اصلنم مود نیس
گارسونش خیلی خسته بود خییییلیییی زیاااااد
چشمان سبزش در کاسهای از خون و گودالی سیاه از خستگی گیر کرده بودند. مژههای تیره، با اشک درهم میتنیدند و فرهای قهوهای بر پیشانی چروکیدهاش تاب میخوردند...
اصلنم مود نیس
چشمان سبزش در کاسهای از خون و گودالی سیاه از خستگی گیر کرده بودند. مژههای تیره، با اشک درهم میتن
همش "اش"، "اش"... چجوری یکیو توصیف کنم ولی نگم اش؟!
چشمان سبز او در کاسهای از خون و گودالی سیاه از خستگی گیر کرده بودند. مژههای تیرهاش، با اشک درهم میتنیدند و فرهای قهوهاش روی پیشانی چروکیدهاش تاب میخوردند...