eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
347 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
- یه کیک خوشمزه درست کنم؟ از همونا که شما خیلی دوس داری. توش گردو و دارچینم می زنم.. خوبه؟ ابروهای نازکش بالا می رود. - گردو! تموم نشد مگه!؟ چشم باز و بسته می کنم. - حتماً داریم که می گم. شما صبر کن خودم ردیفش می کنم لبخند تلخی می زند. و من از یادآوری انچه گفتم به خود می لرزم. هُرم نفسش را حس می کنم انگار. صدایش در گوشم می پیچد. - شما در جریان نیستی آخه. طرف می گه ف ما رفتیم فرحزاد.. کارش و ردیف کردیم و خلاص. کار که می گم منظورم آدرسِ ها.. نکه خدای نکرده فکر ناجور کنی... نه..ما از اوناش نیستیم جونِ خودت حلقه ی چشمان پُر می شود. بغض مثل یک مار سمی به گلویم نیش می زند. پا تند می کنم به سمت آشپزخانه. روی زمین تکیه به دیوار آوار می شوم. اشک می چکد و بند نمی آید چرا! صدای زنگ در می آید. ملیحه به استقبال مهمان عزیزش می رود. جلو می روم و سلام می کنم. - سلام به روی ماهت دخترم. بیا.. بیا این جعبه رو بگیر که الانه از دستم بیفته. قابل شما رو نداره ملیحه تعارف تکه پاره می کند. جعبه را می گیرم و به آشپزخانه می برم. یک دانه باقلوا به دهان می گذارم. دلم می رود برای طعم بی نظیرش. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz