدرتهای شیطانی
👤 یکی از متمالین به صوفیه که در عصر قاجار میزیسته، در شرح حال خود مینویسد:
در ایام جوانی خاطرخواه دختر عمویم شدم و هرچه از او خواستگاری کردم مرا رد کردند. یک شب در اتاقی در صحن امیرالمومنین علیه السلام نشسته بودم که درویشی آمد و گفت: یا هو! گفتم بفرمایید! گفت: در پیشانی تو حقیقتی میبینم. تو به مقامات عالی می رسی. تو عاشق دختر عمویت هستی. آنگاه نام دختر عمو و عمویم را برده و گفت: دختر عمویت را که در فراقش میسوزی امر میکنم امشب نزد تو بیاید. با او حرف بزن و هر نشانهای که خواستی از او بگیر. انگشتری را هم که خودت به او دادهای به تو میدهد تا مطمئن شوی که خود اوست. لکن حق نداری به او دست بزنی. نیم ساعت نزد تو مینشیند و میرود. درویش این را گفت و رفت. تا اینکه اواخر شب بود که دختر عمویم سراسیمه و نفس زنان وارد اتاق من شد. گفتم: اینجا چه میکنی؟! گفت: تو مرا آوردهای! آنگاه از هر کدام از نشانه هایی که بین ما بود از عمویم، از شهر تبریز و ... سوال کردم و همه را درست و صحیح پاسخ داد! بعد از دقایقی که گفتگو کردیم گفت: من مامورم این انگشتر را به تو بدهم. سپس انگشتر را داد و رفت. صبح فردا درویش آمد و گفت: یا هو! بنده به او گفتم: تمام نشانهها صحیح بود و من به تو ایمان آوردم. گفت شرط این راه (سلوک با من) تسلیم بودن است! اگر مخالفت من را نکنی تو را به مقامات عالیه میرسانم. دستور اول من این است که وضو نگیری و با تیمم نماز بخوانی! خلاصه او هر روز دستور تازهای صادر میکرد و من نیز که به او ایمان آورده بودم امتثال میکردم. روزی میگفت بدون وضو، فردا بدون تیمم، روز دیگر می گفت در حالت جنابت نماز بخوان. روز بعدی گفت حق نداری دیگر به حرم اهل بیت علیهم السلام بروی. تا اینکه به من گفت دیگر نماز هم نباید بخوانی! من نیز یکی دو روز غسل نکردم و با حالت جنابت بودم و حرم هم نمیرفتم و نماز هم نخواندم تا اینکه یک شب متوجه شدم قلبم سیاه شده است. گفتم خدایا چه کنم، دارم میمیرم! صبح روز بعد غسل کردم و به حرم رفتم و نماز و دعا خواندم و تصمیم گرفتم درویش را فراموش کنم. نیمههای شب در اتاق نشسته بودم که قدرت قوی و مرموزی مرا بی اختیار از اتاق خارج کرد به طرف قبرستان وادیالسلام در نجف رفت و از پلههای سردابی که گاهی اموات را در آن میگذاشتند پایین رفتم. دیدم درویش آنجا نشسته و مقداری استخوان جلوی خود جمع کرده و شمعی مقابلش روشن است و با عصبانیت درحالیکه بمن فحش میدهد میگوید: چرا مخالف کردی از دستوراتم؟! پدرت را در میآورم. سپس گفت من اگر بخواهم میتوانم سرت را از تن تو جدا کنم. برو و هر امری که میکنم اجرا کن. سپس به او گفتم چشم و احساس کردم از آن قدرت مرموز رها شدم و به اتاق خود بازگشتم. مجددا فردا صبح به حمام رفتم و غسل کردم و به حرم رفتم و استغفار و توبه جدی کردم و شب نیز از ترس به اتاقم باز نگشتم و در همان ایوان مبارک امیرالمومنین علیه السلام خوابیدم و دیگر از درویش خبری نشد.
📚سفینة الصادقین،ص ١٥٢
پینوشت:
الف) بیشک آن دختر، جِنی بوده که برای فریب آن شخص به شکل دخترعموی او درآمده زیرا پیشتر هم بیان شد که جنیان به هرشکلی درمیآیند. و از همین باب است احضار روح، که جنی را بجای روحِ یک شخصی که از دنیا رفته معرفی میکنند، زیرا روح قابل احضار نیست.
ب) غالب دستورات این جماعت، مانند موارد فوق است، که البته در ابتدا سریع نمیگویند خلاف شرع مرتکب شو، یا دست از خدا و اهل بیت علیهم السلام بکش. بلکه مرحله به مرحله انسان را از ولایت خدا و اهل بیت علیهم السلام خارج کرده، و در ولایت شیطان داخل میکنند، و با چند فعل خارقالعاده و عجیب و غریب، او را میفریبند و او نمیداند این قدرتها شیطانیست، و به مرور بنده شیطان میشود. اما در هر مرحلهای از این امور، فرصت توبه و بازگشت وجود دارد، خصوصا برای افرادی که از روی جهل و نادانی وارد این مسائل میشوند
⁉️آیا خدا و اهلبیت کافی نیستند؟
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
🦋https://eitaa.com/Noorkariz
⊱⊰ྀུ──❥✿❊ ⃟🌸❊✿❥──⊰ྀུ⊰